به گزارش گروه سایر رسانههای دفاعپرس، هر چقدر از صبر همسران جانبازان بنویسیم و بگوییم کم گفتهایم. زنانی که تمام لحظههای زندگیشان را در کنار مردان بزرگی میگذرانند که روزی جلوی دشمن ایستادند. امروز این زنان با قدرت میایستند و از مردانشان پرستاری میکنند و این پرستاری یک عشق بینهایت میطلبد.
این زنان صبور سرزمینمان خیلی وقتها به همسر جانباز قطع دستشان، غذا میدهند. خیلی از جانبازان ما ویلچرنشین هستند که همسران این جانبازان، آنها راتر و خشک میکنند، دکتر میبرند، برای هواخوری بیرون میبرند و هیچ وقت تنهایشان نمیگذارند. کدام قلم میتواند این همه صبر و ایثار را بنویسد؟
در آستانه میلاد حضرت زینب (س) و روز پرستار به بخشی از خاطرات همسر جانباز شهید «حاج حسن بحری» میپردازیم. بانویی که ۳۷ سال از عمر زندگیمشترکش را در کنار همسر جانباز دوچشمش بود و حتی میتوان گفت این بانوی سرزمینمان ۳۷ سال چشم همسرش بود.
نفر اول ایستاده تصویر سمت راست «حاج حسن بحری»؛ پاسدارانی که جلوی دشمنان انقلاب اسلامی ایستادند
همسرم یک سال بعد از ازدواجمان چشمهایش را از دست داد
«خوشقدم ملکی» در سال ۱۳۵۸ به عقد حاجحسن که جزو اولین نیروهای پاسدار شهرستان تکاب بود، درآمد؛ آن هم با مهریه ۳۰ هزار تومانی که بعداً آن را هم به همسرش بخشید. زندگی مشترک و پرفراز و نشیب خوشقدم و حاج حسن از سال ۵۹ آغاز شد. یک سال بعد از ازدواج، حاج حسن، وقتی که با همرزمانش به محل درگیری با عناصر گروهکهای ضدانقلاب دموکرات و کومله میرفتند، در مسیر، ماشینشان به مین ضدتانک برخورد میکند و هر سه سرنشین به شدت مجروح میشوند. با توجه به اینکه حاجحسن راننده این خودرو بود، فرمان خودرو به شکم وی فرو میرود و شدت جراحتش بیشتر از دو همرزمش میشود.
خودروی حاج حسن بحری که روی مین رفته بود
این بانوی ایثارگر درباره جانبازی حسن بحری میگوید: «جراحات همسرم تا حدی بود که امیدی به زنده ماندنش نداشتیم. البته عکس بعد از مجروحیت حاجی را داریم که بدنش متلاشی شده، اما غیرقابل انتشار است. در این حادثه حاجحسن دو چشم خود را از دست داده و دست و پایش از چند جا شکسته بود. در واقع تمام بدنش پُر از ترکش بود. او را برای معالجه به تهران منتقل کردند. من و خانواده همسرم ۴ـ۳ روز در تهران بودیم. از طرف بنیاد جانبازان به دیدن من آمدند و از من پرسیدند که همسرتان در شرایط سختی است؛ آیا میخواهید زندگی مشترک را با او ادامه دهید یا خیر؟ من هم گفتم خواست خدا این بوده و من تصمیم به ادامه زندگی با او را دارم.»
تا ۲ ماه زخم شکم همسرم بدون بخیه و باز بود
همسر این جانباز لحظهشماری میکرد تا باری دیگر صدای حاج حسن را بشنود. حاج حسن به مدت یک هفته در بیمارستان بیهوش بود. ملکی در این باره بیان میکند: «وقتی حسن به هوش آمد، اولین سؤالی که از من پرسید این بود که وضعیت من چطور است؟ گفتم: خوب است، نگران نباش. در حالی که اصلاً وضعیتش خوب نبود؛ طوری که حدود ۲ ماه شکم او را بدون بخیه باز گذاشته بودند. بالاخره باید مراحل درمان طی میشد. بعد از دو سال درمان که حسن به منزل آمد، مدتی با عصا آرام آرام راه میرفت؛ عادت کردن به این شرایط هم برای حسن و هم خانواده مشکل بود، اما خداوند یاریمان کرد.»
لیلا در آغوش پدر جانبازش
آرزو داشتم همسرم فقط یک بار فرزندانمان را ببیند
زندگی جدیدی شروع شده بود. دیگر باید این بانوی ایثارگر تمام حواسش را به همسرش میداد و چشمهای همسرش میشد. در سال ۶۳ این خانواده صاحب فرزند دختر میشوند. همسر شهید بحری درباره تولد این دختر و دیگر فرزندانش میگوید: «لیلا که به دنیا آمد، خیلی دلمان شاد شد. حاجحسن درباره ظاهر و جزئیات صورت لیلا از من و مادرش میپرسید و ما هم با دلی پرخون جوابش را میدادیم. بعد از لیلا خداوند سه فرزند پسر به ما هدیه داد. هر کدام از بچهها که به دنیا میآمدند، حاجی از من میپرسید: «بچهمون شبیه کیه؟ سالم هست؟ و..» بعضی وقتها دست به سر و صورت بچهها میکشید تا از صورت آنها تصویری در ذهنش بسازد. در تمام سالها آرزو داشتم همسرم فقط یک بار فرزندانمان را ببیند. خیلی وقتها پیگیر اخبار پیوند چشم بودیم، اما این اتفاق هیچ وقت نیفتاد و این آرزو به دل من ماند.»
پاسدار و جانباز شهید «حاج حسن بحری»
«خوشقدم ملکی» ۳۷ سال از جانبازی، پرستاری کرد که باید تسکین درد زخمها و ترکشهایش بود، به همسرش روحیه میداد، داروهایش را به موقع به او میرساند، در رفت و آمدها مراقب بود که مبادا وسیله یا شیء جلوی پای حاجحسن باشد، کفشهایش را جفت میکرد و جلوی پایش میگذاشت، سر سفره قاشق و لیوان و ظرف غذا را دم دست همسرش میگذاشت تا بتواند به راحتی لقمهای غذا بخورد. این بانو شانه به شانه همسرش راه میرفت و حاج حسن باید دستهایش را روی شانه او قرار میداد تا مسیر را به راحتی و بدون مانع طی کند.
این بانو درباره وضعیت جسمی حاج حسن و رنجهای جانبازیاش بیان میکند: «درد ترکشها در طول این ۳۷ سال همیشه همراهش بود. بین نخاع و کلیه حاجحسن یک ترکش بزرگ بود که پزشکان گفتند اگر اقدام به عمل کنیم ممکن است دچار قطع نخاع شود. به همین دلیل همسرم راضی به عمل نشد. ترکش دیگری هم پشت گردن او بود. البته ترکش زیاد داشت. گاهی از کف پایش خردههای ترکش را بیرون میکشید. لحظهای که درد ترکش کمرش میگرفت، از شدت درد، عرق از پیشانیاش جاری میشد و برای دقایقی نمیتوانست هیچ حرکتی کند؛ همین ترکشها منجر به عفونت در بدن حسن شده و به کبد و کلیهاش آسیب شدیدی وارد کرد. همسرم دائماً داروهای آنتی بیوتیک استفاده میکرد و امکان عمل جراحی هم نداشت.»
روزی که همسرم در چاه افتاد
این بانوی ایثارگر خوب به یاد دارد، شبهایی را که چند بار باید از خواب بیدار میشد تا به چشمهای پر از ترکش و ماسه حاج حسن قطره بریزد تا مبادا چشمهایش عفونت کند. وقتی حاج حسن از منزل خارج میشد، نگرانیاش این بود که مبادا همسرش در خیابان زمین بخورد، تصادف کند یا اتفاقی برایش بیفتد. او درباره یکی از حوادثی که برای همسرش اتفاق افتاد، میگوید: «همسرم حافظه و توانمندی خوبی داشت و به همین خاطر بعد از جانبازیاش خانهنشین نشد. بعضی وقتها که او میخواست از اداره به منزل بیاید، یک سرباز با ماشین، حاجی را همراهی میکرد. چند وقتی برای کارهای عمرانی جلوی منزل ما چاهی کنده بودند. یک بار حاجحسن از محل کار به منزل میآمد که هنگام پیاده شدن از خودرو، داخل چاه افتاد و پایش از دو ناحیه شکست. چون آن سرباز با شرایط حاج حسن آشنا نبود، او را توبیخ کردند، اما حاج حسن گفت: با سرباز کاری نداشته باشید؛ او حواسش نبود. تا ماهها از او پرستاری کردم تا شکستگی پایش بهبود یافت. در مجموع من باید علاوه بر حاج حسن، مراقب بچهها هم بودم تا اینکه پسرمان علی بزرگ شد و پدرش را در رفت و آمدها همراهی میکرد. کارهایی که برای حاج حسن انجام دادم از روی عشق و علاقه بود و من اجر این کارها را از حضرت زهرا (س) میخواهم.»
درباره شهید
جانباز شهید «حاج حسن بحری» متولد آبان ۱۳۳۷ بود که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی وارد سپاه شهرستان تکاب شد. رشادت حاج حسن و همرزمانش سبب شده بود که ضدانقلاب هیچ وقت جرأت نداشته باشد که به این شهرستان تعرض کند. این پاسدار انقلاب اسلامی و همرزمانش سال ۶۰ در حالی که عازم محل درگیری با ضدانقلاب بودند، به دلیل برخورد ماشینشان با مین ضدتانک به شدت مجروح شدند و حاجحسن دوچشمانش را از دست داد. این جانباز بعد از تحمل ۳۷ سال درد جانبازی در ۲۹ فروردین ۱۳۹۷ در تهران به شهادت رسید و پیکر مطهرش در گلزار شهدای بهشت زهرا (س) آرام گرفت.
منبع: فارس
انتهای پیام/ ۱۳۴