سیدرضا متولی در گفتگو با دفاع پرس:

حال و هوای جبهه‌ها در عید نوروز/ مجید سپاسی 14 دقیقه قبل از تحویل سال 67 به شهادت رسید

مسول راویان فجر سپاه فجر فارس گفت: بچه ها در جنگ، روحیه شان افسرده نبود. حس نزدیکی به شهادت، شادی غیرقابل وصفی را به بچه ها می داد.
کد خبر: ۷۴۳۷۶
تاریخ انتشار: ۰۱ فروردين ۱۳۹۵ - ۱۲:۱۰ - 20March 2016

حال و هوای جبهه‌ها در عید نوروز/ مجید سپاسی 14 دقیقه قبل از تحویل سال 67 به شهادت رسید

اشاره: با آغاز تجاوز گسترده رژیم بعث عراق به ایران در شهریور 59، ملت ایران با هدایت های رهبر بزرگ انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی(ره) برای دفاع از سرزمین خویش و اعتلای اسلام به سوی جبهه ها رهسپار شد. تاریخ هشت سال دفاع مقدس ایران سرشار از پیروزیها، شکستها، غمها و شادیهای بسیاری است که جشن آغاز سال نو یکی از این شادیها در دل سخت ترین و بحرانی ترین شرایط یعنی جنگ، رنگ و بوی دیگری به خود می گیرد.

در هشت سال دفاع مقدس، هشت بهار بر مردم ایران گذشت که طی این سالها بسیاری از رزمندگان در کنار خانواده نبودند و در جبهه ها سال را نو می کردند و یا با فرارسیدن هر بهاری در این هشت سال خانواده هایی بودند که تنها قاب عکس پدر یا برادر شهیدشان زینت بخش سفره هفت سین شان می شد.

                                

با شرایط خاص جنگ و منطقه جنگی، و نبود امکانات در بیابان های گرم جنوب، اما هفت سین و دید و بازدید همچنان وجود داشت. گرچه متفاوت از آن چه ما می دانیم. سنت "هفت سین" چیدن در سفره شب عید را بعضی حفظ کرده بودند، منتها با حال و هوای جنگی آن.

با همین موضوع با سیدرضا در محل کنگره سرداران و 15 هزار شهید استان فارس در شیراز قرار گفتگو گذاشتم.

جلسه انجمن راویان بود و سیدرضا مسول انجمن راویان فجر در سپاه فجر فارس. پس از اتمام صحبت هایش برای راویان، در سالن آمفی تأتر و موزه شهدای کنگره گفتگوی دوستانه مان را  آغاز کردیم.

سیدرضا متولی در گفتگو با دفاع پرس، ابتدا از آب و هوای منطقه خوزستان گفت که بهارش از اوایل بهمن شروع می شود.

این جانباز دفاع مقدس ادامه داد: همان حال و هوایی که مردم در شروع سال جدید دارند، در رزمندگان هم مشاهده می شد، اما به گونه ای دیگر.

مسول راویان فجر سپاه فجر فارس با یادآوری این که در زمان جنگ، مردمی که با جنگ سروکار داشتند، معمولا عید نداشتند، چرا که معمولا در خانواده ها و فامیل ها شهیدی بود که باعث می شد عید به گونه ای دیگر باشد.

سیدرضا متولی با بیان این که نزدیک به 25 سال از آن روزها می گذرد اما من هیچ حسی نسبت به عید ندارم و ترجیح می دهم نوروز و شروع سال جدید را در مناطق جنگی و با یاد دوستان شهیدم باشم، از خاطرات آن دوران گفت و من حس میکردم که این جانباز جامانده از قافله شهدا چقدر با حسرت آن دوران را به یاد می آورد و چقدر دلتنگ آن زمان، آن حال و هوا و آن صمیمیت و معنویت است.

سیدرضا از هفت سین های جبهه گفت: در جبهه، ما هفت سین های خاصی داشتیم که شاید دیگر در هیچ سفره ای پیدا نشود. سنگر، سینی، سیخ، سمبه( میله ای که زیر تفنگ قرار دارد و برای تمیز کردن اسلحه اسفاده می شود)، سیم خاردار، ساعت( با خنده می گوید همیشه چهار پنج ساعت در سفره داشتیم)، سبزه( که در واقع علف های بیابان بود)، سکه( قبلا بانک مرکزی سکه ها را با نیت های مختلف ضرب می کرد. مثلا هفته وحدت، چندمین سال بهار آزادی، سرکه و ... .

این جامانده از قافله شهدا از عملیات فتح المبین گفت و این که بچه ها در این عمیات که در فروردین سال 61 بود، حتی فرصت انداختن سفره هفت سین را نداشتند، شاید اصلا عید را فراموش کرده بودند، چرا که عملیات بزرگی را در دست اجرا داشتند.

سیدرضا ادامه داد: عملیات والفجر 10 هم درست شب سال تحویل در سال 67 بود که حاج مجید سپاسی به شهادت رسید. (در این هنگام، سر بلند کرد تا بغض خفته در گلو را خفه کند که چشمش به عکس این شهید بزرگوار که پشت سر من بود افتاد و گفت: هروقت یادی از او می کنم به نحوی حضورش را نشان می دهد.)

مسول راویان فجر سپاه فجر فارس با تأکید بر این که بچه ها در جنگ، روحیه شان افسرده نبود گفت: شاید نظامیان آمریکایی را چندوقت پیش دیده اید که چند ساعت اسیر شده بودند. چقدر افسرده و در حال سکته بودند. اما بچه های ما هر چه بیشتر شهادت دوستان خود را می دیدند، شادی و شور نبرد در وجودشان بیشتر می شد و ما این را به عینه شاهد بودیم. اصلا برای خودمان هم همین طور بود. انگار امیدوارتر به شهادت می شدیم و این ما را پرشور و نشاط می کرد.

وی تصریح کرد: در دفاع مقدس، عید، فاطمیه و محرم، همه توأم بود. یاد ندارم کسی به جبهه بیاید و پس از مدتی بگوید خسته شدم. قریب به اتفاق رزمنده ها را باید به زور به مرخصی می فرستادند. یاد ندارم کسی میگفت یا اصرار داشت که عید را می خواهم در منزل باشم. لحظه به لحظه جنگ ما شادی همراه با معنویت بود.

سیدرضا با اشاره به عملیات والفجر10 به یادآوری آن لحظات پرداخت و گفت: 14 دقیقه پس از شهادت مجید سپاسی، آغاز سال یک هزار و سیصد و شصت و هفت هجری شمسی بود. هم گریه می کردیم و هم می خندیدیم. لحظات عجیبی بود که دیگر مثل آن را ندیدم. اصلا از آن پس من هیچ عیدی را درست درک نکردم.

وی با بغض ادامه داد: تا مدت ها پس از جنگ، پکر بودم. دوری از آن فضای شیرین معنوی، جا ماندن از قافله دوستانی که با هم رفتیم، آن ها به اوج رسیدند و ما جاماندیم، همه و همه این ها باعث دلتنگی می شد تا این که از سال 72 قرعه ای به نام من افتاد که هر سال این ایام را در مناطق جنگی و در خدمت شهدا باشم. و این، بارقه ی امیدی برای من بود.

سیدرضا با بیان این که هیچ جایی مثل حرم اهل بیت نمی شود، گفت: حرم امام رضا که برای ما ایرانی ها چیز دیگری است، حرم امام حسین که عشق است، اما برای من شلمچه و سرزمین های دفاع مقدس چیز دیگری است. من تفکیکی برای زندگی خودم دارم. عید فطر را در محضر امام رضا(ع) هستم و اربعین را به پابوسی اباعبدالله(ع) میروم. اما ایام نوروز را در محضر شهدای مدفون در مناطق جنگی هستم. خدا این سه روزی را نصیبم کرده که باز هم این را مدیون شهدا هستم.

مسول راویان فجر سپاه فجر فارس از تفریحات دفاع مقدس گفت: ما همه جور شادی در دفاع مقدس داشتیم. جشن پتو که معروف است. اما بازیهایی می کردیم که شاید باورتان نشود. یه قل دو قل (قتول، یک بازی سنتی فارس که با پنج یا هفت سنگ ریزه بازی می شود)، تنگسه، جابلندی، و ... . ما مردهای گنده این بازی های بچه ها را با شور و هیجان خاصی بازی می کردیم و چقدر لذت می بردیم. شب ها دعاهای مختلف. دعای کمیل و زیارت عاشورا با یک حس معنوی خاص خوانده می شد و بعد آن خنده و شادی داشتیم. خنده و شادی که با همه وجود بود. بچه هایی بودند که دعای توسل را در قنوت نمازشان می خواندند. این حس و حظ معنوی باعث می شد که فعالیت های روزمره با نشاط و سرحالی انجام شود.

وی در توصیف شادی واقعی گفت: در جبهه، بچه ها هر لحظه به یاد مرگ بودند و آن را با همه وجود حس می کردند. این حس نزدیکی به شهادت، شادی غیرقابل وصفی را به بچه ها می داد. اکثر شهدا قبل از شهادت، اشاراتی داشتند که مشخص است قطعا کراماتی به ایشان می شده. این شادی، شادی واقعی است.

سردار متولی با یادآوری عملیات بزرگ کربلای 5 ادامه داد: این عملیات تا چند روز قبل از سال تحویل سال 66 ادامه داشت. در لحظه سال تحویل، هلی کوپترهای عراقی منور انداختند. منورهای هلیکوپتر و هواپیما، خوشه انگوری و زیباست. بچه ها کلی ذوق کردند و گفتند دستشان درد نکند. اما در واقع آن ها داشتند سالروز کربلای 4 را جشن می گرفتند که ما هم سال بعد در سالروز کربلای 5 جبران کردیم. بنا گذاشتیم با سردار شهید شیرافکن آتش سنگینی درست کنیم که چقدر خوب بود و روحیه داد به بچه ها. در آن زمان من در طرح عملیات خدمت می کردم.

از سید رضا خواستم اولین خاطره ای که با شنیدن کلمه دفاع مقدس به ذهنش می آید برایمان بگوید. گفت: روز شهادت یا مفقودالاثر شدن شهید حق نگهدار برایم خیلی سخت بود. من لحظه شماری می کنم که خبری از شود. در پاتک دشمن در شلمچه ساعت 4 بعد از ظهر....سخت ترین خاطره من است که هنوز هم چشم انتظارم.

باز هم خواستم بگوید. از تقید سردار دکتر غلامحسین غیب پرور به غسل جمعه گفت و ادامه داد: در غرب در خدمت ایشان بودیم. حمام نداشتیم. یک و نیم تا 2 متر هم برف آمده بود. روز جمعه ایشان گفتند باید غسل جمعه انجام دهند. یک دلی( حلب روغن نباتی) پیدا کرد. پر از برف کرد. روی آتش گذاشت. وقتی گرم شد غسل جمعه را بجا آورد. روایات زیادی از معصومین را برایمان در ارتباط با غسل جمعه می گفت.

سیدرضا شخصیت سردار غیب پرور، فرمانده سپاه فجر فارس و جانشین سردار شهید همدانی در لشکر امام حسین(ع) را جدی و آموزشی توصیف کرد و بیان داشت: سردار دکتر غیب پرور یکی از بهترین مربیان آموزش عقیدتی است که سطح مطالعه بسیار بالایی دارد. وی کتابخانه ای در منزل دارد با چندین هزار جلد کتاب که همه را هم خوانده است.

سردار متولی فرمانده اش را شخصی صادق معرفی کرد که در رفاقت هم واقعا رفیق است. سیدرضا در این ارتباط خاطره ای نقل می کرد: من به علت عارضه شیمیایی و سرفه های شدید قلبم پاره شده بود. عمل سنگینی داشتم و پس از آن 6 روز در ریکاوری بودم. وقتی به هوش آمدم، ایشان را در لباس مخصوص دیدم که در آن شرایط به ملاقات من آمده بود و از دکترم وضعیت مرا می پرسید. فرمانده ای با این درجه به عیادت نیروهایش میرود و دل نگران است و ما جز در ایران اسلامی در هیچ کجای دنیا شاهد این رفتارها نیستیم.

نظر شما
پربیننده ها