به گزارش خبرنگار
دفاعپرس از کهگیلویه و بویراحمد، عملیات بیتالمقدس با حضور ۱۳۰ هزار سرباز، ساعت ۳۰ دقیقه بامداد دهم اردیبهشت ۱۳۶۱ در محور اهواز، خرمشهر و دشت آزادگان به فرماندهی علی صیاد شیرازی و با هدف آزادسازی خرمشهر آغاز شد و سه هفته به طول انجامید.
در این عملیات، گردانهای مختلفی تشکیل شد که به نقاط متعددی از جمله خط مقدم و عقبه دشمن یورش بردند و نهایتاً منجر به آزادسازی خرمشهر شدند.
«فتاح محمدی»، معاون سیاسی، امنیتی و اجتماعی استانداری کهگیلویه و بویراحمد، رزمنده عملیات بیتالمقدس و آزاده دفاع مقدس، به مناسبت سالروز آزادسازی خرمشهر، در گفتوگو با خبرنگار
دفاعپرس بخشی از خاطرات خود از این عملیات را بیان کرد.
دفاعپرس: چه سالی وارد جبهه شدید؟
فتاح محمدی: من در روستای جلیل، بخش سپیدار شهرستان بویراحمد به دنیا آمدم و در سن ۱۵ سالگی عازم جبهه شدم. ابتدا در عملیات بستان و سپس در عملیات بیتالمقدس شرکت کردم.
دفاعپرس: از حضور در عملیات بیتالمقدس و اهمیت آن بفرمایید.
صبح روز ۱۷ اردیبهشت ۱۳۶۱، پس از موفقیت در مرحله اول عملیات بیتالمقدس، پنج روزی بود که در منطقه شلمچه مستقر بودیم. گردان ما به نام گردان امام هادی (ع) در جناح چپ، به سمت خرمشهر قرار داشت. بخشی از نیروها در این محور به شهادت رسیدند و به اهداف تعیینشده نرسیدند. شهید مصطفی ردانیپور، جانشین تیپ امام حسین (ع)، درخواست نیروی داوطلب کرد و تأکید داشت هیچ اجباری نیست، چرا که ممکن است بازگشتی در کار نباشد. در نهایت فرماندهی گردان را به عبدالله نجفی سپردند.
در مرحله اول عملیات، تا حدود ۱۵ کیلومتری اهواز و نوار جاده خرمشهر-اهواز را آزاد کردیم. در مرحله دوم، تا بخشهایی از نوار مرزی تحت اشغال عراق پیش رفتیم. در ۱۸ اردیبهشت ۱۳۶۱، مرحله سوم عملیات با عنوان عملیات فریب آغاز شد و هدف ما حرکت به سمت بصره و آزادسازی پادگان حمیدیه در ۵۰ کیلومتری اهواز بود. این پادگان باید با کمترین تلفات انسانی و مادی آزاد میشد. اما نهایتاً در نزدیکی بصره به اسارت دشمن درآمدیم.
دفاعپرس: از لحظه اسارت توسط دشمن برایمان بگویید.
در تاریکی شب، در یک ستون وارد مرز عراق شدیم، غافل از اینکه عراقیها همه چیز را تحت نظر داشتند. مسیر را برایمان باز کرده بودند تا بدون درگیری وارد شویم و ما را محاصره کنند. با روشن شدن هوا، دیدیم تعداد زیادی از نیروهای عراقی پشت سر ما قرار دارند. بیآنکه متوجه شویم، به خط مقدم آنها رسیده بودیم. ناگهان از هر سو گلوله و خمپاره به سمت ما شلیک شد. ما هم با تمام توان مقابله میکردیم و لحظهای به عقبنشینی فکر نمیکردیم. در حالیکه بسیاری از دوستانمان شهید شده بودند، حدود ۱۲ نفر باقی مانده بودیم. به همراه فرمانده عبدالله نجفی در سنگری مستقر شدیم. با دو تن از بچهها کمی جلوتر رفتیم، اما فرمانده ما را صدا زد که جلوتر نرویم. به سنگر برگشتیم و زیر بارانی از گلولههای دشمن، مجبور شدیم به سمت سنگر فرمانده حرکت کنیم. در این حین، تیری کنار بازویم رد شد و مجروح شدم.
نیروهای عراقی با تانک، سنگر ما را هدف گرفتند. فضا بسیار تنگ بود و بهزحمت میتوانستیم از خود محافظت کنیم. یکی از گلولهها به سنگر اصابت کرد و چند نفر از رزمندگان شهید شدند. فرمانده گروهان و بیسیمچی نیز زخمی شدند.
در شرایطی بین مرگ و زندگی قرار داشتیم. همه تجهیزات باقیمانده را آماده کرده بودیم. ناگهان «عبدالله نجفی» دو نارنجک را آماده پرتاب کرد و با فریاد «اللهاکبر» برخاست، اما گلوله دشمن زودتر به او اصابت کرد. او دستهایش را زیر شکم خود برد تا انفجار نارنجکها به دیگران آسیبی نرساند.
خواستم به سمت پیکر تکهتکه فرمانده بروم، اما ناگهان خمپارهای شلیک شد و بیهوش شدم. زمانیکه عراقیها خواستند مرا از سنگر بیرون بکشند، چشم راستم باز نمیشد و چشم دیگرم پر از خاک بود. در حالت نیمههوشیاری، دیدم که چگونه به مجروحانی که کمک میخواستند تیر خلاص میزدند.
بر سر تقسیم وسایل شهدا بین خودشان دعوا میکردند. مرا اینسو و آنسو کشاندند و در لحظهای، سرباز عراقی با اسلحهاش به دست راستم شلیک کرد. دوباره به سمت سرم نشانه گرفت، اما سرباز دیگری تیر را منحرف کرد. ما را به گودالی بردند. چند نفر از بچههای گردان هم آنجا بودند. وقتی دیدم زنده هستند، کمی آرام شدم.
دستهایمان را با سیم تلفن آنقدر محکم بسته بودند که کبود و بیحس شده بودند. برای هر اسیر، یک سرباز مسلح نگهبانی میداد. ناگهان جیپی وارد منطقه شد و افسر عراقی اعلام کرد که صدام حسین دستور داده همه اسرای ایرانی زنده به اردوگاه منتقل شوند.
با دستان بسته، حدود ۱۵ دقیقه بعد وارد شهر بصره شدیم. در آنجا مصاحبه و شناسایی انجام میدادند تا اطلاعاتی از نیروها و امکانات منطقه کسب کنند.
دنیا باور نمیکرد که ایران بتواند خرمشهر را آزاد کند
دنیا باور نمیکرد که ایران روزی بتواند خرمشهر را از دشمن بازپس بگیرد؛ اما به لطف خداوند، رهبری حضرت امام خمینی (ره) و ایثار رزمندگان، این پیروزی محقق شد. عملیات بیتالمقدس نقطه عطفی در دفاع مقدس بود، چرا که پیش از آن ایران را در معادلات جهانی نادیده میگرفتند. تصور میکردند ایران کشوری شکستخورده است و صدام به زودی با حمایت قدرتهای جهانی آن را سرنگون خواهد کرد.
اما پس از این عملیات، ایران بهعنوان یک قدرت نظامی و دیپلماتیک شناخته شد. این پیروزی هم به افزایش روحیه داخلی و غرور ملی انجامید، هم جایگاه ایران را در سطح بینالمللی ارتقا داد و وزارت خارجه توانست نقش فعالی در منطقه ایفا کند.
دفاعپرس: زمانی که خرمشهر آزاد شد، چگونه باخبر شدید؟
ما در اردوگاه الانبار یا عنبر و رمادی بودیم، در بخشی از استان الانبار، خبر آزادسازی خرمشهر را از افسران ارتشی که رادیو داشتند، شنیدیم. ما هیچ وسیله ارتباطی در اختیار نداشتیم. در ۲۶ اردیبهشت شایعه شد که خرمشهر آزاد شده و ما دعای شکر بهجا آوردیم. عراقیها با خشونت با ما برخورد کردند، ناسزا گفتند و ما را شکنجه دادند.
دفاعپرس: امروزه نسل جوان میپرسد چرا جنگ ادامه پیدا کرد؟
صدام در هیچ شرایطی با حسن نیت پیشنهاد صلح نداد. پس از آزادسازی خرمشهر، ایران خواستار تعیین آغازگر جنگ توسط سازمانهای بینالمللی بود تا این مسئله برای نسلهای آینده مبهم نماند. همچنین عراق باید از خاک ایران عقبنشینی میکرد و درباره آتشبس و جبران خسارات توافق میشد. تا تحقق این شرایط، آتشبس معنایی نداشت.
انتهای پیام/