گروه استانهای دفاعپرس - «غلامرضا تدینیراد» رئیس مرکز رصد فضای مجازی، اطلاعرسانی و افکار عمومی فرماندهی انتظامی خراسان رضوی؛ داوود فاخر که سال ۱۳۵۹ از ژاندارمری بازنشسته شده با سلامی به فرمانده کل فراجا ضمن احترام به ایشان، لباس انتظامی را مقدسترین جامه خدمت دانست.
یازدهم بهمن ۱۳۱۴ در باختران، خداوند پسری به آقا میرزا و آسیه خانم داد که نامش را داوود گذاشتند. او کودکی تیزهوش بود و از همان موقع با دیدن خادمان امنیت، عشق پوشیدن این لباس مقدس در عمق وجودش جوانه میزد.
داوود در جوانی با قد و قامت رعنای خود به استخدام ژاندارمری درآمد و لباسی پوشیدکه آرزویش بود. علاقهاش به این کار سبب شد از همان ابتدا با جدیت مسئولیتهایی که به او سپرده میشد را انجام دهد. همه دغدغهاش امنیت مردم و خدمت به مردم مرزنشین غرب کشور بود.
استوار دوم داوود فاخر یکم فروردین ۱۳۵۹ به افتخار بازنشستگی نائل آمد. ارتفاعات صعبالعبور و مناطق مرزی غرب ایران بزرگ در خاطر خود صلابت گامهای این خادم امنیت و تلاش طاقتفرسا و زحمات او برای خدمت به مردم و کشورع زیزمان ثبت کرده است.
او میگوید آن سالها، مناطق غربی مثل بسیاری از نقاط کشورمان محروم بودند و با پیروزی انقلاب اسلامی به مردم عزیز آن مناطق توجه شد و رونق پیدا کرد.
آقا داوود با دختر یکی از اقوام ازدواج کرد. زنی وفادار که تمام این سالها با عشق او را دوست دارد و برایش احترام قائل است.
فاطمه خانم همسر آقا داوود که خیلی مهربان و مهماننواز است میگوید: خواست خدا این بود صاحب فرزندی نشویم و به همین خاطر همسرم بعد از گفتگو با مرحوم برادرش که چند فرزند داشت دختر ۲ ساله آنها را به خانه ما آورد. من و همسرم با تمام وجود دختر نازنینمان را دوست داریم و اگرچه نتوانستیم آن طور که باید و شاید برایش خدمت کنیم، اما هرچه از دستمان برآمد انجام دادیم.
فاطمه خانم اشکهایش را پاک میکند و ادامه میدهد: دختر ما خیلی زود قد کشید، بزرگ شد و برایش خواستگار آمد. او را راهی خانه بخت کردیم و هنوز هم که هنوزه تمام دنیایمان دخترم و بچههایش هستند.
آقا داوود که در آستانه ۹۰ سالگیاش است رشته سخن را دست میگیرد و میگوید: اواخر سال ۵۸ در درگیری با اشرار دچار حادثه شدم و پس از آن به افتخار بازنشستگی نائل آمدم. پس از آن با توجه به بیماری مادر همسرم که در مشهد ساکن بود از کرمانشاه به اینجا نقل مکان کردیم. خدمت به مادر همسرم، تکلیف مقدس دیگری بود که من و شریک زندگیام با همراهی همسر خواهرم سعی کردیم به خوبی آن را به انجام برسانیم.
او آهی کشید و افزود: سه سال قبل مادرجان به رحمت خدا رفتند و من ماندم با همسرم فاطمه خانم که تاج سرم است. ما خانهنشین شدهایم و بیشتر وقت مان را با مرور خاطرات شیرین گذشته میگذرانیم.
آقا داوود با لبخندی به چهره همسرش نگاه میکند و میگوید:، چون دیگر توانی برای بیرون رفتن از خانه نداریم زحمتهای خرید و یک سری کارها را خواهر همسرم میکشند که باید از او تشکر داشته باشیم.
فاطمه خانم با قد خمیده ظرف میوه را جلوی میهمانهایش میگذارد و دوباره رشته سخن را دست میگیرد.
او میگوید: یکی از دلایلی که من برای آقا داوود خیلی احترام قائل هستم همین لباس مقدسی است که او برای خدمت به کشور و مردم پوشید.
مادر پیر ادامه میدهد: من همیشه سر نماز برای تمام کسانی که به این کشور خدمت میکنند به خصوص رهبرمان و همکاران همسرم که خدمتگزار نظم و امنیت هستند دعا میکنم. او با لبخندی به آقا داوود میگوید ببخشید حرف شما را قطع کردم.
آقا داوود میخندد و ادامه میدهد: من هم برای همه همکارانم در لباس امنیت دعا میکنم.
در این لحظه سرهنگ «حمید طهماسبی» معاون فرهنگی و اجتماعی فرماندهی انتظامی استان خراسان رضوی که میهمان استوار دوم بازنشسته داوود فاخر است دیدار با این سرمایه با ارزش که کولهباری از تجربه دارد را برای خود توفیق میداند و ملتمس دعای مخصوص از پدر و مادر کهنسال است.
پایان روایت این دیدار عکس یادگاری بود. از فاطمه خانم خواستیم کنار همسرش بنشیند. با لبخندی میگوید این افتخار من است که کنار همسرم بنشینم.
آقا داوود در حالی که بغض گلویش را میفشرد و چشمهایش پر از اشک شده، میگوید میخواهم برای فرمانده خوب و دلسوز انتظامی کشور احترام بگذارم و بگویم اگرچه دیگر کاری از دستم بر نمیآید، اما همیشه دعای این پدر پیر بدرقه راه تو و همه همرزمانمان است.
آقا داوود دست خود را با احترام بالا گرفت و سلامی به فرماندهاش داد.
نصیحت آقا داوود و فاطمه خانم این بود باید در زندگی به نماز و دین و ایمان توجه داشته باشیم و خوب زندگی کنیم تا عاقبت بخیر شد.
انتهای پیام/