ماجرای توسل‌جستن سردار نوعی‌اقدم به سردار شهید مهدی باکری

فرمانده وقت قرارگاه حضرت زینب (س) در سوریه گفت: در تمام صحنه‌های جنگ سوریه، حضور و کمک شهید مهدی باکری را لمس کردم و چه صحنه‌هایی که به‌صورت غیرقابل باور، از شکست و عقب‌نشینی با توسل به آقا مهدی، تبدیل به نصر و پیروزی شد.
کد خبر: ۷۷۵۲۳۰
تاریخ انتشار: ۱۴ شهريور ۱۴۰۴ - ۱۲:۳۹ - 05September 2025

به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، سردار «حسن نوعی‌اقدم» از پیشکسوتان لشکر عاشورا در دفاع مقدس و فرمانده وقت قرارگاه حضرت زینب (س) در سوریه، در مراسم شب خاطره مدافعان حرم که در موزه ملی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس برگزار شد، با اشاره به خاطره‌ای از سپهبد شهید سلیمانی، اظهار داشت: حاج قاسم من را به ساختمان شیشه‌ای فراخوان داد و گفت که برو بخشی از جاده دمشق به بغداد را آزاد کن. من هم گفتم چشم. حاجی گفت که آمریکا از طریق روس‌ها پیام داده که وارد جاده نشوید، وگرنه شما را می‌زنیم. برو مأموریتت را انجام بده و اگر زد، سلام من را به باکری برسان.

ماجرای توسل‌جستن سردار نوعی‌اقدم به سردار شهید مهدی باکری

سردار نوعی‌اقدم افزود: نام «باکری» رمز سلحشوری ماست. باکری هنوز فرمانده و مراد من است، من هم برای اجرای عملیات اقدام کردم. بعد‌ها از حاج قاسم پرسیدم این چه دستوری بود که به من دادید؟ او هم گفت می‌خواستم ببینم میزان اطاعت تو از فرماندهی و ولایتمداری در زمان انجام غیرممکن‌ها چقدر است.

وی با بیان خاطره‌ای دیگر، گفت: ۱۹ سالم بود که فرمانده یکی از گردان‌های لشکر عاشورا شدم. در جزیره مجنون، آقا مهدی (شهید باکری) کادر لشکر را خواست و گفت باید ظرف ۲۰ روز ۴۰ سنگر برای شب عملیات بسازیم. من که در گردان پدافند در خط بودم، گفتم که من می‌سازم. کار را شروع کردیم و ۱۰ روزه ساختیم؛ در جریان انجام کار، دو شهید و دو مجروح هم دادیم.

فرمانده پیشکسوت دفاع مقدس ادامه داد: من آقا مهدی را نماینده ولی فقیه و نماینده امام زمان (عج) می‌دانستم و بعد از اتمام کار برای اینکه خنده به لب او بیاورم، او را سوار بر موتور به کنار سنگر‌ها بردم. آقا مهدی، گفت که کار را برای خدا کرده‌ایم. من هم آموختم که اگر می‌خواهیم راه شهدا را ادامه بدهیم، باید کار برای خدا باشد.

سردار نوعی‌اقدم یادآور شد: من در سپاه اردبیل مشغول بودم و آنجا کار‌های زیادی انجام داده بودیم، که ابو احمد (سردار اسدی) از سوریه زنگ زد و گفت سوریه می‌آیی؟ گفتم بله. گفت کی؟ گفتم فردا. شب در منزل به همسرم گفتم باید فردا به سوریه بروم. همسرم ابتدا مخالفت کرد؛ اما وقتی متوجه شد که سردار اسدی از من خواسته که راهی سوریه بشوم، رضایت داد. این موضوع را عرض کردم تا بگویم سردار اسدی واقعاً بر دل‌ها فرماندهی می‌کند. نه‌فقط نیروهای ایشان، بلکه همسران نیروهایش هم او را این‌قدر قبول دارند.

وی اضافه کرد: به سوریه که رسیدم در دیرالعدس مستقر شدم. مرحوم سردار استوار، من را توجیه کرد و گفت که قرارگاه حضرت زینب (س) را تشکیل بدهم؛ قرارگاهی که فقط و فقط مسئول ستاد قرارگاهش مشخص بود.

فرمانده وقت قرارگاه حضرت زینب (س) در سوریه با اشاره به ارادت خود به شهید باکری گفت: در تمام صحنه‌های جنگ سوریه، حضور و کمک آقا مهدی را لمس کردم و چه صحنه‌هایی که به‌صورت غیرقابل باور، از شکست و عقب‌نشینی با توسل به آقا مهدی، تبدیل به نصر و پیروزی شد.

سردار نوعی‌اقدم خاطرنشان کرد: بعد از پیروزی در یکی از عملیات‌ها وقتی به حاج قاسم ماجرای توسل به آقا مهدی را تعریف کردم، حاج قاسم «الله اکبر» گفت و عنوان کرد که واقعاً روح باکری در اینجا جنگید، خدا مهدی را رحمت کند.

انتهای پیام/ ۱۱۹

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار