در ویژه برنامه منور مطرح شد؛

سردار کوثری: آزادسازی خرمشهر نقطه عطفی در تاریخ دفاع مقدس بود و راهبرد نظامی دشمن را تغییر داد

سردار سرتیپ پاسدار «اسماعیل کوثری» از فرماندهان دوران دفاع مقدس به مناسبت سالروز آزادسازی خرمشهر در ویژه برنامه «منور» به تشریح جزئیات عملیات «الی‌بیت‌المقدس» پرداخت.
کد خبر: ۷۴۵۷۵۴
تاریخ انتشار: ۰۱ خرداد ۱۴۰۴ - ۰۷:۱۹ - 22May 2025

گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس: «گرامی‌داشت سالروز آزادسازی خرمشهر» فرصتی شد برای دعوت از فرماندهان دفاع مقدس جهت حضور در ویژه برنامه‌ی تصویری «منور» برای ثبت خاطرات عملیات «الی‌بیت‌المقدس» که در خبرگزاری دفاع مقدس تهیه شده است. سردار اسماعیل کوثری از فرماندهان لشکر ۲۷ محمدرسول‌الله (ص) در دفاع مقدس و عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی، آن روزها را چنین روایت می‌کند؛ 

علی‌رغم وعده‌های بنی‌صدر، کمکی صورت نمی‌گرفت

زمان سقوط خرمشهر، حدود چهار ماه از حضور بنده در آزادسازی سنندج می‌گذشت؛ این موضوع مربوط به اوایل سال ۱۳۵۹ بود، زمانی که هنوز جنگ به‌طور رسمی آغاز نشده بود. پس از آن، به تهران بازگشتیم. در پادگان ولی‌عصر (عج) به ما اعلام شد که باید به دفتر فرمانده کل سپاه برویم. آن زمان فرمانده کل سپاه، جناب آقای مرتضی رضایی بودند و آقای محسن رضایی نیز مسئول اطلاعات سپاه بودند.

استقبال متفاوت مردم اهواز از رزمندگان عملیات بیت‌المقدس/ فرار دو یگان بعثی از اسارت در خرمشهر

پس از مراجعت به دفتر فرمانده کل، حدود پنج یا شش روز بعد، جنگ به ما تحمیل شد. ما تلاش بسیاری کردیم که به جبهه اعزام شویم، اما اجازه داده نشد و اعلام شد که در همان دفتر مورد نیاز هستیم. حدود یک ماه تا ۳۴ یا ۳۵ روز اول جنگ، در همان دفتر فرمانده کل ماندیم و به‌صورت شبانه‌روزی فعالیت می‌کردیم؛ به‌نحوی‌که ۴۸ ساعت در دفتر فرمانده کل بودیم و ۲۴ ساعت نیز در مرکز فرماندهی شورای عالی دفاع که آن زمان در ستاد مشترک ارتش قرار داشت.

کوثری

«مرتضی رضایی»

در روز‌های پایانی منتهی به سقوط خرمشهر، واقعاً شرایط به‌گونه‌ای بود که رزمندگان مستقر در خود خرمشهر با ما تماس می‌گرفتند. آن زمان نه فضای مجازی وجود داشت و نه تلفن همراه؛ فقط یک تلفن ثابت با شماره‌ای مشخص که به آن «تلفن‌گراف» می‌گفتند. ما اطلاعات و صحبت‌های بچه‌هایی که در خرمشهر حضور داشتند را دریافت می‌کردیم و به شورای عالی دفاع، به‌ویژه به آقای بنی‌صدر که در آن زمان فرمانده کل قوا بود، منتقل می‌کردیم. گاهی نیز مستقیماً از طریق آقای مرتضی رضایی با بنی‌صدر تماس می‌گرفتیم، آن‌هم در مواقعی که ضرورت داشت.

کوثری
«سید ابوالحسن بنی‌صدر»

اما واقعیت این بود که علی‌رغم وعده‌ها و قول‌هایی که آقای بنی‌صدر می‌دادند، کمکی که باید انجام می‌شد، صورت نمی‌گرفت. به همین دلیل، خرمشهر پس از ۳۴ روز مقاومت جانانه، نهایتاً سقوط کرد. این اتفاق در سوم یا چهارم آبان‌ماه سال ۱۳۵۹ روی داد. درصورتی‌که اگر امکانات، تجهیزات و نیروی کافی به خرمشهر می‌رسید، به‌طور قطع این شهر سقوط نمی‌کرد.

عملیات فتح‌المبین پیش‌زمینه آزادسازی خرمشهر

اما اکنون باید وارد بحث آزادسازی خرمشهر شویم. پیش‌زمینه این آزادسازی، عملیات فتح‌المبین بود. این عملیات از دوم فروردین سال ۱۳۶۱ آغاز شد و در تاریخ ۹ فروردین به پایان رسید. یعنی تنها هشت روز به طول انجامید و طی آن، به لطف خدا، بخش بزرگی از شمال استان خوزستان - بیش از دو هزار و ۵۰۰ کیلومتر مربع - از اشغال نیرو‌های بعثی آزاد شد.

یک ماه پس از آن، عملیات بزرگ «الی‌بیت‌المقدس» آغاز شد. بنده در آن زمان مسئولیت آماده‌سازی پنج گردان را برعهده داشتم؛ دو گردان از سپاه کرج و سه گردان از لانه جاسوسی در تهران. سه روز پیش از عملیات فتح‌المبین، این پنج گردان را به خوزستان منتقل کردیم. به دلیل تعطیلات عید نوروز و نبود امکانات، آنها را در یک مدرسه بزرگ مستقر کردیم. حدود یک هزار و ۵۰۰ نفر را سازماندهی کرده و تبدیل به پنج گردان کردیم. نیرو‌های سپاه کرج را به‌عنوان فرماندهان گردان‌ها قرار دادیم و عزیزان بسیجی نیز همراهی کردند. پس از سازمان‌دهی، وارد عملیات فتح‌المبین شدیم.

کوثری
شهید «احمد کاظمی»

در این عملیات، بنده به همراه برادر عزیزم، سردار حاج «اکبر نوجوان» که خداوند عمر با عزتش دهد، در کنار نیرو‌های تیپ محمد رسول‌الله (ص) فعالیت داشتیم و به آنها کمک می‌کردیم. پس از پایان عملیات فتح‌المبین و جمع‌آوری غنائم، بلافاصله طرح‌ریزی عملیات «الی‌بیت‌المقدس» آغاز شد. این عملیات در قالب کربلا ۱، ۲ و ۳ طراحی شد.  به بنده اعلام شد که از آن پنج گردان، یک گردان به تیپ نجف اشرف به فرماندهی شهید «احمد کاظمی» و چهار گردان به تیپ «المهدی (عج)» به فرماندهی حاج «علی فضلی» اختصاص یابد. ما نیز بدون هیچ‌گونه اعتراض یا حساسیتی، چون نیت‌مان بیرون راندن دشمن بود، این گردان‌ها را واگذار کردیم و خودمان نیز آزاد شدیم تا در بخش‌های دیگر عملیات حضور یابیم.

کوثری
سردار حاج «اکبر نوجوان»

عملیات الی‌بیت‌المقدس از بزرگ‌ترین عملیات‌های جنگ تحمیلی

در آن مقطع، واقعاً روحیه همه نیرو‌ها بالا بود. همه دنبال این بودند که هرچه سریع‌تر دشمن را از خاک کشور بیرون کنیم. عملیات الی‌بیت‌المقدس به‌عنوان یکی از بزرگ‌ترین عملیات‌های جنگ تحمیلی، نیاز به هماهنگی گسترده داشت. ما در آن زمان بیشتر به‌صورت پشتیبانی عمل می‌کردیم، اما روحیه بچه‌ها آن‌قدر بالا بود که هیچ‌کس به دنبال مقام یا مسئولیت نبود. هر کس فقط به این فکر می‌کرد که سهم خودش را در آزادسازی خرمشهر ایفا کند.

کوثری
حاج «علی فضلی»

در ادامه‌ی روند عملیات، با توجه به اینکه یگان‌های ما تقسیم شده بودند و به تیپ‌های دیگر ملحق شده بودند، هماهنگی‌هایی لازم بود که به‌خوبی انجام شد. بچه‌ها با انگیزه‌ای وصف‌ناپذیر وارد عملیات شدند. تیپ نجف اشرف و تیپ المهدی (عج)، با استفاده از همین گردان‌هایی که ما آماده کرده بودیم، نقش مؤثری در محور‌های عملیاتی داشتند. در شب‌های ابتدایی عملیات، درگیری‌ها بسیار سنگین بود. دشمن بعثی با تمام قوا مقاومت می‌کرد، اما آن چیزی که باعث پیشروی رزمندگان ما می‌شد، ایمان، اراده و روحیه شهادت‌طلبی آنها بود. باید بگویم که شب‌های عملیات، واقعاً شب‌های نورانی و خاصی بودند. ما در آن شب‌ها شاهد جلوه‌هایی از ایثار و فداکاری بودیم که فقط در فیلم‌ها و روایت‌ها شنیده می‌شود، اما ما از نزدیک لمس کردیم.

کوثری
سردار حاج احمد متوسلیان

آزادی خرمشهر نه‌تنها یک پیروزی نظامی، بلکه یک معجزه الهی بود

نهایتاً، پس از روز‌ها نبرد سنگین و نفس‌گیر، در سوم خرداد سال ۱۳۶۱، خرمشهر آزاد شد. این آزادی نه‌تنها یک پیروزی نظامی، بلکه یک معجزه الهی بود. خرمشهر، نماد مقاومت و ایستادگی ملت ایران شد. در این عملیات، هزاران نفر از بهترین فرزندان این سرزمین به شهادت رسیدند تا این افتخار بزرگ رقم بخورد. خرمشهر را خدا آزاد کرد؛ این جمله فقط یک شعار نبود، بلکه حقیقتی بود که همه ما با چشم خود دیدیم. امکانات ما در مقایسه با دشمن بسیار محدود بود، اما ایمان و اراده‌ای که در دل رزمندگان موج می‌زد، سبب شد دشمن شکست بخورد. این فتح بزرگ، نقطه عطفی در تاریخ دفاع مقدس بود و راهبرد نظامی دشمن را کاملاً تغییر داد.

از آن پس، دشمن به‌جای پیشروی، به فکر دفاع و حفظ مناطق اشغالی افتاد. عملیات الی‌بیت‌المقدس به‌عنوان یکی از موفق‌ترین عملیات‌های دوران جنگ تحمیلی در تاریخ ثبت شد و آثار آن تا سال‌های سال باقی ماند.  این‌طور شد که ما خودمان از مأموریت آزاد شدیم و تا شب دهم اردیبهشت‌ همان سال - یعنی دقیقاً یک ماه و یکی دو روز پس از آغاز عملیات فتح‌المبین - در اختیار بودیم. عملیات الی‌بیت‌المقدس آغاز شد و تیپ محمد رسول‌الله (ص) در منطقه‌ای مستقر شد که به آن «انرژی اتمی» گفته می‌شد؛ همان جایی که پیش از انقلاب، فرانسوی‌ها برای احداث یک نیروگاه هسته‌ای ۳۶۰ مگاواتی اقدام کرده بودند.

کوثری
شهید «احمد بابایی»

ما در کانکس‌هایی که آنجا بود، مستقر شدیم. خاطرم هست که شهید «احمد بابایی» که پیش از آن در نیروی هوایی ارتش خدمت می‌کرد، اما فردی بسیار متعهد، مبارز و انقلابی بود، از ارتش جدا شد و به سپاه پیوست. او استعداد بسیار بالایی داشت و به همین دلیل، به فرماندهی گردان مالک اشتر در تیپ محمد رسول‌الله (ص) منصوب شد. ایشان یک شب به بنده گفت: «می‌آیی امشب کمک کنی؟» با اینکه جانشین او، برادرمان شهید «اکبر هاشمی» حضور داشت، ولی به هر دلیلی نیاز به کمک بود. من هم گفتم: «بله، اگر نیاز باشد، می‌آیم و کمک می‌کنم».

در آن مقطع واقعاً امکانات بسیار محدود بود. حتی گردان‌ها قمقمه نداشتند. لباس کافی برای بسیجی‌ها موجود نبود که بین بچه‌ها توزیع شود. علت این کمبود‌ها هم این بود که پس از پایان عملیات فتح‌المبین، در مدت‌زمان بسیار کوتاهی - در حدود یک یا دو هفته - بیش از ۶۰ هزار بسیجی از سراسر کشور به مناطق عملیاتی اعزام شدند. تهیه تجهیزات و لباس برای چنین حجمی از نیرو، در آن زمان بسیار دشوار بود.

کوثری
شهید «اکبر هاشمی»

در شب‌های عملیات حس می‌کردیم عنایت الهی همراه ماست

نهایتاً برخی از رزمندگان با لباس‌های شخصی خود و کفش‌های معمولی‌شان در گردان‌ها مستقر شدند. حتی در مواردی قمقمه برای حمل آب نداشتند و با همان وضعیت، آماده ورود به عملیات شدند. در همین شرایط سخت بود که عملیات الی‌بیت‌المقدس آغاز شد. با تمام کمبود‌ها و محدودیت‌های لجستیکی، اما روحیه رزمندگان فوق‌العاده بالا بود. بچه‌ها هیچ‌گاه گله یا شکایتی از نبود امکانات نمی‌کردند. همه با انگیزه، شجاعت و آمادگی روحی کامل وارد میدان نبرد شدند.

در همان شب‌های ابتدایی عملیات، من به‌عنوان کمک در کنار گردان مالک اشتر حضور داشتم. کار‌ها تقسیم شده بود و هر کسی مسئولیت مشخصی داشت. با وجود نبود تجهیزات، اما هماهنگی‌ها بسیار منظم و دقیق انجام می‌شد. این خود نشان از ایمان، انسجام و آمادگی نیرو‌ها بود. به‌یاد دارم شب‌های عملیات در آن منطقه چقدر حال‌وهوای معنوی داشت. بچه‌ها نماز جماعت می‌خواندند، دعا می‌کردند، با ذکر و توسل خودشان را برای نبرد آماده می‌کردند. در آن شب‌ها، حس می‌کردیم که عنایت الهی همراه ماست. با همان دست خالی، اما با دلی پر از ایمان، قدم در میدان نبرد گذاشتیم.

اولین محوری که ما وارد آن شدیم، بسیار سخت و دشوار بود. دشمن به‌شدت مقاومت می‌کرد. از یک‌سو آتش سنگین دشمن، و از سوی دیگر زمین مین‌گذاری‌شده و موانع مهندسی‌شده، کار را سخت‌تر کرده بود. اما بچه‌ها با شجاعت از این موانع عبور کردند. یادم هست برخی از نیرو‌ها حتی بدون کفش مناسب، پا برهنه روی خار و خاشاک حرکت می‌کردند. اما هیچ‌کس عقب نمی‌کشید.

کوثری

در همان شب اول، تعدادی از رزمندگان ما به شهادت رسیدند. این شهادت‌ها به‌جای اینکه باعث تضعیف روحیه شود، برعکس، عزم بقیه را جزم‌تر می‌کرد. فرماندهان در میدان حضور فعال داشتند. خود شهید «احمد بابایی» با وجود تمام مسئولیت‌هایی که داشت، هم‌پای بچه‌ها در خط مقدم می‌جنگید. در ادامه عملیات، با پیشروی نیروها، موقعیت دشمن به‌مرور تضعیف شد. آنها ابتدا عقب‌نشینی کردند، و بعد از چند روز، کاملاً در برخی محور‌ها شکست خوردند. ما نیز از این فرصت استفاده کردیم و موقعیت خود را تثبیت کردیم. عملیات مرحله‌به‌مرحله پیش می‌رفت، و به لطف خدا، هر مرحله با موفقیت همراه بود.

در آن موقع دو نوع تفکر وجود داشت؛ یک تفکر انقلابی و حساب‌شده که بر اساس اصل غافلگیری بود و هدف آن این بود که ما دشمن را غافلگیر کنیم. بر اساس این تفکر، ما باید از رودخانه کارون عبور می‌کردیم و خود را سریع به جاده اهواز - خرمشهر می‌رساندیم. تفکر دیگر، تفکری کلاسیک بود که معتقد بود نمی‌توان به این شکل عمل کرد و باید به صورت مستقیم و رو در رو با ارتش عراق که حدود ۱۰ کیلومتر تا اهواز فاصله داشت، مواجه شد. فاصله تا خرمشهر نیز حدود ۱۱۵ کیلومتر بود.

در این شرایط، به لطف خداوند و روح همه شهداء و همراهی عزیزان ارتش، به ویژه فرمانده نیروی زمینی، شهید «علی صیاد شیرازی»، این نظریه پذیرفته شد که عملیات باید به گونه‌ای انجام شود که نیرو‌ها از رودخانه کارون عبور کنند و در فاصله‌ای حدود ۸۰ تا ۸۵ کیلومتر پشت خط مقدم دشمن روی جاده اهواز - خرمشهر نفوذ کنند. در این مسیر، پیاده‌روی‌هایی بین ۱۰ تا ۲۰ کیلومتر در شب و در تاریکی مطلق انجام می‌شد تا به جاده  اهواز - خرمشهر و حدود ۳۰ تا ۳۵ کیلومتری خرمشهر برسیم.

کوثری
شهید «علی صیاد شیرازی»

راهکاری برای عبور از کارون

این نظریه بالاخره به تصویب رسید، زیرا بسیاری از برادران ارتشی معتقد بودند باید ابتدا سرپلی در آن سوی کارون ایجاد کنیم و جای پای خود را محکم کنیم، اما این امر موجب می‌شد دشمن متوجه شود؛ لذا تصمیم گرفته شد که بدون ایجاد سرپل، بلافاصله پس از عبور از کارون به سمت جاده اهواز - خرمشهر حرکت کنیم. بچه‌ها این مسیر را شناسایی کرده بودند و چهار پل ساخته شد تا خودرو‌ها بتوانند با استفاده از قایق‌ها از رودخانه عبور کرده و به جاده مذکور برسند.

به دلیل حضور هواپیما‌های دشمن و احتمال شناسایی پل‌ها، عملیات ساخت پل‌ها باید در تاریکی شب و به سرعت انجام می‌شد. در نهایت، نیرو‌ها با قایق و پیاده به آن سوی رودخانه رفتند. گردان مالک از تیپ محمد رسول‌الله (ص) حدود ۱۴ کیلومتر پیاده طی مسیر کرد تا به جاده برسد. درگیری‌ها بسیار محدود بود، زیرا ارتش عراق انتظار عبور نیرو‌ها از کارون را نداشت و تمامی نیرو‌های آنها در جاده اهواز - خرمشهر مستقر شده بودند. آنها در سمت شرق جاده خاکریزی بلند زده بودند تا عبور خودرو‌ها مشخص نباشد.

شب عملیات، من شخصاً با بچه‌ها، پیاده حرکت می‌کردم و همراه با سایر گردان‌ها، از جمله گردان سلمان به فرماندهی شهید «حسین قجه‌ای»، مسیر‌های متفاوتی طی کردیم که بین ۱۴ تا ۲۰ کیلومتر متفاوت بود. در نهایت به پشت جاده اهواز - خرمشهر رسیدیم، جایی که توپخانه‌های ارتش دشمن فرار کرده بودند.

کوثری
شهید حسین قجه‌ای

خط هماهنگی پشت جاده اهواز - خرمشهر، محل قرارگاه نصر بود و این مسیر به مدت یک هفته، از دهم تا شانزدهم یا صبح هفدهم، محل پاتک‌های مکرر ارتش عراق بود که تلاش داشت ما را عقب براند و جاده را بازپس بگیرد. بچه‌ها ایستادند و مقاومت کردند.  مرحله اول تثبیت جاده اهواز - خرمشهر بود و مرحله دوم که شب هفدهم اردیبهشت ۱۳۶۱ آغاز شد، رسیدن به دژ مرزی بود که حدود ۱۳.۵ کیلومتر فاصله داشت و در ادامه این عملیات مهم صورت گرفت.

تمام یگان‌ها و قرارگاه‌ها در این عملیات نقش داشتند؛ به طوری که قرارگاه فتح در سمت راست قرارگاه نصر و در جنوبی‌ترین نقطه خرمشهر مستقر بود. طی هماهنگی‌های انجام شده، قرارگاه فجر که از بالا قرارگاه قدس محسوب می‌شد، موظف بود در منطقه فتح‌المبین به عنوان یک عملیات کمکی یا فریب وارد عمل شود، اما این عملیات به نتیجه نرسید و در نهایت این نیرو‌ها به عقب بازگشتند و در مرحله سوم وارد عملیات شدند.

مرحله دوم عملیات بسیار دشوارتر بود، چرا که ارتش بعث عراق به تدریج از هدف‌های ما آگاه شده بود، اما با این حال، نیرو‌های ما با اراده‌ای قوی و فرماندهانی مصمم، این مرحله را با موفقیت طی کردند و به دژ مرزی رسیدند. در آن مرحله، روحیه و انگیزه الهی میان رزمندگان موج می‌زد و انرژی فوق‌العاده‌ای حاکم بود. حتی در همان زمان، گرمای شدید اردیبهشت ماه در خوزستان به چشم می‌خورد، اما حمایت‌های مردمی به شکلی ویژه انجام می‌شد؛ به گونه‌ای که کامیون‌های پر از هندوانه به پشت دژ آورده می‌شد و مردم با شادی هندوانه‌ها را بین رزمندگان تقسیم می‌کردند که این امر موجب تقویت روحیه و کاهش تأثیر گرمای طاقت‌فرسا می‌شد. این حرکت مردمی به معنای واقعی کلمه باعث ایجاد انگیزه‌ای مضاعف در میان نیرو‌ها می‌گردید.

در این مرحله، نیرو‌های ارتش بعث عراق، متشکل از دو لشکر، لشکر ۵۶ و لشکر زرهی مکانیزه، که در منطقه جوفیر مستقر بودند، تحت فشار قرار گرفتند و به سرعت عقب‌نشینی کردند؛ به گونه‌ای که اگر نیرو‌های ما چند ساعت دیرتر به آن منطقه می‌رسیدند، احتمالاً می‌توانستند این دو یگان را به طور کامل اسیر کنند. تعدادی از نفرات دشمن نیز اسیر و تجهیزاتشان به غنیمت گرفته شد.

مرحله دوم عملیات با موفقیت به پایان رسید

مرحله دوم عملیات با موفقیت به پایان رسید و هدف ادامه حرکت از مرز بین‌المللی به سمت رودخانه شط‌العرب در خاک عراق بود. این رودخانه به عنوان یک مانع طبیعی بسیار عظیم عمل می‌کرد و منطقه‌ای حساس و راهبردی محسوب می‌شد. با این حال، گرمای طاقت‌فرسای منطقه، کاهش شدید انرژی نیرو‌ها و مشکلات مربوط به تغذیه و تأمین امکانات، که به دلیل نوپا بودن سپاه و جهاد سازندگی و محدودیت‌های لجستیکی وجود داشت، شرایط را بسیار دشوار کرد.

با توجه به این وضعیت و کمبود امکانات لازم، در نهایت تصمیمی از سوی فرماندهی عالی اتخاذ و به تیپ حضرت رسول ابلاغ شد که از مرز بین‌المللی فراتر نروند و ادامه عملیات در آن نقطه متوقف شود.

در نهایت تصمیم نهایی در سطح بالا اتخاذ و ابلاغ شد. به تیپ حضرت رسول (ص) اعلام شد که باید از مرز فراتر نروند، چراکه یگان‌های دیگر نیز باید وارد عمل می‌شدند؛ لذا تصمیم گرفته شد که به جای حرکت مستقیم به سمت شط العرب یا منطقه غربی و منطقه شرقی یعنی «بصره» یا «تنومه»، دستور داده شد که به سمت جنوب پیش برویم و در واقع جاده مواصلاتی بصره - شلمچه - پل نو و خرمشهر بسته شود. این مرحله، مرحله سوم عملیات بود که بچه‌ها در آن شرکت کردند.

کوثری
شهید «محمود شهبازی»

خداوند شهید حاج «احمد متوسلیان» را بیامرزد؛ این مرد شجاع و با انگیزه الهی که گفته بود: «شهادت من باید به گونه‌ای باشد که مانند مقابله با اسرائیل باشد» که واقعاً همینگونه شد. پس از این عملیات و مرحله فتح‌المبین، آزادسازی خرمشهر انجام شد و حاج احمد در نهایت در اسارت فالانژ‌ها (عوامل اسرائیل) قرار گرفت. من با روحیه‌ای که از ایشان می‌شناختم مطمئنم ایشان در آنجا به شهادت رسید، چرا که هرگز تسلیم اسارت نمی‌شد.

در همین مرحله، باید یادآور شوم که شهید «محمود شهبازی» دانشجو و از فرماندهان سپاه همدان، جانشین حاج احمد در فتح‌المبین بود و در عملیات الی‌بیت‌المقدس مسئول محور سبک و محوری (تیپ) شد. من که از نزدیک با ایشان در سپاه همدان بودم، شاهد بودم که ایشان به تفسیر نهج‌البلاغه و قرآن مسلط بود. محمود شهبازی در همین مرحله سوم به شهادت رسید. حاج احمد نیز در این مرحله ترکش خورد ولی با وجود استفاده از دو عصا، همچنان فرماندهی می‌کرد.

در نهایت، مرحله سوم قرارگاه نصر و سپس تیپ محمد رسول الله (ص) به سمت جنوب حرکت کردند و جاده مواصلاتی بصره - شلمچه - پل نو و خرمشهر را در نقطه مرزی شلمچه به لطف خدا بستند. نیرو‌های ما تا نزدیکی مرز آبی، که ما آن را اروندرود و عراقی‌ها شط العرب می‌نامند، پیش رفتند، اما نتوانستند از آن عبور کنند و جاده بسته شد. این جاده اصلی بود که ارتش بعث عراق از آن برای پشتیبانی نیرو‌های خود به سمت پل نو و خرمشهر استفاده می‌کرد و پس از بسته شدن این مسیر، ارتباط دشمن با عقبه‌اش قطع شد.

بسته شدن مرز بین ایران و عراق در نقطه صفر مرزی شلمچه

قرارگاه‌های فتح و فجر تصمیم گرفتند در این مناطق عملیات انجام دهند، اما قرارگاه نصر که راه را بسته بود، باید موضع خود را محکم نگه می‌داشت. من خودم در آنجا بودم و مشاهده کردم که عراق تازه تانک‌های تی-۷۲ خود را به منطقه آورده بود واین در حالی بود که آرپی‌جی‌های ما فقط در صورت اصابت دقیق زیر کلاهک تانک، تأثیرگذار بودند. حاج احمد هم برای اینکه به نیرو‌ها روحیه بدهد، به نوعی با حالت طنز می‌گفت که باید آرپی‌جی‌ها را به گونه‌ای هدف بگیرید که به نقطه ضعف تانک برخورد کند تا کلاهک آن به احترام ایران برداشته شود.

کوثری
تانک‌های تی-۷۲

من شخصاً دیدم که حاج احمد کنار خدمه توپخانه ۱۰۶ حاضر بود و نیرو‌ها را تشویق می‌کرد. جبهه آنجا به خوبی حفظ شد تا قرارگاه‌های فتح و فجر طراحی کردند و وارد خرمشهر شدند. وقتی وارد خرمشهر شدند، دشمن حتی با بالگرد تلاش می‌کرد فرماندهان خود را از پل نو برهاند، اما بچه‌ها با آرپی‌جی‌ها آن را منهدم کردند. درگیری شدیدی در منطقه شلمچه صورت گرفت که دشمن می‌خواست راه را باز کند تا به پل نو برسد و بتواند به نیروهایش در خرمشهر کمک کند یا آنها را عقب بکشد، اما بچه‌های ما در آنجا به شدت مقاومت کردند و حاج احمد نیرو‌ها را تشویق می‌کرد تا اینکه مرز بین ایران و عراق در نقطه صفر مرزی شلمچه به طور کامل بسته شد.

کوثری
توپخانه ۱۰۶

من هم در آنجا حضور و بیشتر نقش کمک‌رسانی داشتم، هرچند مسئولیت مستقیم نداشتم، اما با توجه به آشنایی با بچه‌ها، به ویژه از تهران، کمک کردیم و این روند ادامه یافت. از قوت و استقرار نیرو‌ها در آن‌جا که مطمان شدیم، فردا یا پس‌فردا که ما وارد خرمشهر شدیم، لب رودخانه، در بندر خرمشهر، مشاهده کردیم که حدود ۳۰۰ تا ۴۰۰ کلاه‌خود و پوتین پراکنده افتاده بود. این نشان‌دهنده این بود که تعدادی از نیرو‌های عراقی تلاش کرده بودند به آب بزنند و به طرف خاک عراق فرار کنند تا اسیر نیرو‌های ما نشوند. برخی از آنها به آب زده بودند، برخی موفق به عبور شده بودند و عده‌ای نیز غرق شده بودند.

در نهایت، پس از حدود ۱۹ ماه، این شهر به ایران عزیز و ملت بزرگ ایران بازگردانده شد. نکته قابل توجه این است که حضرت امام خمینی (ره) هرگز ادعای فرماندهی نکرد و فرمودند: «خرمشهر را خدا آزاد کرد» این بیان بسیار مهمی است. هزاران نفر از نیرو‌های عراقی با لباس‌هایشان را درآورده و حتی با زیرپیرهن یا ملحفه سفید تسلیم شدند. خدا روح شهید حاج احمد کاظمی را شاد کند، چرا که بعداً صدای ایشان را شنیدیم و دیدیم چه صحنه‌هایی را مشاهده کرده بود. آن اسیران - چند هزار نفر - به قدری دچار رعب و وحشت شده بودند که به صورت دسته‌جمعی تسلیم شدند.

کوثری
حافظ اسد

خرمشهر پس از ۱۸ ماه به ملت عزیز ایران بازگردانده شد

خرمشهر پس از ۱۸ ماه (یا دقیق‌تر بگوییم ۱۹ ماه) به ملت عزیز ایران بازگردانده شد و «خونین‌شهر» دوباره با قدرت و صلابت به کشور بازگشت؛ دشمن پیش از شروع جنگ با توجه به اینکه آمریکایی‌ها به آنها وعده حمایت داده بودند و تقریباً تمام دنیا به جز سوریه حامی‌اش بود، دل خوش بود و سوریه نیز به دلیل علاقه خاص آقای حافظ اسد، پدر بشار اسد، به امام خمینی (ره)، تنها کشوری بود که در کنار ما ایستاد.

با آزادسازی خرمشهر، حدود پنج هزار و ۵۰۰ کیلومتر مربع از مناطق اطراف آزاد شد، از جمله جاده استراتژیک اهواز به خرمشهر، هویزه، منطقه جفیر و پادگان حمید.  این مناطق که آزاد شدند، باید گفت نقطه عطفی در دوران جنگ تحمیلی بودند؛ جنگی که دشمن می‌خواست ظرف سه روز آن را به نتیجه برساند. پیش‌تر در مصاحبه‌هایشان اعلام کرده بودند که خرمشهر و کل استان خوزستان را ظرف سه روز تصرف می‌کنند و طی هفت روز به تهران خواهند رسید.

این گفته‌ها مستند است و در آرشیو مصاحبه‌های فرماندهان آنها وجود دارد. تحلیلشان این بود که مردم خوزستان، به‌ویژه به دلیل حضور جمعیتی از اعراب، با آنان همراه خواهند شد و استان خوزستان را از ایران جدا خواهند کرد. حتی نقشه‌هایی را نیز به فرماندهان خود داده بودند. اما این تحلیل‌ها کاملاً اشتباه بود. مردم غیور خوزستان، اعم از عرب، لر و دیگر اقوام، با غیرت ایستادگی کردند. پیام حضرت امام (ره) نیز به جوانان اهوازی و مردم خوزستان رسید که باید از سرزمین خود دفاع کنند. همه این عوامل دست‌به‌دست هم داد تا به لطف خداوند، در این عملیات بزرگ، پیروزی حاصل شود.

در نهایت، حضرت امام خمینی (ره) فرمودند: «خرمشهر را خدا آزاد کرد.» این جمله، نشانه توجه کامل ایشان به قدرت و اراده الهی است؛ موضوعی که حتی بسیاری در بیان آن بیم داشتند، اما حضرت امام با صراحت آن را اعلام کردند.

خرمشهر پس از ۱۹ ماه، به لطف خداوند متعال، به ملت بزرگ ایران و سرزمین عزیزمان بازگردانده شد. درود می‌فرستیم به روح پرفتوح همه شهدا، به‌ویژه شهدای مدافع خرمشهر و منطقه خوزستان؛ از جمله شهید جهان‌آرا، شهید موسوی، شهید علی لسانی، شهید موحد دانش و دیگر عزیزانی که از تهران یا سایر شهر‌ها برای یاری مردم خرمشهر آمدند.  

این رویداد، به درستی، درس استقامت شد؛ درسی که باعث شد همگان بدانند باید خرمشهر به مردم خوزستان و بالأخص مردم خرمشهر بازگردانده شود، و به لطف خدا نیز چنین شد. در نهایت، پس از هشت سال دفاع مقدس، ملت عزیز ایران نگذاشتند حتی یک وجب از خاک میهن در اختیار دشمن باقی بماند. این دستاورد در طول ۲۵۰ سال گذشته بی‌نظیر است و علت اصلی آن، فرماندهی ولی‌امر مسلمین حضرت امام خمینی (ره) بود. جوانان، چه در ارتش، چه در جهاد، چه نیرو‌های نامنظم و فدائیان اسلام، همه عاشقانه از فرامین ایشان پیروی می‌کردند.

نیرو‌های مردمی نیز که بعد‌ها در قالب بسیج سازمان یافتند، تحت امر شهید چمران و سایر فرماندهان، وحدتی عظیم پدید آوردند که به لطف خداوند موجب آزادی خرمشهر و شادی حدود ۳۹ میلیون نفر از مردم ایران شد.  ان‌شاءالله بتوانیم ادامه‌دهنده راه پرافتخار شهدا باشیم و مایه سربلندی ملت و کشور عزیزمان، ایران شویم.

اکنون، اگر بخواهم سخت‌ترین لحظه‌ای که در ذهنم از آزادسازی خرمشهر نقش بسته را بیان کنم، باید بگویم که در جریان عملیات بیت‌المقدس، در هفته نخست، ارتش بعث عراق فشاری سنگین وارد می‌کرد؛ به‌ویژه در محور چپ عملیات، چون نزدیک‌ترین یگان به خرمشهر، تیپ محمد رسول‌الله (ص) بود. من آنجا حضور داشتم و با برادرم، به‌صورت آزاد، میان گردان‌ها می‌چرخیدم و کمک می‌کردم.

یکی از صحنه‌هایی که به‌وضوح در ذهنم مانده، مربوط به گردان سلمان و حضور حسین قجه‌ای است. رزمندگان با سن کم، در برابر حمله بی‌ام‌پی‌ها مقاومت می‌کرد. یکی از بی‌ام‌پی‌ها تا بالای خاکریز آمد، اما بچه‌ها، با وجود فشار و خطر، عقب‌نشینی نکردند. وارد خاکریز شدند و با پرتاب نارنجک به داخل اتاق آن، منهدمش کردند. این نوع مقاومت، ایستادگی و نهایتاً انهدام دشمن، صحنه‌هایی کم‌نظیر در تاریخ است.

کوثری
بی‌ام‌پی‌

مقاومت رزمندگان در مقابل نفربر‌هایی که به نزدیکی خاکریز رسیده بودند

اگر همین الآن - بلاتشبیه - نگاه کنید به جنگ بین رژیم صهیونیستی و گروه مقاومت حماس؛ می‌بینید که اسرائیلی‌ها چگونه با تجهیزات کامل حمله می‌کنند که کمترین آسیب را متحمل شوند. از طرفی دیگر، از فواصل دور، به‌محض مشاهده کوچک‌ترین حرکتی شبیه انسان، بی‌درنگ گلوله‌باران می‌کنند، اما در آن زمان، رزمندگان ما با ایستادگی مثال‌زدنی، حتی در مقابل نفربر‌هایی که به نزدیکی خاکریز رسیده بودند، مقاومت می‌کردند.

من شخصاً صحنه‌هایی را دیدم که در آن نفربر‌های دشمن به خاکریز رسیده بودند، اما رزمندگان ما عقب‌نشینی نکردند؛ با وجود آنکه شلیک آرپی‌جی در آن فاصله نزدیک ممکن نبود، با نارنجک به مقابله پرداختند و موفق شدند نفربر را منهدم کنند. توصیف این لحظات شاید در گفتار آسان باشد، اما در عمل، ایستادگی در برابر دشمنی که با تمام قوا و به‌صورت سراسیمه هجوم می‌آورد، نیازمند ایمانی قوی و خلل‌ناپذیر بود.

برای مثال، حاج احمد متوسلیان، خودش شخصاً اسلحه به‌دست گرفت و به خاکریز آمد. وقتی این صحنه در خط مقدم، که چند کیلومتر در اختیار تیپ بود، پخش شد، روحیه رزمندگان بالا رفت و همه با عزمی جزم ایستادگی کردند.

یا به عنوان نمونه‌ای دیگر، من خودم پنج گردان آماده کرده بودم؛ به‌نوعی، باید گفت تیپی را تشکیل داده بودم. اما زمانی که اعلام شد این گردان‌ها باید به یگان‌های دیگر تحویل داده شوند، تنها گفتم: «خدا را شکر، مسئولیت از دوش ما برداشته شد» و بلافاصله با همان روحیه، به‌عنوان یک رزمنده در خط ماندیم. هیچ‌گاه صحبت از درجه و موقعیت نبود، بلکه اخلاص و عشق به راه و هدف بود که همه را به میدان می‌آورد.

خودم آنجا ماندم و تعداد زیادی آرپی‌جی شلیک کردیم. در یک لحظه، به‌طور ناخودآگاه یکی از برادران پشت سر آرپی‌جی قرار گرفت و اشتباهی پیش آمد. ایشان را سریعاً به درمانگاه منتقل کردند. بعد از اینکه کمی بهبود پیدا کردیم، دوباره به میدان بازگشتیم.

می‌خواهم بگویم با کمترین امکانات، ما توانستیم کار‌های بزرگی انجام دهیم. به عنوان مثال، قمقمه‌های آب یا دیگر وسایل ساده‌ای که در اختیار داشتیم، حداقل نیاز‌ها را پاسخ می‌داد. یا مثلاً برادری به نام مرتضی طی، که بعداً به رحمت خدا رفت، در همان مرحله اول عملیات می‌گفت: توپ‌های غنیمتی که از نیرو‌های عراقی گرفته شده بود، چون ما خودمان توپخانه نداشتیم، با کامیون‌هایی که پر از مهمات بود، آنها را به میدان آوردیم و علیه خود عراقی‌ها استفاده کردیم.

این توانایی و استعداد از کجا آمده بود؟ این در حالی بود که بسیاری از این نیرو‌ها آموزش خاصی هم ندیده بودند.  بچه‌ها چنان فعال و مشتاق بودند که به محض دریافت تجهیزات، همان لحظه آنها را علیه دشمن به کار می‌گرفتند. گویی از همان ابتدا، با شوری وصف‌ناپذیر به میدان آمده بودند. در حالی که هنوز روز‌های نخست عملیات بود، این روحیه الهی و حماسی کاملاً مشهود بود.

در گوشه‌ای از شلمچه، با وجود اینکه دشمن به تعداد زیادی تانک‌های تی-۷۲ مجهز بود که شوروی سابق در اختیارشان گذاشته بود، رزمندگان ما با همان تجهیزات محدود مانند آرپی‌جی یا توپ ۱۰۶، با اراده و دقتی مثال‌زدنی از آنها استفاده می‌کردند تا مبادا حتی یک گلوله هدر رود. هدف‌شان انهدام تانک‌ها بود و صحنه‌هایی از رشادت و دقت در میدان نبرد رقم خورد.

اما نقطه اوج این حماسه، پیام حضرت امام (ره) بود که از رادیو پخش شد. هنگامی که امام فرمودند: «خرمشهر را خدا آزاد کرد»، شور و شعفی در میان رزمندگان ایجاد شد که گویی بال درآورده‌اند.  حاج احمد متوسلیان نیز، علی‌رغم مجروحیت، همچنان با صلابت فرماندهی می‌کرد. در حالی که معمولاً افراد در چنین شرایطی صحنه را ترک می‌کنند، اما ایشان نه تنها نرفت، بلکه با قدرت باقی ماند.

در فاصله بین مرحله دوم و سوم عملیات، در دشتی که به‌تازگی در خوزستان آزاد شده بود، حاج صادق آهنگران آمد و با مداحی دل‌نشین خود، چنان روحیه‌ای به بچه‌ها بخشید که گویی جان تازه‌ای یافته‌اند. این در حالی بود که در گرمای طاقت‌فرسای بیابان، رزمندگانی حضور داشتند که پیش از این در آسایش زندگی شهری، در دانشگاه و مدرسه، یا در کنار خانواده خود بودند.  به عنوان مثال، من زمانی آمار نیرو‌ها را بررسی کردم. در آن مقطع، ۶۳ درصد نیرو‌های ما را دانش‌آموزان و دانشجویان تشکیل می‌دادند. این نشان می‌داد که جوانان تحصیل‌کرده، داوطلبانه با کمترین آموزش (گاهی در حد ۱۵ یا ۴۵ روز)، عازم میدان نبرد می‌شدند. این حضور، برخاسته از انگیزه‌ای الهی بود که مشکلات و سختی‌ها را برای آنان آسان می‌ساخت.

محقق شدن وعده‌ی حاج احمد متوسلیان

از جمله رزمندگانی که باید از او یاد کرد، شهید «محسن وزوایی» است. او دانشجوی رشته شیمی دانشگاه صنعتی شریف و از دانشجویان پیرو خط امام بود. زمانی که آمریکا تعهدات خود را درباره آزادسازی اموال بلوکه‌شده کشورمان زیر پا گذاشت، محسن به سپاه پیوست. او مسئولیت گردان ۹ را بر عهده گرفت و سپس فرمانده محور شد.  پیش از عملیات، با آرامش تمام نقشه‌ها را تشریح می‌کرد. می‌گفت: «ما از رودخانه عبور خواهیم کرد، به جاده خرمشهر می‌رویم، از آنجا به سمت مرز، و سپس گوشه شلمچه را تصرف می‌کنیم». مسیر عملیات بیش از ۵۰ کیلومتر بود، اما او با اطمینان کامل این مأموریت را پیش می‌برد.  در اردیبهشت، از جاده اهواز - خرمشهر عبور کرد و به نزدیکی خطوط راه‌آهن رسید، جایی که نهایتاً بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید. او اگر انقلاب نشده بود، ممکن بود به آمریکا برود، اما پس از پیروزی انقلاب، مسیر زندگی‌اش را عوض کرد، به رزمندگان پیوست و به یکی از فرماندهان برجسته تبدیل شد.

کوثری
شهید محسن وزوایی

این نمونه‌ها نشان می‌دهد که چگونه انسان می‌تواند با تکیه بر انگیزه الهی، حتی با کمترین امکانات، در مدیریت و فرماندهی موفق عمل کند. هر یک از این جوانان، به مرور خود را ساختند و جای شهدا را پر کردند تا اجازه ندهند حتی یک وجب از خاک کشور در اختیار دشمن باقی بماند. این افتخاری بزرگ برای نسلی بود که تحت رهبری حضرت امام (ره)، در مقابل دشمن صف‌آرایی کرد و به پیروزی رسید.

رزمندگان بار‌ها تأکید می‌کردند که همه این پیروزی‌ها به لطف خداوند بود. سپاه پاسداران، از روز‌های نخست که، چون نوزادی در جنگ بود، امروز به لطف الهی به توانمندی‌هایی از جمله موشک‌های نقطه‌زن با برد بیش از دو هزار کیلومتر، رادار‌های پیشرفته، پهپاد‌ها و... دست یافته است؛ هر چند اینها خود بحث مفصلی دارند که اکنون مجال آن نیست. در روز‌های پایانی عملیات، پس از آرام شدن جبهه و تثبیت پیروزی، وارد خرمشهر شدیم. به یاد دارم که حاج احمد، در حالی که هنوز مجروح بود، خطاب به رزمندگان گفت: «می‌دانم خسته‌اید، اما اگر به تهران برگردیم چه بگوییم؟ بگوییم تنها بخشی از خاک را بازپس گرفتیم؟ نه، باید خرمشهر را آزاد کنیم. باید تحمل کنید. ان‌شاءالله برویم با آب اروند وضو بگیریم و در مسجد جامع خرمشهر، دو رکعت نماز شکر به‌جای آوریم و سپس به تهران بازگردیم و بگوییم: خرمشهر آزاد شد» و چنین نیز شد؛ دقیقاً همان‌گونه که حاج احمد وعده داد.

انتهای پیام/ 119

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار