نام خانوادگی: لشگری |
نام: حسین |
تاریخ تولد: ۲۰ اسفند ۱۳۳۱ |
محل تولد: ضیاءآباد تاکستان قزوین |
سن: ۵۷ |
درجه: سرلشکر |
یگان: نیروی هوایی ارتش |
مسئولیت: خلبان |
تاریخ شهادت: ۱۹ مرداد ۱۳۸۸ |
محل شهادت: تهران |
مزار شهید: بهشت زهرا (س) - تهران |
گروه حماسه و جهاد دفاعپرس: «حسین لشکری» ملقب به «سیدالاسرای ایران» در تاریخ ۲۰ اسفند ۱۳۳۱ در روستای ضیاءآباد شهرستان قزوین به دنیا آمد. سال ۱۳۵۴ پس از گذراندن مقدمات آموزش پرواز در ایران، برای تکمیل دوره خلبانی به خارج از کشور اعزام شد و با درجه ستواندومی به ایران بازگشت و به عنوان خلبان هواپیمای شکاری اف - ۵ مشغول به خدمت شد.
پس از انجام ۱۲ مأموریت هواپیمای وی مورد اصابت موشک دشمن قرار گرفت و مجبور به ترک هواپیما شد که نهایتاً در خاک دشمن به اسارت ارتش بعثی عراق درآمد و از آغاز جنگ تا زمستان ۱۳۵۹ در سلول انفرادی بود و سپس به مدت هشت سال با حدود ۶۰ نفر دیگر از همرزمانش در یک سالن عمومی و دور از چشم صلیب سرخ جهانی نگهداری شد که نهایتا ۱۶ سال در اسارت ماند و در تاریخ ۱۷ فروردین ۱۳۷۷ به ایران بازگشت.
با موافقت فرمانده کل قوا در تاریخ ۲۷ بهمن ۱۳۷۸ درجهٔ نظامی وی به سرلشکری ارتقا یافت و لقب سید الاسرای ایران را رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار با این شهید عزیز به وی اعطا کردند. خلبان سرافراز «حسین لشکری» سرانجام روز ۱۹ مرداد سال ۱۳۸۸ در بیمارستان لاله تهران بر اثر عارضههای ناشی از دوران اسارت در سالهای جنگ تحمیلی به شهادت رسید و پیکر پاکش ظهر چهارشنبه ۲۱ مرداد در ستاد نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران در مراسمی تشییع شد.
لحظه ورود سیدالاسرای ایران شهید حسین لشکری به وطن
شهید خلبان آزاده حسین لشگری، ملقب به سیدالاسراء ایران، در سال ۱۳۳۱ در روستای ضیاءآباد شهرستان قزوین به دنیا آمد. سال ۱۳۵۴ پس از گذراندن مقدمات آموزش پرواز در ایران، برای تکمیل دوره خلبانی به خارج از کشور اعزام شد و با درجه ستوان دومی به ایران بازگشت و به عنوان خلبان هواپیمای شکاری اف - ۵ مشغول به خدمت شد.
در جنگ تحمیلی پس از انجام ۱۲ مأموریت، هواپیمای وی مورد اصابت موشک دشمن قرار گرفت و مجبور به ترک هواپیما شد که نهایتاً در خاک دشمن به اسارت نیروهای بعث عراق درآمد و مدت هشت سال از ۱۶ سال اسارت خود را با حدود ۶۰ نفر دیگر از همرزمانش در یک سالن عمومی و دور از چشم صلیب سرخ جهانی نگهداری شد.
لقب سیدالاسرای ایران را رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار با این آزاده سرافراز به ایشان دادند. این خلبان سرافراز سرانجام روز ۱۹ مرداد سال ۱۳۸۸ بر اثر عارضههای ناشی از دوران اسارت در سالهای جنگ تحمیلی به شهادت رسید.
روایت همسر شهید از لحظه شهادت
لحظه شهادتش تلخترین لحظه زندگی ام بود. نوزدهم مرداد سال ۸۸ بود. شام خورده بودیم و حسین میخواست نوهمان محمدرضا را به بیرون ببرد. حالش خوب بود و ظاهرا مشکلی نداشت. رفت و بعد از دقایقی به خانه بازگشت. گفت میخواهم توی سالن کنار محمدرضا بخوابم. من هم شببهخیر گفتم و از پلهها بالا رفتم. آخرین پله که رسیم دیدم صدای سرفهاش بلند شد. به خاطر شکنجههایی که شده بود حال بدی داشت و همیشه سرفه میکرد، اما این دفعه صدایش متفاوت بود. پایین را نگاه کردم دیدم به پشت افتاده. نمیدانم چطور خودم را به او رساندم. حالت خفگی پیدا کرده بود. به سختی نفس میکشید. دستش در دستم بود و نگاهمان بهم گره خورده بود. دنیا برایم تیره و تار شد. چشمان حسین دیگر نگاهم را نمیدید و لحظاتی بعد دستانم از آن وجود گرم، جسمی سرد را حس لمس میکرد.
رژیم بعث به لشگری وعده زندگی در رفاه را داد؛ ولی او نپذیرفت
امیر «رضا رمضانی» (همرزم شهید): من سال ۵۵ و شهید لشگری سال ۵۶ از آمریکا برگشتیم. ما در پایگاه دزفول مستقر بودیم. در بحبوحه انقلاب، پایگاه ملتهب بود. اگر کسی چیزی از فعالیتهای مردم شنیده بود، خبر میآورد. خلبان حاتمیان (او نیز در دوران دفاع مقدس اسیر شد)، اهل اندیشمک بود، از آنجا خبر میآورد. شهید لشگری اخبار را در جمع پرسنل بیان میکرد.
زمانی که دشمن به خاکهای کشورمان هجوم آورد، نیروهوایی به مبارزه پرداخت. خلبانهای مواضع دشمن را در خاک کشورمان، بمباران میکرد. حسین لشگری و جاویدالاثر محمد زارع نعمتی جزو کسانی بودند که ۲۷ شهریور برای اطلاعات و عملیات و همچنین بمباران پاسگاههای ما را که عراق اشغال کرده بود، به پرواز درآمدند. هواپیماهای آنها مورد اصابت موشک قرار گرفت. پس از این حادثه لشگری به اسارت درآمد.
امیر «امیر مشیری» (همرزم شهید): نیروهوایی قبل از شروع رسمی جنگ، به مقابله پرداخت. خلبانهای نیروهوایی همیشه برای دفاع از کشور آماده بودند و هستند. حسین لشگری قبل از آغاز رسمی جنگ، به مقابله با هجوم نیروهای بعثی برخاست. سرانجام در یکی از عملیات به اسارت درآمد. حسین روح بزرگی داشت که توانست شکنجههای روحی و جسمی دشمن را تحمل کند. من به شخصه همیشه میگویم که تحمل یک ساعت اسارت را ندارم. حاضر بودم شهید شوم، اما اسیر نه.
امیر «رضا رمضانی» (همرزم شهید): من و شهید لشگری در دانشکده خلبانی با هم آشنا شدیم. در ۲۷ شهریور ۱۳۵۹ وی در ماموریتی اسیر شد. حسین لشگری بعد از آزادی تعریف کرد که رژیم بعث در سال ۶۹، وی را همراه با دیگر اسرا سوار بر اتوبوس میکنند، اما در آخرین لحظه وی را جدا میکنند.
حسین قبل از حمله گسترده عراق به مقابله با آنها برخاست/ صحنه ورود «لشگری» به کشور حماسی است
وی هشت سال باقی اسارتش را در خانه ویلایی میگذراند. رژیم بعث به او امکانات میدهد تا لشگری مقابل دوربین برود و اعلام کند که ایران شروع کننده جنگ بوده است، اما او تنهایی را پذیرفت و لب به این دروغ باز نکرد. زمانی که رژیم بعث از شهید لشگری ناامید شد، وی را سال ۷۷ آزاد کرد. رژیم بعث شانس خود را حتی در لحظه آزادی لشگری امتحان میکند و لب مرز به او وعده زندگی در رفاه را میدهد، اما لشگری نمیپذیرد. زمانی که لشگری وارد میهن میشود، مردم از او استقبال میکنند. دیدن صحنهای قلم دوش شدن حسین و پرچمی که به دست داشت، برای من یک صحنه حماسی بود. آن لحظه احساس کردم که یک «رستم» وارد کشور شده است.
امیر «محمد اعظمی» (همرزم شهید):: سال ۴۸ وارد نیروی هوایی شدم. آموزش تخصصی برای هدایت هلی کوپتر را گذراندم. چهار سال بعد دانشگاه خلبانی برای آموزش پرواز رفتم. با شروع جنگ، من یکی از خلبانهایی بودم که ماموریت داشتم مواضع دشمن را بمباران کنم. هواپیمایم دچار سانحه و منجر به اسارتم شد. بعد از اسارت ۲۸ خلبان بودیم که ناممان در صلیب سرخ ثبت نشد. نه صلیب سرخ از ما اطلاعی داشتم و نه در ایران کسی از زنده بودنمان با خبر بود. شهید لشگری هم با ما بود.
سختترین روزهای زندگیمان را در اسارت گذرانیدیم، اما بیش از همه شهید لشگری شکنجه شد. زیرا علاوه بر شکنجه جسمی، او شکنجه روحی هم میشد. خدا را شکر که او روحیه خوبی داشت و توانست پس از ۱۸ سال اسارت، با ابهت وارد کشور شود.