گروه استانها دفاعپرس- «مهران احدی لاهرودی»؛ هوا که پاییزی و خنک است، اما وقتی از دروازه نمایشگاه عبور میکنی، گویی به اقلیمی دیگر پا گذاشتهای. بوی خاک نخورده و تازه، آمیخته با عطر غلیظ اسپند و عطر تازه گلهای شمعدانی، فضایی را آفریده که نفس را در سینه حبس میکند. اینجا دیگر اردبیل نیست؛ اینجا سرزمین حماسهها است.
صدای شهر بهکلی محو شده و جای خود را به سکوت پراحساس یک قرارگاه عملیاتی داده است؛ در این سکوت، گویی صدای پای رزمندگان از دل تاریخ به گوش میرسد.
تو در آستانه عملیات طریقالقدس ایستادهای، عملیاتی که مانند ستارهای درخشان در تاریکترین شبهای دفاع مقدس تابید و راه روشنی را برای ملت ایران گشود؛ هر ذره از این فضا، روایتی از ایثار و شجاعت را در خود جایداده است.
تماشای رویش لالهها از دل خاکریزهای شبیهسازی شده
جلوی چشمانت، برجکهای خاکی با شیارهای عمیق قد علم کردهاند، گویی کوههای استواری که گذر زمان بر چهرهشان خط انداخته است؛ سنگرهایی که با کیسههای شن زبر ساخته شدهاند، هر بینندهای را به یاد روزهایی میاندازد که رزمندگان در همین سنگرها، شبهای طولانی را به انتظار فرمان حمله سپری میکردند؛ جوانان تیپ حضرت عباس (ع) با چهرههای مصمم و چشمانی که از ایمان میدرخشد، صحنههای نبرد را با دقتی حیرتانگیز بازآفرینی میکنند.
صدای رادیوی میدانی با خشخش مخصوصش از پشت سنگرها به گوش میرسد و فرمانهای رمزی، فضایی از هیجان و انتظار را ایجاد میکند؛ ناگهان انفجار کنترلشدهای زمین را میلرزاند و حمله آغاز میشود. در این لحظه، زمان متوقف میشود و تو خود را در قلب تاریخ احساس میکنی.
آسمان بر زمین فرود آمد؛ اشک در چشمان تماشاگران نمایش افلاکیان
در سوی دیگر نمایشگاه، پردهای عظیم چشمها را خیره میکند. نمایش زنده «افلاکیان خاکی» با نورپردازی چشمنواز و بازی هنرمندانه بازیگران، قصه نبرد همیشگی حق و باطل را از ازل تا به امروز روایت میکند. وقتی صحنه به عملیات طریقالقدس میرسد، فریاد روحافزای فرمانده که «خدایا... تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار!» از دل صحنه برمیخیزد، گویی این صدای تمام رزمندگان است که از اعماق تاریخ به گوش میرسد. این فریاد، تنها یک دیالوگ نیست؛ سوگندنامه عاشقانهای است که دل هر تماشاگری را میلرزاند.
اشکهایی که بر چهره بسیاری از حضار جاری میشود، نشان از عمق تأثیر این نمایش دارد. در این لحظه، مرز بین نمایش و واقعیت محو میشود و تماشاگر خود را در کنار رزمندگان در صحنه نبرد احساس میکند.
از نقشههای تاکتیکی تا مزارهای نمادین؛ گریه بر شهیدی که هرگز ندیدی
در غرفهای جداگانه، ماکت دقیق و هنرمندانهای از عملیات طریقالقدس توجه همه را به خود جلب میکند؛ پیشکسوت با چوب اشارهاش، از میان تپهها و موانع طبیعی عبور میکند و با شرح جزئیات تاکتیکی، از رشادتهایی میگوید که معجزه آفرید.
چند قدم آنطرفتر، سکوتی معنوی بر فضای یادمان شهدای "بروجردی" و "تمرچین" حاکم است. عکسهای جوان شهدا با نگاههای نافذ و لبخندهای مطمئنشان، با هر بینندهای سخن میگویند. شمعهای همیشه روشن، روشنیبخش راهشان است و دستههای گل تازه، عشق مردم را به آنان هدیه میکند.
برخی از بازدیدکنندگان با دستان لرزان، بر عکس شهدا دست میکشند و زمزمهکنان با آنها درد دل میکنند؛ اینجا تاریخ نه با ذهن که با قلب خوانده میشود.
یک فنجان چای، یکدنیا خاطره؛ موکبهای احسان، میزبانی از مهمانان شهیدان
در گوشهای از نمایشگاه، موکبهای احسان و خدمت با همان صمیمیت و سادگی روزهای جنگ برپا شدهاند. بوی نان تازه و چای داغ، فضایی آشنا و دلنشین ایجاد کرده است. پیرمردی با دستانی لرزان ولی چشمانی پر از مهر، فنجان چای را با لبخندی به مهمانان تعارف میکند. این چای، تنها یک نوشیدنی نیست؛ پلی است به گذشته، به یاد آن روزهایی که پشتجبهه، مردم با همین سادگی و صمیمیت از رزمندگان پشتیبانی میکردند.
پذیرایی در این موکب، یک عمل فرهنگی نمادین است؛ احترامی است به همه کسانی که در پشتیبانی از جبههها تلاش کردند و یادآوری میکند که پشت هر رزمنده، ملتی ایستاده بود.
زیارتی در مسیر عشق؛ پایان نمایشگاه، آغاز یک عهد
وقتی از نمایشگاه خارج میشوی، بوی باروت و عشق همچنان در وجودت مانده است. این بازدید، پایان یک گردش نیست؛ آغاز یک تحول درونی است.
گویی تو نیز بخشی از آن حماسه بزرگ شدهای و اکنون مسئولیتی بر دوش احساس میکنی. این نمایشگاه تا هفتم مهر میزبان همه کسانی است که میخواهند طعم واقعی ایثار و شجاعت را بچشند. اینجا مکانی است برای تجدید پیمان با آرمانهای شهدا، برای الهام گرفتن از گذشته و ساختن آیندهای روشنتر.
هر قدم که از نمایشگاه دور میشوی، صداهای حماسه همچنان در گوشت طنینانداز است و عطر شهادت، رفیق راهت میشود.
انتهای پیام/