به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر دفاع پرس، «دخیل عشق» عنوان رمانی عاشقانه از «مریم بصیری» است که در حوزه دفاع مقدس نوشته شده است.
این کتاب در 276 داستانی دختری به نام «صبوره» را روایت میکند که در آغز جوانی نذر کرده تا با یک جانباز ازدواج کند تا به او خدمت کند برای همین هنوز ازدواج نکرده است.
«دخیل عشق» سرگذشت زندگی دختری چهل و چهار ساله است به نام صبوره، دختری که تا این سن هنوز ازدواج نکرده و تنها بهانه او برای مجرد بودن نذر اوست. عهدی که او در جوانی با خود بسته و آن ازدواج با یک جانباز وخدمت به اوست.
در این کتاب با گروهی از زنانی روبه رو میشویم که در طول دفاع مقدس در پشت جبههها و گاهی در میانه آتش و خمپاره و بمباران وظیفه امداد رسانی را به عهده داشتند و «صبوره» نمادی از آنان است. زنانی که از نزدیک با روحیات جانبازان آشنا میشدند که بعضی از این آشناییها به ازدواج میانجامید.
اما «صبوره» که دلبسته که یکی از همین جانبازان به نام «رضا» بوده، بعد از شهادت او تنها میماند و به واسطه خوابی که میبیند با یک جانباز اعصاب و روان ازدواج میکند.
قسمتی از متن کتاب
نفس صبوره بند میآید، انگار که قلبش را از جا کنده باشند. ملافه هم ناگهان حرکتش کند و کندتر میشود. صبوره، با تمام توانش، نفس عمیقی میکشد و از روی صندلی بلند میشود. ملافه بیحرکت میماند و گلهایش پژمرده میشود. دختر جا میخورد، و کمی میترسد. میخواهد ملافه را از صورت رضا کنار بکشد، اما بیشتر میترسد. صبوره میداند که عمران بعضی وقتها با آن یال و کوپال و موهای سفید و بلندش، فرشته نجات او میشود. آخرین لحظهای که کم مانده دست دختر گلهای صورتی ملافه را پرپر کند، پیرمرد پیدایش میشود و از لای در میگوید:«چیه خوابیده؟ پاشو پسر تنبل، الآن چه وقت خوابه؟» بعد چرخش را جلو میراند. حولهاش را روی چوب رختی میاندازد و گوشه ملافه را میگیرد و میکشد. سیاهی چشمان دختر با دیدن چشمان اشک بار رضا، رنگ میبازد و از اتاق بیرون میرود. نسیم خنکی دل رضا را به بازی میگیرد و موهایش را روی پیشانیاش میریزد. پیرمرد به صورت رضا مینگرد که همچون کودکی معصوم است. رضا سبک شده است. انگار که خودش بعد از چند ماه حرفش را گفته باشد.
درباره کتاب
«دخیل عشق» نوشته «مریم بصیری» در 240 صفحه و 2000 نسخه توسط انتشارات عصر داستان منتشر شده است.