به گزارش گروه سایر رسانههای دفاعپرس، پدر شهید عباس شیرازی از شهدای ۸ سال دفاع مقدس تعریف میکند: «سالها بود که از تاسوعا تا سوم امام حسین علیه السلام مجلس روضهخوانی راه میانداختم. عباس هم از بچگی دوست داشت منبر برود.
روزی آمدم خانه و دیدم صدای روضه خواندنش میآید. رفتم پشت پنجره؛ چادر مادرش را بسته بود به کلهاش، مثل عمامه! متکاها را روی هم گذاشته بود و رویشان نشسته بود. چندتا از بچههای همسایه و خواهر و برادرهایش هم جلوی او به ردیف روی دوزانو نشسته بودند و گریه میکردند. در را باز کردم و گفتم: «داری چه کار میکنی پسر؟»
از جا پرید. با ترس، عمامهاش را برداشت. زبانش گرفت: «آقا... آقاجان! امام حسین علیهالسلام اومده بود در خونمون!»
عصبانیتر شدم. داد زدم: «چی برا خودت میبافی پسر؟»
با صدای لرزان گفت: «به خدا اومده بود!»
مادرش که میدانست اگر غضب کنم ممکن است کار بالا بگیرد، از اتاق بغلی دوید بیرون و گفت: «حاجی چرا جوش میاری؟ روضهخونی اومده بود دم در سراغت رو میگرفت. این بچه به چشمش اومده که امام حسینه! گناه کبیره که نکرده.»
راهم را کشیدم و رفتم. پیش خودم فکر کردم اگه بچهام فکر میکرد امام حسین آمده در خانه و برایش روضه راه میانداخت، مشکلی داشت؟ نه والله! شیر پاک خورده بود عباس.»
کتاب «ماه بالانشین» به قلم راضیه نجار
منبع: فارس
انتهای پیام/ ۱۳۴