طنین گلوله در طواف/ شهادت در لباس سپید

در سالروز کشتار خونین حجاج ایرانی در مکه در سال ۱۳۶۶، روایت منتشرنشده‌ای از سردار بهمن کارگر، از فرماندهان سپاه در دوران دفاع مقدس، ابعاد جدیدی از این جنایت هولناک را آشکار می‌کند. او که خود شاهد به خاک و خون کشیده‌شدن زائران در لباس سپید احرام بود، با تأکید بر بسته‌بودن کوچه‌ها و حملات سازمان‌یافته، این واقعه را یک توطئه و جنایت پیش‌بینی‌شده می‌داند.
کد خبر: ۷۶۳۶۵۲
تاریخ انتشار: ۲۶ تير ۱۴۰۴ - ۱۷:۳۰ - 17July 2025

به گزارش گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، سردار سرتیپ بسیجی «بهمن کارگر» مسئول نیروی انسانی قرارگاه نجف در دوران دفاع مقدس، در بخشی از کتاب تاریخ شفاهی خود به بیان خاطراتش از کشتار خونین حاجیان مکه در ۲۶ تیرماه سال ۱۳۶۶ پرداخته که به مناسبت سالروز آن منتشر می‌شود:

طنین گلوله در طواف/ شهادت در لباس سپید

۳۱ خرداد، عملیات نصر ۴ برای گرفتن ماووت اجرا شد. تعداد گردان‌های این عملیات در مقایسه با کربلای ۱۰، کمتر و بین سی تا سی‌وپنج گردان بود. در این عملیات، رزمندگان ارتفاعات شهر ماووت را گرفتند و ارتفاعات گلان و ژاژیله هم به تصرف درآمدند. بیستم تیر بود که من به قرارگاه برگشتم. همان موقع، به نیروی انسانی ابلاغ کردند که می‌خواهند عده‌ای از فرماندهان را به سفر حج ببرند و ما می‌بایست لیستی از فرماندهان آماده می‌کردیم. لیست را آماده کردیم و تحویل مسئول ستاد قرارگاه دادیم.

مدتی بعد، آقای ظریف منش به من زنگ زد و گفت به تهران بروم. وقتی رسیدم، ایشان به من گفتند: حج نمی‌روی؟ خب من اسم خودم را در لیست قرارگاه ننوشته بودم. گفتم: مگه هنوز سهمیه هست؟ گفت: این سهمیه پرسنلی ستاد مرکزیه. اگه دوست داری، برو. تقریباً کار‌های همه افراد انجام‌شده بود، پاسپورت یک‌بارمصرف گرفته بودند، واکسن زده بودند و ... به آقای ظریف منش گفتم که من نمی‌رسم، دیر شده. پول هم نداشتم! ایشان گفت نگران نباشم، همه‌چیز جور می‌شود.

خلاصه از مرکز شهید رعیت وام گرفتم و بعد هم رفتم واکسن زدم و کار‌های حج خیلی با سرعت انجام شد. قرار بود که در همان سال ۶۶، پدر و مادرم هم به حج بروند. به خانه رفتم و به پدر و مادرم گفتم که امسال من هم همراهشان به حج می‌روم. مسئول کاروان ما حاج‌آقا بوربور شیرازی بود. دو تا کاروان متعلق به سپاه بود و عده‌ای از فرماندهان سپاه هم بودند. آقای محتاج هم آمده بود.

خیلی از دوستان ما ازجمله آقایان حسن آقایی، محمود تشکری، سید علی حسینی تاش، حسین الله کرم، علی زاهدی، حمید میرزایی و ... در این سفر بودند. کاروان ما مدینه‌اول بود. روحانی کاروان ما آقای سید محمود علوی، بود. معین کاروانمان هم حاج‌آقا محسن قمی بود. مادر ایشان در کاروان ما بود که در این حج شهید شد.

جنایتی از قبل پیش‌بینی‌شده

ما در مدینه بودیم و بعد به مکه رفتیم. حین تظاهرات برائت از مشرکین، این جنایت انجام شد. در آن روزها، وضعیت مدینه ملتهب بود، ولی اوضاع مکه بدتر بود. به نظرم، این توطئه و جنایت به حضور فرماندهان جنگ و سپاه ربطی نداشت. مسئول برگزاری مراسم برائت از مشرکین، بعثه (رهبری) بود. افرادی از بعثه به ما گفتند که ما مسئولیت انتظامات را بر عهده بگیریم. یادم هست من و حسن آقایی مسئول انتظامات بودیم. پارچه‌هایی هم به دست‌هایمان بسته بودیم و به مردم کمک می‌کردیم.

(این درگیری از قبل برنامه‌ریزی‌شده بود). اینکه روی پل‌ها بایستند، آب داغ بریزند، بزنند، تیراندازی کنند و... همه اینها تله‌ای بود که چیده بودند. وقتی صدای تیراندازی در خیابان‌ها پیچید، ما متوجه موضوع شدیم. تجربه‌ای نداشتیم و نمی‌دانستیم که این اتفاق معمول است یا نه. وقتی مردم برگشتند، به هم برخورد می‌کردند. اگر برنامه‌ریزی نشده بود، چرا کوچه‌ها را بسته بودند؟!

همه لباس‌های سفید من خونی شده بود. ما توانستیم بعضی‌ها را نجات بدهیم. واقعاً مظلومانه مردم را شهید کردند! روی سر پیرمردها، پیرزن‌ها و جانباز‌ها آب جوش ریخته و آنها را زده بودند. حتی با مجروحان داخل بیمارستان هم بدرفتاری کرده بودند! ما تلاش کردیم که مجروحانمان دست نیرو‌های آل سعود نیفتند. آنها را سریع به درمانگاه‌های ایران می‌بردیم؛ چون معلوم نبود زیردست آنها چه بلایی به سرشان می‌آید. خیلی جنایت کردند.

منبع: نیازی، یحیی، تاریخ شفاهی دفاع مقدس: روایت: بهمن کارگر، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، تهران ۱۴۰۳، صص ۳۶۴، ۳۶۵، ۳۶۶.

انتهای پیام/ 112

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار