به گزارش دفاع پرس از خراسان رضوی، شهید «رضا دام رودی» از اهالی روستای «دام رود» بود که چندی قبل، داوطلبانه به یگانهای مدافع حرم بانوی مقاومت، حضرت زینب کبری (سلامالله علیها) در سوریه ملحق شد. وی در چهارمین روز از «ماه محرمالحرام» و در جریان «عملیات محرم» در منطقهٔ عملیاتی «حس که» طی نبرد با «مزدوران سعودی» و «پیروان اسلام آمریکایی» خلعت شهادت پوشید.
آنچه پیش رو دارید، دل نوشتهای است از همسر آن شهید بزرگوار:
بسم رب الشهدا والصدیقین
دل نوشتهای تقدیم به همسر سبکبالم
غروب بی تو بودن را در حالی بر روی کاغذ میآورم که این قلم توانایی روزهای تنهاییام را ندارد.
رضای عزیزم سلام:
با بندبند انگشتانم شمارش کردهام، ۸۴ روز است که از سفر عشق بازگشتی نداشتهای.
در روزهای نبودنت انتظار بازگشت را با انگشتانم شمارش میکردم. اما افسوس که نیامدی و مرا مات و مبهوت تا ابد در انتظارت گذاشتی.
هر بار که به نبودنت فکر میکنم اشک از چشمانم سرازیر میشود.
روزی که خبر پر گشودنت را شنیدم با خود گفتم نه ... میآید ... خودش قول داده بود میآید، رضا روی قولش میماند، قرار نبود نیمه راه یکدیگر را رها کنیم. لحظهبهلحظهام پر از تپشهای قلبی گذشت که قرار بود در انتظار رسیدنت به شماره بیفتد.
آمدی نه آنچنان که رفته بودی. خوابیده بودی. خوابی آرام و ابدی و بخواب! آرام بخواب! هوا اینجا ابری ست.
زمین جای شما نبود. در چهرهات میتوانستم آرامش را ببینم. آرامش اینکه از امتحان سربلند بیرون آمدی. من نیز چون تو خوشحال و راضی هستم که زندگیمان را در راه آرمانت که دفاع از حرم بیبی زینب (س) و مولایت حسین (ع) و اصحاب او بود صرف کردی. تحمل روزهای بی تو خیلی سخت است، اما هنگامیکه به هدف و مقصودت میاندیشم خود را دلگرمی میدهم که تو در همان راهی که آرزویش را داشتی گام نهادی. خوشا به توای کبوتر سفرکردهام ... . خداوند را سپاس میگویم که در این مسیر، هرچند کوتاه همسفرت بودم و هدیهای برایم گذاشتی «یعنی دخترت نیایش.»
حواسم به همه آرمانهایت هست
وقتی به «نیایش» میرسم ... به آرزوهایی که هیچوقت نرسیده، به بلندی موهایش که دستانت را کم دارد، به دویدنهایش که به آغوش تو نمیرسد. چه آرزوهایی که برایش نداشتی، چقدر دلتنگ بودی، دلتنگ بوسیدنش، دلتنگ شنیدن قهقهاش، دلتنگ چشمانش، دلتنگ اینکه صدایت میکرد «بابا». چقدر خوشحال بودیم روزی که اولین قدمهایش را برمیداشت. نگران نباش. میدانم روزی خواهد رسید که درک میکند برای چه رفتی، مولایمان حسین (ع) کیست؟ خواهرش بیبی زینب (س) کیست؟ خانم رقیه (س) که بابایش را شهید کردند کیست؟ میداند که تو و دوستان شهیدت در این زمان شدهاید«قاسم»، شدهاید «علیاکبر» و افتخار میکند که بابایش تو هستی. خواهد دانست که بابایش نمرده بلکه شهید شده و شهید یعنی «به خیر گذشت، نزدیک بود بمیرد» ... . مردن را همه بلدند، سعادت میخواهد شهید شوی.
اما رضا جان! به آرمانهایت میرسم، آنجا که بیرون از مرزت رفتی و جنگیدی که نشان دهی هنوز غیرت هست، هنوز باید از ایرانی ترسید، هنوز مردانگی میترساند خائنین را. من، حواسم به همه آرمانهایت هست، تا جایی که نفس داشته باشم برای تحقق آرمانت تلاش میکنم. اینجا کسانی هستند که درک میکنند نباید رهبرمان تنها بماند. فراموش نمیکنم حتی اگر اسم خود را فراموش کنم ... فراموش نمیکنم بغض نهفته در گلوی «سید علی» را که میگفت:
»جسم ناقصی دارم. اندک آبرویی دارم. که آن را هم شما به ما دادید.»
فراموش نمیکنم آن توسلات «امام خامنهای» به «امام زمان (عج)» را. ما آن بیحرمتیها را در آن عاشورا، آن دشمنشاد کردنها را، آن بغض «سید علی» را، آن شهیدان مظلوم بسیجی را فراموش نمیکنیم. ما فتنه سال ۸۸ را فراموش نمیکنیم. فتنههای دیگر هنوز در راهاند، خدا یاریمان کند تا آگاه شویم و مبارزه کنیم.
رضا جان! خیلیها بر سر این خاک با تو پیمان میبندند که ادامهدهنده راهت باشند. خیلیها حتی شده یک عهد کوچک را اینجا با تو میبندد و شاید تغییر کوچکی در زندگیشان ایجاد کند. همینها باعث دلگرمی من است.
دعا میکنم برای تو، برای خودم، برای همه، کسی چه میداند شاید خدا دست جمعی نگاهمان کرد.
مهربان خدای من! میدانم که تا آسمان راهی نیست، ولی تا آسمانی شدن راه بسیار است. این دستهای خالی بهسوی تو بلند میشود. ما بیسلیقهایم، طلب آب و نان میکنیم، تو خود میدانی ای خزانهدار بخششها، بهترینها را برایمان مقدر فرما و ظهور حجتت را نزدیک بفرما
او با سپاهی از شهیدان خواهد آمد ... آمین
قسم به غیرت مردانه علیاصغر به درد عشق نخوردن چه ارزشی دارد
هزار سر به فدای غباری از خاکم وطن نباشد اگر تن چه ارزشی دارد
۹ دی ۱۳۹۴
همسر شهید مدافع حرم بیبی زینب (س)
شهید رضا دام رودی
«ابو یسانی»