به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر دفاع پرس، حجت الاسلام و المسلمین مسعود عالی درباره مسئله ظهور حضرت حجت بیان میکند: «اعتقاد به وجود حجت الهی» از روی محوریترین و اساسی ترین اعتقادات شیعه که سهم بسیار فراونی در آیات و روایت را به خود اختصاص داده است، مسئله اعتقادات به وجود حجت الهی است که زمین هیچ گاه از آن خالی نمی باشد. در روایات ما آمده است؛ اگر در زمین دو نفر زندگی کنند، یکی از آن دو حجت خدا است؛ چون خدا با وجود او دیگر هیچ عذر و بهانه ای را نمی پذیرد. کسی نمی تواند بگوید من دین حق و راه حق را نشناختم و کسی را نداشتم هدایتم کند و به سعادت برسم. این ها از هیچ کس پذیرفته نیست؛ چون خدا حجت دارد و احدی بر خدا حجت ندارد.
پرسشهایی درباره حجت خدا
حجت خدا کیست و چه شرایطی دارد؟ چرا باید خدا در هر زمان حجت و ولی داشته باشد؟ مگر خود قرآن حجت نیست؟ مگر رسول خدا حجت نبوده؟ چه نیازی است علاوه بر قرآن و رسول خدا باید حجتی دیگر حضور داشته باشد و باید حی و زنده هم باشد.
این ها و ده ها سوال دیگر مباحثی است که به تدریج باید درباره آن ها بحث کنیم و به آن ها پاسخ دهیم باشد که دلمان را بیشتر به او گره بزنیم و بیشتر به یاد او باشیم. و معرفت و محبتش را در دل بیفزائیم. انشالله همین دقایقی که به یاد او هستیم کم کم تبدیل با ساعت ها شود و کم کم همه روزها و سال های عمرمان را فراگیرد و ما را وقف خود کند که امام باقر علیه السلام فرمودند: (رحم الله عبدا حبس نفسه علینا) خدا رحمت کسی را که خود را وقف ما سازد.
کلید گشایش
به نظر می رسد محوری ترین نقطه و کلیدی ترین موضوع در مباحث مهدویت و مسئله ظهور امام عصر علیه السلام چیزی است که متاسفانه کمتر به آن پرداخته شده و آن مسئله اضطرار به حضرت است. اضطرار چیزی بالاتر از احتیاج و نیاز است. اضطرار یعنی شما به چیزی احتیاج داشته باشید که چیز دیگری جای آن را نمی گیرد. داروی است که هیچ مشابه و جایگزینی ندارد.( اضطرار احتیاجی است که به ناچاری رسیده باشد) در یک کلام و در یک کلام اضطرار یعنی بیچارگی و درماندگی.
کلیدیترین مطلبی که در مسئله ظهور امام عصر علیه السلام کارگشا است همین اضطرار و بیچارگی و درمانده او شدن است. اینکه انسان به جایی برسد که تنها راه او است و راه دیگری وجود ندارد. تنها دارو و درمان او است و داروی دیگری نیست. اضطرار است که کلید گشایش قفل هاست نه صرفاً معرفت های علمی، عقلی و قلبی و نه صرفاً اثبات وجود امام زمان و نه حتی حتی انتظار او.
اضطرار یا معرفت
ممکن است بگوید تا معرفت نداشته باشیم، نمی توانیم مضطر به او بشویم. باید بدانیم حضرت کیست؟ چه اوصافی دارد؟ چه می کند؟ چه اهدافی دارد؟ تا بتوانیم بفهمیم داروی درد ما اوست و مضطر و دردمند او شویم.
جواب این است که بدون شک همین طور است. کسی که حضرت را نمی شناسد و به او معرفتی ندارد، به او احتیاج و اضطراری هم پیدا نمی کند. در نبود او دردی در خود حس نمی کند. بنابراین، مقصود ما این نیست که معرفت پیدا نکنیم و شناخت درباره حضرت را بالاتر نبریم. بی شک این خلاف روایات و دعاهای بسیاری است که بر معرفت به حضرت تاکید کرده است. مقصود این است که نقطه محوری و کلیدی در مسائل را گم نکنیم.
بحث ما این نیست که اضطرار مقدم است، یا معرفت، تا شما بگوید: اول باید معرفتی در درونمان شکل بگیرد تا اضطرار بیاید، بلکه بحث ما این است که آنچه مهم تر از معرفت است، همان اضطرار است که کلید گشایش و فرج است. چیزی که باعث حرکت و تلاش است و شور و گرمی می دهد و ما را به دنبال درمان می کشاند، اضطرار است.
اصلاً خود این درمان است. یکی از عاشقان امام زمان علیه السلام که تا همین سال های اخیر زنده بود و دل پرسوز و اشک روانی داشت، یک مرتبه برای زیارت امام زاده آقا علی عباس که در اطراف کاشان است رفت. آنجا نجواهایی با امام زمان علیه السلام کرد و توسلاتی داشت. آن قدر اشک ریخت و گریه کرد تا بی حال شد و بر زمین افتاد. دورش را گرفتند. یکی آب قند آورد. یکی آب به صورتش می زد. یکی گفت: بروید طبیب بیاورید. در همین حین چشمش را باز کرد و گفت: لازم نیست طبیب بیاورید، خود طبیب من را به این روز انداخت.
عطش و اضطرار
مهم این است که بدانیم کلید کار این است که باید مضطر و بیچاره او بشویم و صرف علم و معرفت با همه ارزشی که دارد راه به جایی نمی برد. اگر لیوان آبی در مقابل باشد، یقین به وجودش داریم. خاصیت آب را هم می دانیم. اگر یک دانشمند فیزیک یا شیمی باشیم، ترکیب شیمیایی و خواص فیزیک و شیمیایی آن را هم می دانیم. اما این علم و یقین حرکتی در ما ایجاد نمی کند تا به سمت آن دست دراز کنیم. چرا؟ چون تشنه نیستیم، عطش نداریم، درد آب نداریم.
ولی اگر در یک بیابان خشک تشنه شدیم و به عطش شدید گرفتار شدیم. و جگرمان سوزش پیدا کرد، آن وقت یقین به وجود آب هم لازم نیست. حتی اگر احتمال بدهیم که در چندین کیلومتری آب وجود دارد، به طرفش می دویم. پس آنچه حرکت و تلاش و شور و گرمی می آورد، نیاز و احتیاج و اضطرار و دردمندی است، نه علم و یقین.
یقین و انکار
وقتی حضرت موسی علیه السلام معجزات مختلف خود را به فرعونیان نشان داد، با اینکه فرعونیان یقین داشتند این ها معجزه است، با این حال در مقابل موسی ایستادند. (و جحدو بها استیقنتها انفسهم ظلما و علوا) و با آن که دل هایشان بدان یقین داشت، از روی ظلم و تکبر آن را انکار کردند.
یقین آن ها دردی از ایشان دوا نکرد، بلکه بر جحد و کفر خود افزودند. امام صادق علیه السلام فرمودند: کفر این ها(الجحود علی معرفه) انکار با وجود یقین بود.
بالاتر اینکه، شیطان مگر خودش در عالم بالا نبود؟ مگر عالم ملکوت را شهود نکرد؟ مگر با ملائکه هم سخن نبود؟ ولی با وجود این شهود و علم به عوامل برتر، چون در خود نیازی در مقابل ولی خدا و حجت الهی حس نمی کرد و خودش را مستغنی، بلکه برتر از او می دانست، طغیان و سرکشی و معصیت کرد. عجیب است که نه تنها با وجود علم، بلکه با شهود عوامل بالا و ملکوت اعلی، باز معصیت کرد و از درگاه رحمت الهی رانده شد؛ چون خود را مضطر و محتاج به وی خدا نمی دید؛ بلکه بی نیاز می دید. بنابراین، کلید گشایش و رفع مشکلات و دردها همین اضطرار است.