به گزارش خبرنگار
دفاعپرس از رشت، «معصومه پاداش ستوده» فعال رسانهای استان گیلان؛ در موزه دفاع مقدس خرمشهر، صدای خاک هنوز شنیده میشود. میان دیوارهایی که روایت میکنند، ناگهان با «عنایت» روبهرو شدم؛ مردی از نسل خاموشنشدنیها.
نه صدای بلند داشت، نه ادعای قهرمانی. اما در نگاهش، آوار یک شهر، اشک دو دختر نجاتیافته و وداعی بیصدا با خرمشهر موج میزد.
عنایت، آخرین مردی بود که پس از اشغال خرمشهر در شهر ماند؛ دو خواهر امدادگر در چنگال دشمن گرفتار بودند. عنایت، بیادعا، بیسلاح، اما پر از ایمان، آنها را پنهان کرد… زیر پل… جایی که صدای تانکهایی که از روی سرشان رد میشد؛ شنیده میشدند.
شبانه، بیهیاهو، از شهر بیرون رفتند. او خرمشهر را ترک نکرد، تا وقتی آخرین امید را نجات نداد. همرزم شهید آوینی بود. در روایت فتح، شاید اسمش نیاید، اما رد پایش هست. ردپایی که انروز در موزه به من رسید.
دیدار با عنایت، دیدار با وجدان بیدار یک شهر بود. او نه فقط خرمشهر، که «انسان» را نجات داد؛ عنایت فقط از خرمشهر نگذشت، او تکهای از جانش را در آن کوچهها جا گذاشت.
با صدای آهستهاش گفت: «وقتی از زیر پل گذشتیم و شهر پشت سرمون محو میشد، برگشتم و یه نوار ضبط صوت روشن کردم… صدای کارون رو گرفتم…میخواستم یه چیزی از شهر با خودم ببرم که دشمن نتونه مصادرهش کنه. هیچوقت اون صدا رو پاک نکردم... هنوزم گوش میدم… هنوزم زندهم، چون صدای کارون زندهست.»
عنایت عاشق خرمشهر بود؛ نه فقط به خاطر کوچههای خاکی یا مسجد جامع بلکه به خاطر رود کارون؛ رودی که وقتی شهر سکوت کرده بود، او هنوز میشنیدش.
گفت: «کارون برام مثل صدای نفس کشیدن مادریه که زخمی شده ولی نمیخواد بچهش بترسه…اون شب وقتی از شهر بیرون اومدیم، کارون برام لالایی گفت. هم برای من، هم برای اون دو تا دختر که هیچوقت اسمشون رو نفهمیدم.»
عنایت، شاهد بود. روایتگر بیدوربینِ روایت فتح. او صدای تیر و ترکش را شنید، اما انتخاب کرد صدای کارون را ضبط کند…
حالا عنایت، سالها بعد از آن شب تاریک. در گوشهای از روزگار، با زخمهایی زندگی میکند که دیده نمیشوند. او جانباز اعصاب و روان است. نه از آنها که فقط با قرص و درمان آرام میگیرند بلکه از آنهایی که هنوز نیمهشبها صدای انفجار میشنوند و هنوز با بوی خاک خرمشهر، چشمشانتر میشود.
گاهی که با او حرف میزنی، ناگهان مکث میکند. انگار صدایی از گذشته شنیده…شاید صدای کارون. شاید صدای آن دو خواهر امدادگر که هنوز باور ندارد نجاتشان داده…او میان مردم زندگی میکند اما بخشی از وجودش، هنوز همانجاست: زیر آن پل، کنار کارون، در دل شهری اشغالشده و شاید در قلب آن شبِ بینام.
عنایت، با آنهمه پستی و بلندی هنوز ساکن خرمشهر هست، هنوز عاشق خرمشهر هست؛ شهری که ازاد شد ولی هنوز آباد نشد.
انتهای پیام/