جای خالی سخنان اهالی "اورازان" و "اسالم" در حوزه جلال شناسی مشهود است

پیرمردهای اورازان و اسالم جلال را به یاد دارند و بیش از آنکه از روشنفکری‌اش یاد کنند، از مردم‌داری و خیرخواهیش می‌گویند. جای خالی این روایتها در حوزه جلال شناسی حس می‌شود و برای اینکه این جای خالی پر شود، فرصت زیادی باقی نیست.
کد خبر: ۷۲۷۴
تاریخ انتشار: ۱۳ آذر ۱۳۹۲ - ۱۰:۱۷ - 04December 2013

جای خالی سخنان اهالی

به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس، مهدی قزلی یکی از نویسندگان و روزنامهنگاران حوزه انقلاب و دفاع مقدس است که نویسندگی و قلم زدنش را مدیون جلال آل احمد میداند. متن زیر نوشتاری از وی درباره این نویسنده است.

"حدود هفت دهه از وقتی جلال اولین آثارش را نوشت تا امروز میگذرد و به نظرم مرور چند نکته درباره او خالی از لطف نیست.

یکم: جلال در زمان حیاتش این اقبال را داشت که در اوج شهرت باشد. با اینکه اینترنت و شبکههای تلویزیونی و روزنامه های فعال زیادی وجود نداشت و همین طور شبکه های توزیع کتاب و ... ولی خودش دیده بود روی کارون یا بهمنشیر زنی عرب را که کتاب زن زیادیاش را توی بلم می خوانده. یا زمان آشناییاش با سیمین که منجر به ازدواج شد، سیمین جلال را از آثارش می شناخته و اصلا چه چیزی مهمتر از اینکه حکومت وقت در 40 سالگی جلال او را تحت فشار و مراقبت قرار داده بود. خیلی از نویسندگان و روشنفکران آرزو داشتند چند درصد از شهرت و معروفیت او را داشته باشند و حاضر بودند برای این موضوع هرکاری بکنند حتی اگر بوسیدن دست فرح دیبا باشد. اما جلال برای این شهرت هیچ کاری نکرد. همیشه مسیری را که فکر میکرد درست است انتخاب میکرد و تا نظرش عوض نمیشد از آن مسیر کناره نمی گرفت و البته معلوم است که آدم شناخته شده دشمن هم بیشتر دارد!

دوم: پیرو بند قبل باید گفت جلال در زمان حیاتش مرید کسی نبود و نشد ولی مرید زیاد داشت، هم از میان مردم عادی و هم از بین جماعت همطراز خودش. این افراد هرچند بعضی به عنوان دوست یا همراه یا همکار جلال شناخته میشدند ولی در ارادت خاصشان به جلال کسی شک ندارد. امروز اما بسیاری از این افراد آن ارادت را فراموش کرده و حتی بعضی انکارش میکنند. جوری از رابطه خودشان و جلال روایت میکنند که تو گویی کاملا هم وزن بودهاند. خوشبین اگر باشیم یک جور حسادت صنفی باید تعبیرش کنیم و با بدبینی معلوم نیست تحلیل این رفتار سر به کجاها بگذارد. همین هم باعث شده جلال هرچند مشهور باشد ولی مظلوم باقی بماند.

شاید بشود از او به یک تریلی هجده چرخ تعبیر کرد که از کوچه ای تنگ میگذشت و مجالی برای کسی باقی نمیگذاشت و وقتی از میان ما رفت، کوچه باز شد برای موتور گازیها و دوچرخهها و .... اما امروز 90 سال بعد از تولدش و 44 سال بعد از مرگش به نظرم هنوز موثرتر از باقی ماندگان و درگذشتگان معاصر است.

سوم: همه از جلال روایت میکنند و بیشتر این همه سعی میکنند خودشان را در این روایتها بازیابی کنند تا جلال را. هنوز یک روایت از جلال نشنیده باقی مانده و آن روایت مردم کوچه و بازار است. دو سال قبل وقتی برای کاری درباره جلال به اورازان و بویین زهرا و اسالم رفتم، حضور او را بسیار پررنگ یافتم. پیرمردهای سگزآباد و ابراهیم آباد و اورازان و اسالم او را به یاد داشتند و چقدر خوب. بیش از آنکه از روشنفکریاش یاد کنند، از مردم داری و خیرخواهیش می گفتند و اینکه به فکر حل مشکلات مردم بود. جای خالی این روایتها در حوزه جلال شناسی و جلال پژوهی کاملا حس می شود و برای اینکه این جای خالی پر شود، فرصت زیادی باقی نیست. مردمی که جلال را درک کردهاند همه در سرازیری عمرشان هستند. چقدر خوب می شود اگر در بزرگداشت 100 سالگی جلال چند اثر درخور از چهره مردمی جلال و روایتهای مردمی از او داشته باشیم.

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار