درسی که شهید «بابایی» از حاج «احمد متوسلیان» گرفت

درگیری شدید شده بود و همه به فکر مقاومت بودند. در این گیر و دار، بابایی بر اثر اصابت تیر مستقیم به شهادت رسید، اما نمیگذاشتند بچه‌ها از این خبر، مطلع شوند. چون در این صورت هیچ روحی‌های برای آزادی خرمشهر باقی نمی‌ماند.
کد خبر: ۷۴۵۱۸۳
تاریخ انتشار: ۲۱ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۱۳:۵۱ - 11May 2025

به گزارش گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، شهید «احمد بابایی» فرمانده سرافراز گردان مالک اشتر لشکر ۲۷ حضرت محمد رسول الله(ص) که در مرحله سوم عملیات بیت المقدس آزادی خرمشهر در اردیبهشت ماه ۶۱ به شهادت رسید، اسفند ماه ۱۳۳۴ در روستای شمال، از توابع قزوین چشم به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی خود را در مدرسه جامعه تعلیمات اسلامی شروع کرد. آنگاه برای ادامه تحصیل راهی تهران شد و پس از اخذ دیپلم، به استخدام نیروی هوایی ارتش درآمد.

نگذاشتیم بچه‌های گردان بفهمند احمد شهید شده است

او همزمان با کار در نیروی هوایی، فعالیت سیاسی خود را هم سازمان می‌داد. کارکنان امنیتی نیروی هوایی با اینکه به او مشکوک بودند، ولی هیچ گاه نتوانستند مدرکی علیه او به دست بیاورند. احمد در همین سال‌های بحران‌زا تشکیل خانواده داد. هیچ گاه فعالیت‌های سیاسی - نظامی او باعث نمی‌شد تا در امور خانواده کوتاهی کند. سال ۱۳۵۵ از نیروی هوایی به علت همان تضاد در اعتقاد و کار استعفا داد و برای امرار معاش به شغل رانندگی روی آورد، با پیروزی انقلاب اسلامی او که یک نظامی انقلابی بود بهترین جایی که بتواند خدمت کند را کمیته انقلاب دانست و در تشکیل کمیته فعال شد و بعد با تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی وارد این نهاد شد.

حضور او در مقابله با حرکات جدایی طلبانه به ویژه غائله کردستان و سپس دفاع مقدس از این شهید یک مجاهد با تجربه و خستگی ناپذیر درست کرده بود. با تشکیل تیپ ۲۷ محمد رسول‌الله (ص) او که از پاسداران اولیه سپاه تهران و آشنا با فرماندهان همچون متوسلیان و همت بود در این تیپ سازماندهی شد. در نهایت به فرماندهی گردان مالک این تیپ منسوب و در همین مسسئولیت در عملیات الی‌بیت‌المقدس پیش از پیروزی و فتح خرمشهر ۲۰ اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۱ به شهادت رسید.

در ادامه بخشی از خاطرات این شهید بزرگوار و آخرین روز‌های زندگی او در عملیات بیت المقدس از نگاه رزمندگان گردان مالک روایت شده است. 

نگذاشتیم بچه‌های گردان بفهمند احمد شهید شده است

 بسیار روی آموزش تأکید داشت

جدیت ویژه‌ای در آموزش نظامی و آمادگی برای عملیات‌ها داشت. مثلا در دمای ۵۰ درجه ظهر، بچه‌های گردان را با پای برهنه و بر روی لوله‌های نفت حرکت میداد تا آماده رزم باشند. پا‌ها هم تاول زده بود و به قدری خون و چرک آمده بود که پوست زیر پا ترک خورده بود. به حالت مرده و سخت درآمده بود، اما دریغ از یک شکوه بچه ها. آن چنان به نقشه و طراحی صحنه نبرد مسلط بود که نقشه کل عملیات بیت المقدس به آن مهمی را در چند دقیقه و با یک ماژیک برای نیرو‌ها تشریح کرد.

اولین شب آغاز عملیات بیت المقدس، در سمت راست ما تیپ ۸ نجف و در چپ ما تیپ ولی عصر(عج) عملیات کردند، اما نتوانستند از جاده اهواز خرمشهر عبور کنند، ولی گردان مالک به فرماندهی احمد بابایی توانست از جاده عبور کند که این عبور با پاتک عراق مواجه شد؛ به گونه‌ای که خود احمد بابایی هم با آر.پی.جی تانک‌های دشمن را می‌زد. عصر روز اول، شهید حسن باقری با احمد متوسلیان و شهید شهبازی با یک دستگاه جیپ سواری به صحنه نبرد آمدند و شهید ناطق به متوسلیان گفت: پس کو توپ و تانکی که در مقابل دشمن ایستادگی کند. احمد متوسلیان آر.پی.جی را از دست بابایی گرفت و گفت: توپ و تانک بسیجی اینه. بسیجی که به فکر توپ و تانک باشه، بمیره بهتره تا زنده باشه.

با همه شرایط و حملات شدید دشمن، فرماندهی احمد بابایی، خاکریز را از دست دشمن آزاد کرد و تا آخر هم آن را حفظ کرد. بچه‌ها همه خسته بودند، اما خاکریز حفظ شده بود. شهید بابایی، از خوشحالی، رزمندگان را در آغوش می‌کشید. با توجه به اینکه بسیاری از بچه‌ها مجروح و یا شهید شده بودند، دوباره گردان را سازماندهی کرد و خطاب به بچه‌ها گفت: ما مأموریت سختی در پیش رو داریم.

شب دوم از مرحله دوم عملیات پس از تصرف ایستگاه حسینیه، گردان تا سیل بند مرز پیاده حرکت کرد. باید تا توپخانه عراق میرفتیم. بابایی به نیرو‌ها گفت: تا می‌توانید سلاح سبک با خودتان بیاورید، چون سلاح سنگین در مرحله بعد به درد کار ما نمی‌خورد. وقتی به پشت خاکریز‌های مقر توپخانه عراق رسیدیم، شهید بابایی با فریاد الله اکبر و شلیک کلت منور، دستور حمله را صادر کرد. در اینجا دست بابایی مجروح شد، اما نگذاشت بچه‌ها بفهمند.

به طرف خرمشهر حرکت کردیم. پنج کیلومتری خرمشهر با یک گردان ارتش به طرف دشمن حمله را آغاز کردیم. درگیری شدید رخ داد و عراق لشکر‌های زرهی خود را وارد صحنه نبرد کرده بود و ما با کمبود مهمات، خصوصا گلوله آر.پی.جی روبه رو شدیم. دنبال مهمات در میان خاکریز‌ها می‌گشتیم.

نگذاشتیم بچه‌های گردان بفهمند احمد شهید شده است

یک نفر سوار بر موتور آمد و خطاب به ما گفت: بچه‌های گردان مالک هستید؟ گفتم: آره. گفت: من زین‌الدین و اهل قم هستم. اولین آشنایی ما با زین الدین اینجا بود. گفتم: ما فقط مهمات نیاز داریم. زین‌الدین با موتور مهمات میآورد و بچه‌ها تانک‌ها را هدف قرار میدادند.

دو روز بعد که خط شکسته شد، یک بالگرد در خط به زمین نشست و بابایی با دستی گچ گرفته از آن پیاده شد. گردان را جمع کرد و گفت: یک مرحله دیگر مانده تا خرمشهر را از محاصره نجات بدهیم. او صحبت می‌کرد و بچه‌ها از شدت علاق‌های که به او و سخنانش داشتند، گریه می‌کردند. گردان مالک باید گلوگاه شلمچه به خرمشهر را می‌بست. مرحله سوم عملیات آغاز شد و احمد بابایی نیز با دیگر بچه‌ها فقط در مقابل دشمن می جنگید.

او به عنوان فرمانده گردان و با یک دست تانک‌های دشمن را هدف قرار میداد. تمام بچه‌های مالک، یک بازوبند یا زهرا(س) را همراه داشتند. درگیری شدید شده بود و همه به فکر مقاومت بودند. در این گیر و دار، بابایی بر اثر اصابت تیر مستقیم به شهادت رسید، اما نمی‌گذاشتند بچه‌ها از این خبر، مطلع شوند. چون در این صورت هیچ روحی‌های برای آزادی خرمشهر باقی نمی‌ماند. خرمشهر آزاد شد و همه از آزادی خرمشهر شادی می‌کردند اما ما همراه با شادی، از گونه هایمان اشک فراق فرمانده مان سرازیر بود.

نگذاشتیم بچه‌های گردان بفهمند احمد شهید شده است

فرازی از وصیت نامه شهید احمد بابایی

خدایا، این بنده ضعیف و ذلیل و گناهکار تو میخواهد که او را ببخشی و بیامرزی و قلم عفو بر اعمال او بکشی.
خدایا به من توفیق بده که به عهد خود که با تو بستهام و هر بار با تکرار گناهان به آن عمل نکردهام، این بار وفا کنم.
خدایا قَسَمت میدهم بر محمد و آل محمد(ص) قبل از اینکه مرا از این دنیا ببری، تمامی گناهانم را ببخش و به من آنقدر توانایی بده تا آخرین نفسی که زنده هستم بنده مخلص تو باشم و در راه تو و برای تو حرکت کنم.
خداوندا عاجزم و بیچاره، فقط امید به لطف و کرم و فضل تو دارم.
خداوند تو را سپاس که در زمانی و عصری زنده هستم که پس از عمری گناه و بیچارگی اکنون تحت لوای حکومت اسلامی زندگی میکنم و حال که دشمنان تو کمر به نابودی اسلام و مسلمین بستهاند در صف مجاهدان راه تو قرار دارم و از نعمت بزرگ شرکت در جنگ حق علیه باطل و اسلام و کفر برخوردارم.

انتهای پیام/ 119

نظر شما
پربیننده ها