روایتی از زندگی شیخ علی عامری از لشکر 41 ثارالله

پدر شهید سر به سوی آسمان بلند کرد و گفت: خدا را شکر

پدر و مادر شهید که توانسته بودند، این امانت الهی و ودیعه آسمانی را بازگردانند در کنار جنازۀ شهید حاضر شدند. پدر شهید سر به سوی آسمان بلند کرد و گفت: خدا را شکر. مادر شهید گفت: پسرم شیرم حلالت باد که زحماتم به هدرنرفت.
کد خبر: ۷۲۱۲۴
تاریخ انتشار: ۱۰ اسفند ۱۳۹۴ - ۰۱:۰۳ - 29February 2016

پدر شهید سر به سوی آسمان بلند کرد و گفت: خدا را شکر

به گزارش دفاع پرس از کرمان، شهید شیخ علی عامری درشهریورماه سال 37 روستای اختیارآباد به دنیا آمد. پس ازپایان دوره دبستان، به علت فقرمادی تا سه سال نتوانست ادامۀ تحصیل دهد. عشق به تحصیل وعلاقه به اسلام و روحانیت او را وادار به هجرت نمود درهنگامی که روحانیت به شدت درفشارمراقبت های ساواک بود. شیخ علی عامری سر و سّری با جبهه و جهاد داشت درهر فرصت ممکن بعنوان نیروی تبلیغی و رزمی به جبهه می شتافت و عشق به شهادت در سرش موج می زد و در تاریخ در 24 اسفند سال 1362 عمر پربارشهیدعامری به پایان رسید و به آرزوی دیرینه خود رسید.

سفر به مناطق محروم برای ارشاد و کمک به محرومین

دوران انقلاب همزمان بود با دوران نوجوانی این طلبۀ عزیز که با حضور در صحنه های انقلاب پروندۀ خود را مزیّن نمود به سربازی روح الله. شیخ علی با حضوردرجلسات وافشای ماهیت پلید شاهنشاهی، تکثیر و توزیع اعلامیه ها ونوارهای سخنرانی ومبارزۀ علنی به صف انقلابیون مبارز پیوست.بعد ازپیروزی انقلاب نیز به تبلیغ،روشنگری نسل جوان، سفربه مناطق محروم برای ارشاد و کمک به محرومین، شرکت در کارهای عمرانی، مبارزه مستمر با منکرات و ضد انقلاب و....پرداخت.

کسی از راز شبانه و نیاز محرمانه او آگاه نشود

شیخ علی عامری سر و سّری با جبهه و جهاد داشت درهر فرصت ممکن بعنوان نیروی تبلیغی و رزمی به جبهه می شتافت و عشق به شهادت در سرش موج می زد و بقیه اوقات درپشت جبهه ازمسئله ی جنگ غفلت نمی کرد در کمک رسانی و رسیدگی به مجروحین بسیار کوشا بود.او آهسته وضو می گرفت تا کسی از راز شبانه و نیاز محرمانه او آگاه نشود.

شیخ علی با خدا اینگونه نجوا می کند:

 خدا را به سرداران و مجاهدان راهش که از چهره هایشان نور می بارد ودر سیمای ملکوتیشان عشق به شهادت نمایان است سوگند می دهم که اگر صدامیان مزدور مرا گرفتند و بدنم را سوراخ سوراخ کردند و پوستم را کندند و سوزاندند، لحظه ای تردید و ترس به خود راه نداده وآروزی گفتن یک آخ را نیز بر دلشان بگذارم.

خدایا به این سربازان و عزیزانت که وقتی نام حجت تو را می شنوند اشکشان جاری می شود و وقتی که خبرآغازعملیات بگوششان می رسد چهره هایشان برافروخته می گردد توانی عطا کن که با توکل بر تو به قلب دشمنان حمله ورشده و آنان را ذلیل و خوار و هلاک گردانند ....

از مردم خداحافظی کرد و حلّالیت طلبید

شیخ علی عامری مکرر به جبهه می رفت ولی این بار با دفعات دیگر تفاوت داشت، از مردم خداحافظی کرد و حلّالیت طلبید، دست دو برادر کوچکتر از خود را که یکی از آنها طلبه و دیگری رزمنده ای است که یکبار نیز مجروح شده گرفت و به همراه آن دو به سوی جبهه حرکت کرد. وقتی به وی گفته می شود وجود شما در محل مورد نیاز است، به کرمان باز گردید، پاسخ می دهد: دراین عملیات می خواهم خود را امتحان کنم !

سه بار تکرار کرد: من دیگر برنمی گردم

عامری به همراهان می گوید: همدیگر را حلال کنید که معلوم نیست دیگرهمدیگررا ببینیم وبه یکی از دوستان سه بار تکرار کرد: من دیگر برنمی گردم.او آن شب حالت عجیبی داشت اگر شما هم ناظر آن صحنه بودید همراه همسنگرانش می دیدید که در آن تاریکی شب درمیان کانال، دعای توسل را زمزمه می کرد و اشک می ریخت و دیگران نیز بهمراهش. در همین لحظه به سوی یکی از دوستانش اشاره کرد و گفت: اگرمن شهید شدم و امکان داشت جنازه ام را در کربلا دفن نمائید.

اودر 24 اسفند سال 62 درمنطقه عملیاتی جفیرجزیره مجنون به شهادت رسید. بعد از شهادت شیخ علی عامری، دو برادرش راه او را پیموده و آنان نیز به خیل شهدا پیوستند.

پسرم شیرم حلالت باد که زحماتم به هدر نرفت

پدر ومادر شهید که توانسته بودند سرافراز این امانت الهی و ودیعه ی آسمانی را بازگردانند در کنار جنازۀ شهید حاضر شدند. پدر شهید سر به سوی آسمان بلند کرد و فقط گفت: خدا را شکر.مادر شهید گفت: پسرم شیرم حلالت باد که زحماتم به هدرنرفت.

کرمان آمادۀ استقبال ازمیهمانان نوروزی

روز جمعه و سومین روز بهار سال 63 بود که کرمان آمادۀ استقبال ازمیهمانان نوروزی خود می شد. پیکر پاک شهید عامری همراه با 25 شهید دیگر از لشکر ثارالله وارد کرمان شد و از میان احساسات پر شورمردم گذشت. گرد راهش با اشک بی دریغ هزاران نفر از اهالی منطقه شستشو گردید و در زادگاهش در کنارشهدای دیگر جای گرفت و افتخاری بر افتخارات این مرز و بوم افزود.

نظر شما
پربیننده ها