به گزارش گروه سایر رسانههای دفاعپرس، دادگاه کیفری یک استان تهران با انتشار یک آگهی عمومی که در روزنامههای کثیرالانتشار منتشر شده، از اعضای متواری سازمان تروریستی مجاهدین خلق معروف به منافقین خواست وکیل قانونی خود را به این دادگاه معرفی کنند تا در فرآیند رسیدگی به پروندهای که برای آنها تشکیل گردیده از این افراد دفاع کنند.
در آگهی عمومی که از سوی این دادگاه صادر شده است، آمده است:
نظر به اینکه بر اساس کیفر خواست شماره ۱۴۰۲۶۸۴۳۰۰۰۰۳۷۳۶۰۷ مورخ ۱۸ تیرماه ۱۴۰۲ صادره از سوی دادسرای عمومی و انقلاب تهران ارجاعی به دادگاه کیفری یک استان تهران، نسبت به اشخاص مطابق فهرست پیوست، تقاضای کیفر گردیده و با عنایت به عدم دسترسی و متواری بودن متهمان با لحاظ معلوم نبودن محل اقامت آنها و اینکه اقدامات دادسرای تعقیب کننده جرم، منتج به دستیابی به متهمان و همچنین ابلاغ به آنان به نحو دیگر نشده است و با توجه به ضرورت معرفی وکیل از ناحیه نامبردگان برای دفاع از اتهامات انتسابی، مستندا به ماده ۳۸۴ از قانون آئین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲ و با امعان نظر به ماده ۱۷۴ از قانون مورد اشاره، به موجب این آگهی به اشخاص مذکور ابلاغ میگردد تا ظرف مهلت یک ماه از تاریخ نشر این آگهی نسبت به معرفی وکیل قانونی به این دادگاه اقدام نمایند؛ در غیر این صورت مطابق قانون، تصمیم مقتضی اتخاذ خواهد گردید.
اسامی متهمین حاضر در این پرونده که از آنها خواسته شده وکیلی را به دادگاه معرفی کنند عبارت است از:
تشکیلات موسوم به مجاهدین خلق (معروف به گروهک منافقین) – مسعود رجوی - مریم قجر عضدانلو (معروف به مریم رجوی) – مهدی ابریشمچی – زهره اخیانی – فهیمه اروانی - مهدی براعی – مژگان پارسیایی- زهرا مریخی آهنگر کلایی – محمد علی توحیدی خانیکی – علی خدایی صفت – مهدی خدایی صفت – عباسعلی داوری فیضی پور آذر – سید مجید سید المحدثین – صدیقه حسینی – محمد طریقت منفرد – مهوش سپهری – قدسی خرازیان – مهناز سلیمانیان – محسن سیاه کلاه – مریم فضل مشهدی – بهشته شادرو – ژیلا دیهیم – ابوالقاسم رضایی – حمیرا حجتی امامی – محمود عطایی کاریزی – گلنار جواهری ساعتچی – مهریان حاجی نژاد – مرتضی اسماعیلیان مارنانی – دولت نوروزی منجیلی – زهرا بخشایی- محمد حیاتی – نیکو خائفی اشکذری- عذرا علوی طالقانی – جمیله ابریشم چی – محمود قجر عضدانلو – بدری پورطباخ – محمد جواد قدیری مدرسی – فرهاد الفت – رؤیا احمدی موسوی – بهزاد نظیری – فرشته یگانه – معصومه بلورچی – یاسر جهان نژادی – فائزه خیاط حصاری محمدی – صالح رجوی – محمد سادات خوانساری – پرنیان سرآمد – حکیمه سعادت نژاد – حمیده شاهرخی امیری – ثریا شهری – پروین صفایی – محمود فخارزاده – عشرت محبت کار – علیرضا معدنچی – عباس میناجی مقدم – حمیدرضا اسحاقی – علیرضا امام جمعه – اسدالله اوسطی – فاطمه آدرسی – مصطفی آسیفی – زهره بنی جمالی – محمود بنی هاشمی – اسدالله بهرامی – علیرضا بهرامی – عزیز اله پاک نژاد- مهرافروز پیکر نگار – مریم حاج خانیان – احمد حنیف نژاد- پرویز خزائی – حسین دادخواه – فاطمه داوران – حسین ربوبی خبوشانی – سپیده ابراهیمی – بیژن رحیمی – آزاده رضایی- هادی روشن روانی- محمد سادات دربندی – فریدون سلیمی – عباس شاکری – سهیلا شعبانی – احمد شکرائی – سهیلا صادق – مهران صادق – طاهره ضیائی – کبری طهماسبی – رقیه عباسی – زهره عطریانفر – مهری علیقلی – مرتضی فخار – سید اسدالله فقیه دزفولی – ایرج فیض بوسجینی- پرویز کریمیان سیچانی – احمد گلپایگانی – فرید ماهوتچی حسینی – مهدی مددی الموسوی – سید محمود احمدی علون آبادی – سید جواد احمدی علون آبادی – اسماعیل مرتضایی- محمود معیری – رقیه ملک محمدی – حسن نظام الملکی – نسرین نظری علی آبادی – علی هادی زاده – الله کرم هوشنگی
پیدایی و فرجام منافقین از حنیفنژاد تا رجویها
گروهک تروریستی منافقین در چهار دهه گذشته لیستی از جنایت، ترور و خیانت را علیه کردم ایران مرتکب شده است. این فرقه التقاطی و اپورتونیستی گرچه با ادعای مبارزه با استعمار بینالمللی و مبارزه با نظام ستم شاهی تحت تاثیردستورات اسلامی بنیان گذاشته شده است، اما از همان روزهای پیدایی دچار انحراف در ساختار، تشکیلات و ایدئولوژی زیستی گردیده و فرجام آن جایی رسید که حالا جز مزدوری برای بیگانگان چیزی از آن باقی نمانده است.
بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق گرچه با یک ذهنیت اتوپیایی به میدان مبارزه قدم گذاشته و به تعبیر برخی شاهدان افرادی، چون محمد حنیفنژاد و سعید محسن سودای رهایی به سوی آرمانهای اسلامی داشتند، اما به دلیل عدم بهرهگیری از مرجعیت اسلامی و پیدا نکردن مسیر درست مبارزه دچار انحراف در قرائت دینی شدند. این التقاط به حدی بود که حضرت امام (ره) هیچ گاه در طول مبارزات پیش از انقلاب این سازمان را مورد تائید قرار ندادند.
تراب حق شناس از اعضای رده بالای سازمان منافقین درباره عدم تأیید این گروهک توسط رهبر فقید انقلاب اسلامی نوشته است: سازمان در برحهای تصمیم گرفت حمایت آیت الله خمینی را به دست آورد از این رو من همراه با دو نفر دیگر به نزد امام (ره) رفتیم تا سازمان را تایئد کند، ایشان در این دیدار از ما خواست مطالب و کتابهایی را که منتشر کرده بودیم در اختیار ایشان قرار دهیم تا مطالعه کرده و سپس نظر خودشان را بیان کنند، بعد از سه روز ایشان سازمان را تائید نکرد، بعدها شنیدیم که امام (ره) با مطالعه دقیق و جزئیات فرموده بودند این گروه چیزی جز التقاط نیست.
ریشههای نفاق و غلطیدن در باتلاق خیانت
التقاط در سازمان مجاهدین خلق (منافقین) در سطحی بود که حنیف نژاد که نه به درستی قرآن را میشناخت و نه مدارجع فقهی را طی کرده بود مرجع فکری سازمان شده بود. عبدالرضا نیکبین رودسری ملقب به عبدی درباره جزوات فکری تدیون شده در سالهای ۴۶ تا ۴۸ میگوید: حنیف آثار بازرگان (مهدی)، چون کتاب راه طی شده را خوانده و همان را خلاصه کرده و با اضافه کردن برخی آیات قرآنی به عنوان جزوه تشکیلاتی به دست گروه میداد تا مطالعه کنیم، حنیفنژاد قرآن را خوب میخواند، اما آن را به خوبی نمیشناخت.
این عدم شناخت درست از مبانی اسلامی و فقه بعدها مقدمه انحراف در سازمان مجاهدین شد تا جایی که سال ۱۳۵۳ و پس از اولین ضربه ساواک به تشکیلات تقی شهرام با انتشار جزوه سبز مرتد شده و اعلام کرد که خدا مانع مبارزه در سازمان است؛ شهرام در کنار علیرضا سپاسی آشتیانی هر کسی که با ساختار مجاهدین خلق مخالف بود (در درون تشکیلات) را ترور کرد از جمله این افراد صمدیه لباف و شریف واقفی بودند، تقی شهرام اعتقاد داشت که دلیل ضربه ساواک به مجاهدین نماز خواندن است، در روزهایی که بسیاری از گروههای اسلامی تحت تأثیر رهبری امام خمینی (ره) الگوی مبارزه اسلامی و مردمی را پیش میبردند از نگاه رهبران منافقین نماز خواندن و روزه گرفتن مانع مبارزه بود.
این عبور از مبانی اسلامی ریشه نفاق در سازمان نیز بوده است، محسن نجات حسینی روایتی جالب از ریشه نفاق در سازمان مجاهدین خلق داشته و با اشاره به مارکسیست شدن اعضای تشکیلات نوشته است: در زندان نیز رهبری سازمان (مسعود رجوی و موسی خیابانی) مارکسیست شده بودند، اما به دلیل ترس از بایکوت شدن توسط مذهبیها آن را اعلام نمیکردند؛ مسعود هم با ساواک همکاری میکرد هم کمونیست بود ریشه نفاق در سازمان همینجاست! [۲] بذر نفاق در سازمان مجاهدین خلق ریشه همه جنایتها و مزدوریهای این گروهک تروریستی در پس از انقلاب بود، گروهی که به اسم انقلابی بودن در برخی مراکز حساس نظام رسوخ کرده و در دهه شصت بزرگترین جنایت و خیانت به مردم ایران را رقم زده است، کشتار مردم بیگناه، ترور؛ همکاری با رژیم بعثی صدام، بمبگذاری در حرم امام رضا (ع) و شهادت زوار بیگناه در مشهد و در نهایت مزدوری برای کشورهایی، چون آمریکا و ؤزیم صهیونیستی و هم دستی با اشراری، چون ریگی و داعش بخشی کوچک از پیدایی تا فرجام گروهی سیاسی است که سودای اسلام، خلق (مردم) و مبارزه با امپریالیسم داشت.
شناخت بیشتر این سازمان تروریستی علاوه بر یادآوری جنایت و خیانتهای گذشته باعث میشود تا برخی با لاپوشانی حوادث تاریخی باعث جابهجا شدن جلاد و شهید نشوند. در حالی که منافقین در طول کمتر از چهار سال، طی سالهای ۱۳۵۸ تا ۱۳۶۲ بیش از ۱۷ هزار شهروند ایرانی از جمله مسئول و غیرمسئول را ترور کرده بودند؛ دشمن در جنگ ادراکی با توسل به افرادی رد شده در امتحان الهی، چون حسینعلی منتظری سعی کرد کارنامه ننگین و سیاه منافقین را پاک کند، البته مسیر سنتهای الهی به سویی تشخیص حق از باطل است.
نفر شماره یک در لیست جنایتکاران چه کسی است؟
مسعود رجوی در سال ۱۳۲۷ در طبس از شهرهای استان خراسان در خانوادهای از طبقة متوسط مرفه متولد شد. پدرش دفتر اسناد رسمی داشت، این شغل در خانوادهشان به طور سنتی میچرخید. [۳]البته پدرش چندان هم انسان درستکاری نبود و برای بسیاری از پروندهها رشوه میگرفت تا کار آنها را راه بیندازد، حسین رجوی به یکی از دوستان و آشنایان خود میگوید:.
چون میخواهم حق به حق دار برسد و حقوق مردم احیاء شود از آنان رشوه میگیرم تا کارشان را درست کنم! و از طرفی خودم نیز به این پول نیاز دارم و پس از این که وضع مالیام بهبود یافت رشوههای گرفته شده را در راه خدا صدقه میدهم و با این توجیه شدیدآ به رشوه خواری آلوده شده بود!
سالها بعد فرزند وی نیزبا چنین استدلالهایی، بارها و بارها در زمینههای مختلف سیاسی و تشکیلاتی دست به جنایت زد. رجوی تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در مشهد گذراند و سپس برای تحصیل در رشته حقوق به دانشگاه تهران رفت. در آن جا بود که با محمد حنیف نژاد، بنیانگذار سازمان مجاهدین، آشنا شد. وی، در سال ۱۳۴۶ هنگامی که تنها ۱۹ سال داشت به عضویت سازمان درآمد و به عنوان جوانترین عضو مرکزیت و گروه ایدئولوژی سازمان برگزیده شد!
لطف الله میثمی که سابقه عضویت در منافقین در پیش و پس از انقلاب دارد درباره شخصیت رجوی نوشته است:
فردی مغرور بود که به هیچ صراطی مستقیم نبود، دائم خودش را بالاتر از دیگران فرض میکرد و سعی داشت خود را تافته جدا بافته بداند تا جایی که در هنگام کلاس ایدئولوژیک سعی میکرد خود را طوری نشان دهد که بیشتر از دیگرا نیمفهمد، حتی در کلاس ورزش و هنگام کشتی گرفتن طوری بچهها را زمین میزد که مورد اعتراض قرار میگرفت او در گاسخ میگفت زور و بازو را میبینید! [۴]مسعود رجوی در مرداد سال ۵۰، یک ماه قبل از اولین موج دستگیریها توسط ساواک دستگیر و به اعدام محکوم شد! ولی بنا بر دلایلی حکم او تخفیف یافت، دلایل تخفیف حکم او را که به گونهای به شخصیت واقعیاش راه میبرد، خود سازمان این گونه توجیه میکند:
در آن زمان برادر بزرگتر او، دکتر کاظم رجوی، یک بسیج گستردة بین المللی برای جلوگیری از اعدام وی سازمان داد. عفو بین الملل، صلیب سرخ جهانی و هم چنین شخصیتهای برجستة اروپایی نظیر فرانسوا میتران، بارها برای نجات جان او دخالت کردند… ساواک که به دلیل فشار بین المللی نمیتوانست او را اعدام کند تا آخرین سالها مسعود را تحت فشار و شکنجه قرار میداد. بهخصوص در سالهای ۵۴ ـ ۵۳، شدت شکنجههای دژخیمان ساواک به حدی رسید که توان فیزیکی وی را به صفر رسانده بود، اما او با پایداری و صلابتش ساواک را تحقیر و منکوب میکرد… [۵]این گونه توجیهات در خطابهها و نوشتهها و تبلیغات سازمان و در ابعاد هزاران بار حجیمتر روزانه به خورد اعضا داده میشود که همین اصرار بیش از اندازه و گوبلزی (تبلیغات نازیستی) خود به خود نشان میداد که در پشت ماجرای زنده ماندن رجوی یک روایت ناگفته پنهان شده است.
عباس داوری است که گویا در زندان هم بند مسعود رجوی بود درباره رجوی نوشته است:
در سال ۱۳۶۰ وقتی که در دفتر سیاسی سازمان در فرانسه عضویت داشت به یکی از دوستان شوراییاش در خلوت و با واژههای چارواداری معترف شد، این مردک که امروز این طور هارت و پورت میکند، بس که موذی است در زندان حتی یک چوب هم نخورد. آن قدر مرتاض بازی در میآورد و غذا نمیخورد و رنگ و رویش زرد بود که هر وقت ساواک سراغش میآمد غش میکرد و از حال میرفت و هر جا که سمبه را پر زور میدید، پیش قدم میشد تا اطلاعاتی را که ساواک میخواهد به آنها بدهد و به نوعی تعامل با آنها رسیده بود. نمونه بارز آن در بازجوییهای اولیه در ساواک بود که کروکی خانه حنیف نژاد و دیگران را به ساواک داد تا آنان زیاد او را اذیت نکنند و دست از سر او بردارند. [۶]در سازمان (گروهک منافقین) معروف بوده است که اصولاً رجوی اهل جار و جنجالهای بیهوده است وبا هیاهو کارهای خود را پیش میبرد و با مغلطه نمودن خواستههای خود را دنبال میکند. یکی از همسایههای دوران نوجوانی رجوی در جایی میگوید: پدرم به خاطر پوست تیره مسعود به او سیاه خان میگفت و گاهی همین سیاه خان (رجوی) به پشت بام خانهشان میرفت و با داد و فریاد مردم را جمع میکرد و میگفت: آی مردم، مادرم به ما غذای گندیده میدهد و برایمان با مرغ مرده غذا میپزد و مادرش با سرو صدا او را از پشت بام پایین میکشید، مسعود در آن زمان ۱۷ ساله بود و با این کارها مردم محله را به دور خودش جمع میکرد، در حالی که وضع مالی آنها خوب بود و مادرش نیاز به این کارها نداشت.
مسعود یک بار در قضیه لو دادن محمد حنیف نژاد شدیدآ تحت فشار افکار عمومی بچههای زندان قرار گرفت که آن بار هم با راه انداختن جارو جنجال واقدام به خودکشی توانست از زیر ضرب خارج شود. رجوی در ماجرای ورود به فاز نظامی و ازدواج با مریم قجر نیز از همین حربه بهره برد و توانست با هیاهوهای بیهوده حرف خودش را پیش ببرد و خودش را در برابر کلیت سازمان قرار بدهد.
رجوی مبتکر و بانی کلیه موضع گیریهای ریاکارانه از زمان ضربه ایدئولوژیک در زندان بود (انتشار جزوه سبز تقی شهرام) و با اقداماتش نگذاشت ماهیت اصلی تحول سال ۱۳۵۴ روشن شود. در همان زمان موسی خیابانی به مسعود میگفت ما هم تا دیر نشده اعلام تغییر ایدئولوژی از اسلام به مارکسیسم کنیم، ولی مسعود میگفت حالا صبر کنیم ببینیم که چه میشود و شرایط چه چیزی ایجاب میکند.
یکی از اشخاصی که به جرم حمل مواد مخدر بازداشت میشود و به سلول مسعود رجوی برده میشود میگوید:
وقتی وارد سلول شدم دیدم یک نفر دستمالی به سرش بسته و دو تا پتو رویش کشیده و مقداری کتاب نیز در سلول است، از من پرسید که مرا میشناسی؟ گفتم: نه
با اصرار میگفت مرا نمیشناسی؟ من مسعود رجوی هستم و چطور راجع به من هیچ چیزی نشنیدهای؟ در جوابش گفتم مگر تو قاچاق بزرگی انجام دادهای و یا قاتل مشهوری هستی که من باید تو را بشناسم. مسعود رفت زیر پتو و گفت بعدآ مرا خواهی شناخت! [۷]بیشک رجوی طراح و عامل اصلی کشتار، بمب گذاریها و ترور بی گناهان از سی خرداد تا به امروز است. خطوط ترور، نحوه انتخاب اشخاص و معیارهایی که فردی مستحق کشته شدن میشد را او به ردههای پایین ابلاغ میکرد و در رابطه با اشخاصی که از درون زندان نسبت به آنها کینه داشت و متنفر بود، به طور مشخص دستور ترور میداد.
مأمور ساواک، مبارز انقلابی یا مردی هزار چهره!
برادران وی، کاظم، هوشنگ، صالح و احمد رجوی همه ساکن خارج کشور بوده و در کشورهای مختلف اروپایی سکونت داشتند. کاظم رجوی قبل از انقلاب با نوشتن مقالات شاه پسندانه در خارج از کشور و در جهت جلب رضایت شاه قدم بر میداشت و این موضوع که سازمان از وی یک چهره انقلابی ساخته است دروغ محض میباشد، چرا که کاظم با ماموران رژیم شاهنشاهی ارتباط تنگاتنگ داشت و کلآ شاه دوست بود.
کاظم رجوی در تاریخ ۲۶/۱/۵۸ از طرف وزیر امور خارجه وقت، کریم سنجابی (عضو ارشد جبهه ملی) به سمت سفیر جمهوری اسلامی ایران و نماینده دائم ایران در دفتر سازمان ملل متحد در ژنو منصوب شده بود.
هوشنگ و صالح رجوی که هم اکنون عضو شورای ملی مقاومت میباشند از سر سپردگان رژیم شاه بودند، لذا با بورسیه دولت جهت ادامه تحصیل به پاریس فرستاده شدند و به علت همکاری بی شائبه در جهت اهداف ساواک مورد عنایات شاهانه قرار گرفتند. صالح رجوی به علت موفقیتهایش در امور محوله از سفیر کبیرو بازرس مخصوص شاه کمک نقدی دریافت داشته است.
صالح به شدت زن باره و مشروبخوار است با این که زن خارجی داشت به عراق که آمده بود از مسعود از دختران سازمان طلب کرده بود. وی در مصاحبه رادیویی در لس آنجلس گفته بود که در ایران تحت حاکمیت مجاهدین نوشیدنی، کشیدنی و پوشیدنی آزاد خواهد بود.
هوشنگ رجوی به علت سکونت طولانی مدتش در اروپا از قبل از انقلاب به تمام راههای غیر قانونی برای اقامت و زندگی آشنا بود که این پتانسیل را بعد ازانقلاب برای کمک به گروه تروریستی مجاهدین بکار گرفت.
احمد رجوی نیز فردی ناشایست و فاسد میباشد که همانند صالح وقتی به عراق آمده بود از مسعود درخواست زن مجاهد کرده بود! جالب این که هواداران مجاهدین در انجمن آمریکا نماز عید فطر را به امامت احمد رجوی اقامه کردند.
جالب توجه آنکه مادر رجوی زن ساده و تنهایی بود و همیشه میگفت بر پدر حنیف نژاد لعنت که مسعود را کشید به این راه و ما پدر ومادرها را بدبخت کرد. من شب و روز به حنیف نژاد لعنت میکنم. من بچه ندارم، چند تا پسر دارم انگار که ندارم، اگر مسعود راست میگوید و مسلمان است رضایت پدر و مادر شرط است، من که از او هیچ راضی نیستم و همیشه نفرینش میکنم راه او راه اسلام و خدا نیست و اسم او را جلوی من نیاورید.
مادرش میگفت: مسعود پیش خدا مسئول است، اگر مسلمان است و این حرفها را میفهمد (حالا من بی سواد) او که سواد دارد، کوچکی و بزرگی را نمیفهمد، دلش برای من نمیسوزد، صبر و تحملم تمام شده است، این خر طبسی (مسعود) زندگی من را تباه کرد، من از او راضی نیستم، دل من شکسته است، او مسلمان نیست، هر کس من را میبیند مسعود را نفرین میکند به پدرش لعنت میفرستد، پدر ومادرهای سازمان نیز او را لعنت میکنند، او باید بیاید توبه کند، او که یک خر طبسی بیشتر نیست، او را به این کارها چی؟ میخواهد بزرگی کند، او زندگیمان را از هم پاشید و برادرانش را نیز آواره و بدبخت کرد، من او را عاق کردم و شیرم حرامش باشد.
روایتی از درون: در فرقه منافقین چه میگذرد؟
همه کسانی که با مسعود رجوی آشنا بوده و یا حداقل یکبار او را دیدهاند به خوبی میدانند که مسعود رجوی، همیشه عادت داشت تا همة خواستها و حالات خود را به بزرگان تاریخ که شناخته شدهاند تعمیم دهد. مثلاً، او همواره پیامبران بزرگ را در قیاس با خود و موقعیت و اعمال خود قرار میداد؛ تا جایی که به اعضا گفته بود من مانند پیامبر اسلام (ص) حبیب خدا هستم! [۹]یا مثلاً او همواره خود را با رهبران کاریزماتیک انقلاب شوروی، چون لنین و استالین مقایسه میکرد.
مهدی خوشحال درباره روحیات عوامفریبی مسعود رجوی در کتاب خود نوشته است:
وی به خاطر تقویت احساسات مذهبی افرادش و بالا بردن قداست خود، هر از گاه با جمعی از اعضایش، به شهر سامراء که محل غیبت امام دوازدهم شیعیان است رفته و در حین راز و نیاز با امام زمان (عج)، خود را به غش و خلسه میزند تا به اعضایش بباوراند که او وصل به امام زمان و نمایندهاش در روی زمین است…
ماجرای انقلاب ایدئولوزیک رجویها هعم عجیب و جالب است، مسعود رجوی با زنی شوهردار روی هم ریخت، او عاشق زنی به نام مریم عضدانلو (زن مهدی ابریشم چی) شده و آن دو را با ترس و تطمیع وادار به طلاق از همدیگر و زن را ناچار به ازدواج با خود کرد. توجیه اش در این طلاق و ازدواج بسیار بود که اکثراً به نفع اسلام و انقلاب و مبارزه و اعضاء شمرده شد. این اقدام رجوی باعث شوک و اختلافات شدید در سازمان شد، رجوی برای جلوگیری از کودتا در تشکیلات رده عضویت همه اعضاء را ملغی اعلام کرد و از نو، بر اساس تمکین و سازش دوباره اعضاء، عضوگیری جدید نمود تا هر گونه اعتراض در باب آن انقلاب ایدئولوژیک را سرکوب کرده باشد.
رجوی همه مخالفان خود را که بالغ بر ۷۰۰ تن بودند در کردستان عراق به عنوان افراد مشکوک به زندان انداخت تا اعضاء را به دنبال ظن واهی به درون خودشان فرستاده باشد.
مسعود خدابنده درباره انقلاب ایدئولوژیک در منافقین گفته است:
ماجرای سال ۱۳۶۴ نشان داد که او (مسعود رجوی) از افرادش نه به عنوان انقلابی بلکه ابزار انقلاب استفاده میکند. در طی این سالها، بسیاری دیگر از اعضاء و هواداران خود را از دست داد و با تتمه نیروهایش در سال ۱۳۶۶، ارتش آزادیبخش که در واقع بخشی از ارتش عراق بود، تأسیس کرد. رهبر انقلاب، برای توجیه و مشروع جلوه دادن انقلاب ایدئولوژیک خود که همانا مصادره زنان به نفع سازمانش بود، در یک نشستی با فرماندهان خود ابراز داشت که از این پس هر کس مخالف ما باشد، زنش این جا مانده باشد او را شوهر میدهیم، رجوی در این رابطه با غبطه به یکی از مخالفینش به نام بنی صدر اشاره کرد و به جمع حضار گفت که آیا ما با او میتوانستیم چنین بکنیم؟ مریم عضدانلو سریعاً جواب داد که تا به حال نکردیم، ولی از این پس خواهیم کرد.
در آن نشست، مسعود رجوی مال و جان و ناموس مخالفین را بر خود و سازمانش حلال شمرد. جالب توجه آنکه در راستای تکمیل همان انقلاب ایدئولوژیک اول یا همان رسوایی عشقی، ۲۶ رجوی مهرماه سال ۱۳۶۸ را مبداء انقلاب ایدئولوژیک دوم و روز مریم انتخاب کردلازم به ذکر است که او انقلاب ایدئولوژیک سال ۱۳۶۸ و سناریوی مریم را به دنبال این شکست که در خرداد آن سال امام خمینی فوت کرده و در نتیجه صدام حسین به رجوی اجازه تهاجم به ایران را نداده بود، به راه انداخت. ابتدا رده اعضاء را حذف کرد و دوباره اعلام کرد که همه اعضاء میبایست دوباره از مریم متولد شوند و گرنه لایق انقلاب و اسلام و سازمان نیستند! [۱۰]در آن روزها دوباره عضوگیری در سازمان آغاز شد بنا بر وفاداری و تمکین از متد نوین. مسعود رجوی در راستای تکمیل انقلاب مریم که میبایست بر اساس آن زنان و مردان از هم به اجبار جدا میشدند، بیش از دو سال تلاش درون سازمانی کرد و به دنبال آن صدها تن از اعضای ناراضی را از دست داد. برای سرعت کار، در اواخر سال ۱۳۶۹، کودکان مجاهدین را که حدود ۸۰۰ تن بودند، به بهانه جنگ از خاک عراق خارج و در کشورهای غربی کودکان بی سرپرست را تحت آموزشهای ایدئولوژیک ـ تشکیلاتی قرار داد که در نتیجه پس از موفقیت در امر انقلاب ایدئولوژیک و پس از گذشت سالها توانست صدها تن از کودکان را دوباره به خاک عراق عودت داده و به ابزار ترور صدام حسین تبدیل نماید.
موضوع دعوا و جنگ برای زن، تنها یک جنگ درون گروهی نبود، بلکه هر آن کس که از راه میرسید، تعاملات درونی منافقین را به عنوان ابزار تشویق و تنبیه، در مییافت و به او سرایت میکرد. این فضا چنان آلوده بود که رجوی خطاب به افراد جذب شده توسط منافقین میگفت که طی این دو ماه که ما در تدارک قیام و شما مهمان ما هستید از ما تنها سلاح بخواهید «زن» را در تهران به شما میدهیم. این روایت ناگفته از لیدرهای آشوبهای که با عنوان «زن، زندگی و آزادی» در سال قبل به جریان افتاد بخشی از تاریخ معاصر است که منافقین از بیان آن ترس و واهمه شدید دارند.
اعلام خبر مرگ رجوی
مسعود رجوی نه تنها به عنوان یک جنایتکار در داخل ایران بلکه به عنوان یک تبهکار بینالمللی نیز مشهور است، در تیر ماه سال ۱۳۸۹ دادگاهی در عراق حکم بازداشت مسعود رجوی به همراه مریم رجوی و ۳۹ تن از اعضای سازمان مجاهدین خلق را به اتهام جنایت علیه بشریت صادر کرد، دلیل صدور این حکم به گفته دادگاه وجود شواهدی مبنی بر همکاری مسعود رجوی و سازمان منافقین با صدام حسین در سرکوب شیعیان و مردم کردستان میباشد. در جریان سرکوب خیزش شعبانیه شیعیان عراق و همچنین سرکوب مردم کردستان در عملیات انفال در اواخر دهه ۱۹۸۰ و اوایل ۱۹۹۰ میلادی به دست حکومت صدام حسین ده صدها هزار شیعه و کرد عراقی کشته و میلیونها نفر آواره شدند.
سال ۱۳۸۴ محمد توفیق رحیم، عضو ارشد اتحادیه میهنی کردستان از در اختیار داشتن اسناد و شواهدی در اثبات همدستی مسعود با رژیم صدام در کشتار کردها شده و خواهان محاکمه مسعود رجوی شده بود، مجله کونومیست در اوایل سال ۱۳۸۸ نوشت از زمان اشغال خاک عراق توسط نیروهای آمریکایی اطلاع دقیقی از وضعیت مسعود رجوی در دسترس نیست و کسی از زنده یا مرده بودن او خبر ندارد هر چند که اکثریت عقیده دارند که او زنده نیست، سال ۱۳۹۵ و در نشست سالانه مجاهدین ترکی الفیصل خبر مرگ رجوی را اعلام کرده است.
منبع: مشرق
انتهای پیام/ ۱۳۴