گروه فرهنگ دفاعپرس_ ولی منصوریان؛ کشف پیکر «حسین سامیمقام» شهید تازه تفحص شده ارتش و مراسم تشییع و تدفین پیکر مطهر در اقصینقاط کشور، طی روزهای اخیر در خبرها شنیده شد.
«فرود پاکنیا» فیلمساز و کارگردانی است که در روند تولید فیلمی، باعث کشف پیکر مطهر شهید سامیمقام شد.
پاکنیا با حضور در دفتر خبرگزاری دفاع مقدس به تشریح واقعه پرداخت؛
قصه از کجا شروع شد؟
فرود پاکنیا: اول مردادِ سال قبل (۱۴۰۲) بود، که آقای فرهاد مختاری مدیرکل وقت فرهنگی هنری بنیاد شهید و امور ایثارگران به من پیشنهاد تولید یک فیلم مستند درباره زندان دولهتو را دادند. تحقیقات را شروع کردیم؛ زندان دولهتو تقریباً در یک کیلومتری روستای دولهتو قرار دارد. دولهتو یک روستای مرزی در منطقه سردشت استان آذربایجانغربی و از جاهایی است که بهلحاظ نزدیکی به کردستان عراق، بهویژه در اوایل انقلاب، اکثر نیروهای معاند مثل گروهک دموکرات، کومله و پژاک در این منطقه فعال بودند.
از داخل درهای که سرازیر میشویم تا بهسمت روستای دولهتو برویم، یک طویله و اتاقکی متعلق به یک روستایی بوده که فردی بهاسم سرهنگ کامران که مسئول زندان دولهتو بوده شبانه صاحب خانه و گاو و گوسفندشان را بیرون میکند و از آنجا بهعنوان زندان استفاده میکند. منظور از زندان دولهتو همان طویله است. این زندان خیلی داستان عجیبی دارد؛ بهخاطر اینکه جا کم بوده خود زندانیان در کنار این طویله با سنگ و چوب یک زندان بهتر میسازند که بعدها توسط صدام و ارتش بعث عراق بمباران میشود. در این زندان کوچک که به زحمت ۲۰ نفر جا میشدند، حدود ۳۰۰ نفر را جا داده بودند که طی بمباران، حدود ۲۰۰ نفر شهید میشوند. این فاجعهی بزرگ انسانی در هیچجایی ثبت نشده است. شاید بمباران دولهتو بهخاطر همین بوده تا اطلاعات و اثری از آن باقی نماند.
در زندان دولهتو شخصیتی بهاسم دکتر مسعود خاتمی بود که اوایل انقلاب در بحبوحه درگیریهای کردستان، بهعنوان پزشک به آن منطقه رفته بود و به اسارت درآمده بود و چند ماهی را در زندان دولهتو بود. از خاطرات این شخص کتابی بهاسم «طبیب زندان دولهتو» منتشر شده و قرار شد ما از این خاطرات یک فیلم مستند بسازیم.
با توافقی که بین بنده و طرف سفارشدهنده فیلم حاصل شد، مقرر شد ما درباره زندان دولهتو بیشتر تحقیق کنیم و یک کار جامعتری بسازیم.
هرچه تحقیقات جلوتر میرفت، من به این نتیجه میرسیدم که واقعاَ نمیشود درباره این موضوع فیلم ساخت، حتی ۲ مرتبه هم از کار انصرف دادم، بهخاطر اینکه خیلی از مباحث را نمیشد به تصویر کشید. مباحثی هست که هنوز شاید مطرح کردنشان در جامعه زود باشد؛ اینکه چه بر سر مردم بیدفاع کردستان آمده است.
در منطقه سردشت ذکرخیر سامیمقام بر زبانها بود
کار را شروع کردیم. در منطقهی سردشت مستقر بودیم؛ آنجا از یک شخص خیلی اسم برده میشد. کسانی که ما با آنها صحبت میکردیم، آدمهایی بودند که در زندان دولهتو حضور داشتند و از چند ماه تا چند سال در آنجا اسیر بودند. آنها دائم ذکرخیر شخصی بهاسم «سرگرد حسین سامیمقام» بر زبان داشتند و از رهبری و مدیریت او در زندان و حمایتش از زندانیها میگفتند. من حقیقتاً ابتدا خیلی درگیر این اسم نشدم، چون موضوع مستند ما چیز دیگری بود. در لحظاتی که شخصی بهاسم ساعتچی مشغول روایت از سامیمقام بود، من به فکر دکتر دندانپزشکی افتادم که در تهران اغلب برای کارهای دندانپزشکی به مطب او مراجعه میکنم؛ اسم او هم دکتر سامیمقام بود.
در مطب دکتر عکس یک نظامی به دیوار نصب بود. یکبار از منشی پرسيده بودم که عکس مربوط به چه کسی است؟ گفت، «پدر دکتر است». فکر کنید من بعد از چند سال در کردستان جرقهای به ذهنم رسید که نکند این سامیمقام همان پدر دکتر باشد که عکسش را دیده بودم. تقریباً ۵۰ درصد یقین داشتم که خودش است. چون اسم سامیمقام خاص بود.
پارت اول مستند تمام شد؛ به تهران آمدیم و با دوربین به مطب دکتر رفتم. از منشی وقت گرفتم و بعدازظهر آن روز با دوربین وارد اتاق شدم. دکتر در ابتدا شوکه شد که قضیه دوربین چیست؟ گفتم برای پاسخ به یک سوال با دوربین آمدهام. دوربین را روشن کردم و از عکسی که به دیوار نصب بود از او پرسیدم. با تعجب نگاه کرد و گفت، پدرم است. گفتم ایشان چهکاره بوده؛ گفت ارتشی و ما در مورد او تنها میدانیم که اوایل انقلاب در درگیریهای کردستان برای یک ماموریت رفت و هیچوقت برنگشت.
تا اینجا یقین پیدا کردم که سرگرد سامیمقام که در کردستان اسمش مطرح است، همین پدر دکتر است. دکتر آراموقرار نداشت، مدام میپرسید چقدر مطمئن هستید پدر من همان شخصیت زندان دولهتو است؟ گفتم مطمئن هستیم پدرتان در زندان دولهتو بوده و چند نفری که با او در زندان بودهاند را میشناسم؛ تماس گرفتم و آقای ساعتچی آمد. البته دکتر گفت ما میدانیم آخرینباری که پدرمان نامه نوشت، زندان بوده، اما نمیدانیم چه سرنوشتی پیدا کرده است.
در ادامهی کارهای پژوهشی متوجه شدم شهید سامیمقام دو نامه به خانواده و یک نامه به ارتش نوشته بوده است. در نامهای که به ارتش نوشته شده مباحث نظامی مطرح کرده بود و موقعیتی از زندان و آدمهایی که در زندان بودند را تشریح کرده بود؛ جالب بود که چگونه این نامهها از داخل زندان دولهتو بهدست خانواده و ارتش رسیده و پل ارتباطی چه کسی بوده که این خودش یک ماجراست.
مرداد سال ۵۹ سامیمقام از زندان دولهتو خارج شد!
بعد از این ماجراها به کردستان برگشتیم؛ ادامه کار را با این تفاوت که دکتر سامیمقام همراهمان بود، پیش بردیم. به دولهتو رفتیم. با افرادی که در دولهتو زندانی بودند، صحبت میکردیم که به ما گفتند ۱۵ مرداد سال ۱۳۵۹ سامیمقام را از زندان خارج کردند تا تیرباران شود و یا به جای دیگری منتقل شود. آقایان ساعتچی و نغمه که با ایشان بودهاند، او را کمک کرده بودند تا دم درب زندان بدرقه شود، چراکه ۱۵ روز اعتصاب غذا داشته و بدنش کاملا ضعیف شده بود. کلیههایشان را بر اثر شکنجه از دست داده بود و چشمانش هم عفونت کرده بود.
از مسیری که سامیمقام عبور داده شده بود تا روستای گورهشیر که روستایی نزدیک مرز عراق است، رفتیم. به ما گفتند ساعت حدود ۱۰ سامیمقام را از زندان خارج کردهاند و حدود ۱۰:۴۰ دقیقه صدای گلوله شنیده شده است. ما وضعیت ضعف جسمانی یک آدم را در نظر گرفتیم که نمیتوانسته خوب راه برود و احتمالا کشان کشان حرکت کرده است، ارزیابی کردیم که چه مسیری را میتواند حرکت کند، لذا با این فرضیه به یک نقطه رسیدیم. در این نقطه چیز مشخصی وجود نداشت، چون ۴۴ سال گذشته است و تغییرات جنگل و آب و خاک پیش آمده است. در آنجا چند پیرمرد نشسته بودند و آقای نغمه به آنها گفت ما ۴۴ سال پیش در دولهتو زندانی بودیم و سه نفر از همرزمانمان برای عبور به سمت عراق از اینجا گذشتهاند، شما چیزی ندیدهاید؟ یکی از افراد محلی گفت، من آن سالها را به یاد دارم و دیدم که سه نفر را اینجا تیرباران کردند و جنازهها را گذاشتند و رفتند و ما آنها را در این محل خاکسپاری کردیم.
از عکس داخل مطب به پیکر شهید سامیمقام رسیدیم
تیم تفحص شهدا در همان اطراف در شیاری پیکر ۱۷ شهید را پیدا کرده بودند. جالب بود که در این دره که خودشان اسم آنرا «درهی اعدام» گذاشته بودند، افراد زیادی از زندانیان دولهتو را تیرباران کرده بودند. ما مکانی که توسط این پیرمرد محلی بهعنوان جایی که این شهدا خاک شده بودند را به سردار باقرزاده (مسئول کمیته تفحص شهدا) و همکاران ایشان اعلام کردیم. در سردشت که بودیم با بچههای گروه تفحص مفصل صحبت کردیم و خواست خدا بود که بعد از ۴۴ سال بهصورت معجزهواری از عکس داخل مطب به یک موقعیت خاص رسیدیم.
بعد از اینکه از کردستان برگشتیم و آقای دکتر تست DNA (دی ان ای) داد، چندماه طول کشید تا پاسخ آزمایش آماده شود که چند روز پیش سردار باقرزاده تماس گرفت و خبر داد که پیکر شهید را پیدا کردیم؛ در جیب لباس شهید یک کارت شناسایی است که اسم او «حسین سامیمقام، فرزند عباس» و کاملا سالم و خوانا است.
براساس برنامهریزی کمیته تفحص مقرر شد روز پنجشنبه ۴ مرداد پیکر شهید سامیمقام از سنندج تشییع شود. همان روز در تهران مراسمی یادبودی در معراج شهدا برگزار میشود و سپس روز جمعه در نمازجمعه تهران مراسم وداع با شهید با حضور مردم برگزار خواهد شد. همچنین در مجموعه نیروهای مسلح مراسم دیگری برای شهید تدارک دیده شده که درنهایت پیکر ایشان به اصفهان منتقل میشود و در سمیرم خاکسپاری خواهد شد.
سرود غمگین دولهتو پرترهای از شهید سامیمقام
باتوجه به وسعت موضوع این مستند و روند تولید کار، جا دارد که یک سریال درباره شهید سامیمقام و اتفاقات و شرایط زندان دولهتو تولید شود، اما با مشورتی که داشتیم، قرار شد فعلا یک فیلمنامه سینمایی درباره این اتفاق بنویسیم که این فیلمنامه بهخاطر اشرافی که بنده به موضوع داشتم و تحقیقاتی که صورت گرفت، به نگارش درآمده و ثبت شده است. هماکنون مشغول رایزنی با چند مجموعه برای جذب حمایتهای مورد نیاز هستیم تا بهزودی فیلم سینمایی «ابرهای یخ زده» را با همین موضوع تولید کنیم.
در این ماجرا سردار باقرزاده و تیم تفحص زحمات زیادی کشيدند که واقعا قابل تقدیر است. همچنین باید از آقای محمد کرمالهی مدیر کل فرهنگی هنری بنیاد شهید و امور ایثارگران قدردانی کنم؛ با اینکه تغییر مدیریت صورت گرفت و از اواسط کار، مسیر تولید مستند با کشف پیکر شهید سامیمقام تغییر کرد، همراهی و همکاری بسیار خوبی صورت گرفت تا فیلم به سمت دیگری برود و در نهایت مستند شهید سامیمقام در ۴۵ دقیقه با نام «سرود غمگین دولهتو» تولید شود.
فیلمبرداری و ساخت این مستند یکسال طول کشید که همراهی این افراد باعث شد تا این توفیق حاصل شود.
انتهای پیام/ 121