روایتی عاشقانه از مدافعان حرم؛

«راضی شدم راهی شود...از من بِبُرد»

این شعر، در وصف غم دوری و مشکلات یک همسر شهید مدافع حرم بیان شده که با دست خود همسرش را راهی جبهه دفاع از اسلام و حریم اهل بیت(ع) می‌کند، و در این راه مشکلات زیادی را نیز متحمل می‌شود.
کد خبر: ۷۷۱۰۶
تاریخ انتشار: ۲۳ فروردين ۱۳۹۵ - ۰۹:۴۵ - 11April 2016

«راضی شدم راهی شود...از من بِبُرد»

به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، وقایع سوریه و حمله تروریستهای وهابی به ساحت مقدس حرم حضرت زینب(س) باعث شهادت بسیاری از شیعیان و دوستداران اهل بیت(ع) عصمت و طهارت شد. اما این کشتار بهدست سلفیها موجب کاهش انگیزه شیعیان برای حمایت از حرم خاندان اهل بیت(ع) نشده است و هر روز تعداد این مدافعانِ حرم بیشتر میشود. همین موضوع بهانهای برای شاعران دغدغهمند انقلاب است تا اشعاری در این زمینه را در تاریخ ثبت کنند.

زهرا راجی دانشجوی رشته جامعه شناسی است و از چند سال پیش تاکنون شروع به سرودن شعر کرده و تخلص «مهتاب» را برای خود انتخاب کرده است. دغدغه این روزهای شاعر جوان انقلابی، مدافعین حرم و شهدای مدافع هستند. او سعی کرده است تا با سرودن شعر، اندکی از دین خود نسبت به این سبک بالان و ازجانگذشتههای حریم اهل بیت(ع) را ادا کند. راجی در گفتگویی گفت: یکی از سوالها و دغدغههایی که برای بنده نسبت به مدافعان حرم ایجاد شده، این بود که حالا من، در مقابل کار و عظمت این شهدا چه کاری میتوانم انجام دهم و چه نقشی ایفا کنم.

این شاعر جوان و انقلابی اظهار داشت: فکر کردم تنها کاری که از دستم بر میآید، این است که بتوانم با سرودن شعر، یک فضاسازی در جامعه ایجاد کنم. چندین شعر درباره شهدای مدافع حرم سرودهام که این شعر، در وصف غم دوری و مشکلات یک همسر شهید مدافع حرم بیان شده که با دست خود همسرش را راهی جبهه دفاع از اسلام و حریم اهل بیت(ع) میکند، و در این راه مشکلات زیادی را نیز متحمل میشود.

سروده این شاعر جوان که آن را نذر شهدای مدافع حرم و پیشکش به خانوادههای آن بزرگواران کرده است، در ادامه میآید:

با شوق میگویم برایش: همسرم بود

با دستهای خالیاش نانآورم بود

تا آسمان پرواز میکردم کنارش

تا اوج خاکی بودنش بال و پرم بود

مثل خودت یک جفت چشم منتظر داشت

در هر نگاهش ترس رفتن در سرم بود

با شوق میگویم برایش: همسرم بود

محبوب من مجنون زینب(س)، سرورم بود

در سجدههایش از خدا پرواز میخواست

در جانمازش ردّ چشمان ترم بود

راضی شدم راهی شود...از من بِبُرد

راضی شدم... با این که نیم دیگرم بود

ذکرش همیشه نام زینب(س) بود

مثل عباس(ع)، بابایت نگهبان حرم بود

میگویم از تنهایی شبهای خانه

تا صبح قاب عکسهایش در برم بود

با گریه میپرسد: پدر از خود نپرسید؟

از من نبودنهام سهم دخترم بود؟

 

منبع: تسنیم

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار