گروه استانهای
دفاعپرس-
«محمد مالی» روزنامه نگار، همیشه فکر میکردم، قهرمانان ملّی ایران، دست نیافتنیاند، مثل عباس میرزا، یعقوب لیث، مرداویج، رابعه، ابومسلم خراسانی، سورنا، بابک خرمدین، حلاج، بهرام چوبین، آرش کمانگیر، کاوه آهنگر، لطفعلیخان زند، میرزا ابوالقاسم قائممقام فراهانی، میرزا تقیخان امیرکبیر، میرزا یوسفخان مستشارالدوله؛ میرزا آقاخان کرمانی؛ شیخ احمد روحی، میرزا حسنخان خبیرالملک؛ میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل، حاج میرزا نصرالله، سید جمال واعظ اصفهانی، علامه نائینی، ثقهالاسلام تبریزی، سید محمد طباطبایی، سید عبدالله بهبهانی، ستارخان، باقرخان، صمصام السلطنه بختیاری، سردار اسعد بختیاری، سپهدار خلعتبری و بسیار کسان دیگر که هر یک بیرق ایران را برافراشتند و از خون خود نهالی برای آینده ایران آبیاری کردند.
این ذهنیت را داشتم تا اینکه قصه خرمآباد را شنیدم. ساعت ۶ صبح یکی از روزهای جنگ تحمیلی دومی که در تاریخ معاصر، بر ایران تحمیل شد. پایگاه موشکی امام علی (ع). آمادهسازی لانچرها برای شلیک موج سوم موشکها. هشدار! رادار از نزدیک شدن سه جنگنده به نیروها و محل لانچرها خبر میدهد.
آسمان غرب کشور ناامن بود. پدافندها نیز توسط رژیم صهیونیستی و عوامل مزدور آن، سرکوب شده بود. ۵ دقیقه از هشدار رادار میگذرد. حمله هوایی رژیم صهیونیستی به پایگاه موشکی امام علی (ع) خرمآباد آغاز میشود.
لحظات حساس تصمیم است. تصمیم برای ایران. فرمانده میگوید: زیر آتش دشمن هستیم. افسران پاسخ میدهند: ما پایگاه را ترک نمیکنیم. شلیک موشکها باید انجام شود. شلیک برای ایران. در حالیکه پایگاه زیر آتش دشمن است، فرمان دفاع صادر و شلیک آغاز میشود.
فرمانده در جمع افسران و کادر موشکی است. میگوید: چه کسانی برای شلیک آمادگی دارد. افسران، آن اندازه تجربه دارند که بدانند شلیک زیر آتش دشمن و رفتن کنار لانچر در شرایطی که لاشورخوهای شیطان، آسمان پایگاه را در اختیار دارند به چه معنایی است. همه برای شلیک زیر آتش دشمن و فعال کردن لانچرها، اعلام آمادگی میکنند.
شوری بهپا شده است. کربلایی است پایگاه موشکی امام علی (ع). پای دفاع از حریم ایران در میان است. ایران حرم ماست بیشک. دستها بالا میرود. فرمانده احساس غرور میکند از این که چنین سربازهایی دارد ایران. اشکها بر گونهها غوغا میکنند. افسرها چند لحظهای فرصت دارند تا با خانوادهشان وداع کنند از طریق عکسها یا یادگاریها. دود و آتش و غبار پایگاه را فرا گرفته و لاشخورها بیوقفه زوزه میکشند و پایگاه را بمباران میکنند.
یکی از افسرها بلند بلند دارد مادرش را صدا میزند و از او حلالیت میخواهد. افسر دیگری فرزندانش را صدا میزند. آنها قرار بود مراقب خودشان باشند آخر، این پیغام همسرانشان بود. ولی ایران در خطر است. مأموریت اصلی حفظ ایران است.
این افسران خود را در هیبت آرش، رستم، آریوبرزن و همه قهرمانهای استقلال ایران میدیدند. جای درنگ و دل بستن به دنیا نیست اینجا. ایران منتظر ماست. افسرها هر کدام به سمت لانچرهای تعیین شده میروند. انگاری زمان متوقف شده است. ایران حالا دارد به فرزندان خود نگاه میکند. فرزندانی که هر کدام یک تختیاند. جهانپهلواناند.
لرستان همیشه اینگونه بوده است، مثل خوزستان خودمان، مثل ایران عزیزمان. مهد دلیران و یلان و پهلوانان. یکی از افسرها این فرصت را پیدا میکند که با همسر جواناش وداع کند. آخه مهدی جان من بعد تو چه جوابی به یاسر و پریسا بدهم. خانم جان؛ اگر ما نزنیم، این شیطانها میآیند و خانه و خانواده و مردم را میزنند. خدا هست دورت بگردم. دخترم را از طرف من ببوس. به پسرم بگو پدرت برای ایران رفت، برای اینکه ایران بماند؛ و بعد حرکت کرد سمت لانچرها برای شلیک. زیر آتش. همه فریاد میزدند یا حیدر، برای ایران. شلیکها موفقیتآمیز بود آن هم زیر آتش شدید دشمن. چند ثانیه بعد لانچرها مورد حمله قرار گرفتند.
تعداد زیادی از افسرها، حدود ۴۰ نفر، در کنار لانچرها به شهادت رسیدند. موشکها، اما به اسرائیل رسیدند و از گنبد آهنین عبور کردند و بر پایگاههای نظامی و مراکز حساس رژیم کودککش فرود آمدند. حدود ۷۰ موشک. هر موشک، هزاران ایرانی را بیمه کرد. چتری شد بازدارنده و نشانهای از اراده ایران برای دفاع. ۴۰ سرباز ایران برای ۷۰ موشک. اغلب شهدا در کنار لانچرها. دست به ماشه برای ایران.
«نادر ابراهیمی» دارد مینویسد. «محمد نوری» دارد میخواند. ما برای بوسیدنِ خاک سر قلهها، چه خطرها کردهایم، ما برای آنکه ایران گوهری تابان شود، خون دلها خوردهایم.
انتهای پیام/