بانوی رزمنده به روایت روز‌های سخت مقابله با ضدانقلاب در کردستان پرداخت

روایتگری بانوی رزمنده از روز‌های سخت مقابله با ضدانقلاب در کردستان؛ «مریم کاتبی» بانوی رزمنده به روایتی از روز‌های سخت مقابله با ضدانقلاب در استان کردستان پرداخت.
کد خبر: ۷۸۴۸۵۷
تاریخ انتشار: ۲۰ مهر ۱۴۰۴ - ۲۱:۳۵ - 12October 2025
به گزارش دفاع‌پرس از کردستان، «مریم کاتبی»، بانوی رزمنده و همرزم شهید بروجردی ظهر امروز در اجلاسیه ۵۶۶ شهیده زن استان کردستان به بیان خاطراتی از روز‌های سخت مقابله با ضدانقلاب و وضعیت کردستان در اوایل انقلاب پرداخت و اظهار کرد: در دوران انقلاب، با شهید فیاض‌بخش، رئیس وقت بهزیستی همکاری و فعالیت داشتم. وقتی انقلابی‌ها در تظاهرات مجروح می‌شدند، من و فیاض‌بخش این مجروحان را به شمیرانات می‌بردیم و معالجه می‌کردیم تا به دست ساواک نیافتند.
 
بانوی رزمنده به روایت روز‌های سخت مقابله با ضدانقلاب در کردستان پرداخت
 
وی افزود: بعد از جنگ وقتی توطئه گروهک‌های ضدانقلاب شروع شد، ۱۴ ساله‌ام بود، فیاض‌بخش، رئیس بهزیستی وقت به من گفت که یک هفته به کردستان برو. دلم لرزید و بسیار ترسیدم، چرا که کومله رزمندگان را تکه تکه می‌کرد. از آنجایی که من فرد بسیار ترسویی بودم، نمی‌پذیرفتم؛ اما به اصرار مادرم قبول کردم.
 
این بانوی رزمنده گفت: آن زمان از اسلحه بسیار می‌ترسیدم، به خانه آمدم و به مادرم گفتم اگر فیاض‌بخش خواسته که به کردستان بروم، اجازه نده، تا اینکه مادرم گفت که اگر نروی اجازه نمی‌دهم در خانه بمانید.
 
وی تصریح کرد: پس از اصرار مادرم، به ترمینال غرب رفتم و راننده اتوبوس گفت که یک خواهر دیگر می‌آید با هم می‌رویم. در ترمینال هر مردی می‌دیدیم بسیار می‌ترسیدیم، نرسیده به کرمانشاه، صحنه ما را پیاده کردند و گفتند کومله از کامیاران حمله کرده و هیچ کسی اجازه ورود ندارد و ما بسیار خوشحال شدیم.
 
کاتبی ادامه داد: پس از آن، اما دو مرد به نام‌های احمد و محمد همراه ما آمدند و گفتند که این دو زن، من و صدیقه باید به کردستان بیایند. ما را به زور سوار ماشین کردند، ساعت ۳ نصف شب به پادگان کرمانشاه رسیدیم و سپس به کردستان آمدیدم.
 
وی خاطرنشان کرد: زمانی که به سنندج رسیدیم از خیابان پاسداران رد شدیم و از خیابان استانداری به سمت پادگان سپاه رفتیم. برای لحظه‌ای صدای تیراندازی قطع نمی‌شد. خیلی ترسیده بودم. وحشت زده در حیاط پادگان می‌چرخیدم، ۵۰ سرباز نشسته بودند و یک مرد آمد که کجا می‌روید؟ خودمان را معرفی کردیم، گفت که پاوه می‌روید یا مریوان؟ نمی‌دانستم که او کیست، فقط گفتم «برادر من می‌ترسم». او با لبخند و آرامشی که در چهره‌اش داشت، گفت که «این‌ها برادران ما هستند. برای چه می‌ترسید». 
 
بانوی رزمنده دوران دفاع مقدس، بیان کرد: آن زمان کومله و دموکرات‌ها تا نزدیکی پادگان رسیده بودند و من از این وضعیت بی‌اطلاع بودم. شهید بروجردی آن لحظه نگفت که شهر در حال سقوط است. تیراندازی که تمام شد. شهید بروجردی خودش را معرفی کرد. او فرمانده پادگان سنندج و غرب کشور بود. گفتم ما آمده‌ایم تا به مدت یک هفته برای امدادرسانی به پاوه برویم. شهید بروجردی از ابتدا در نظر داشت تا ما را به مریوان بفرستد و در تامین جاده از ما استفاده کند، اما آن لحظه گفت: «پاوه تیراندازی است. ما می‌خواهیم به مریوان برویم. شما هم اگر مایل باشید می‌توانید با ما بیایید». از آنجایی که در مراسم تشییع شهدای پاوه در تهران شرکت کرده و شنیده بودم که کومله و دموکرات‌ها پوست بدن انسان‌ها را می‌کنند، از رفتن به پاوه منصرف شدم و با خوشحالی و تشکر برای این پیشنهاد، گفتم من و دوستم به مریوان می‌آییم. آن زمان نمی‌دانستم که پاوه و مریوان نزدیک هم هستند و تمام ضدانقلاب‌ها از ترس شهید چمران از پاوه به مریوان فرار کرده‌اند. مأموریت هفت روزه ما به هشت ماه طول کشید.
 
کاتبی عنوان کرد: این سال‌ها گذشت تا جنگ ۱۲ روزه رسید و در این روز‌ها موشک‌های نقطه‌زن که می‌زدند تازه فهیمدم این جنگ کجا و آن جنگ کجا!
 
انتهای پیام/
نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار