به گزارش گروه بینالملل دفاع پرس، رضا عابدی گناباد پژوهشگر و کارشناس ارشد مسائل سیاسی، در یادداشتی اختصاصی به دفاع پرس نوشت: رقابت قدرتها در مناطق ژئوپلیتیکی مختلف جهان، ماهیت چند سطحی پیدا کرده و رقابتها از مقیاس محلی و ملی به منطقهای و فرامنطقهای توسعه یافته است و از اینجا یکی از مقیاسهای چالش برانگیز و رقابتآمیز در ماهیت منطقهای قدرتها ایجاد میشود؛ یعنی، منافع مختلف قدرتهای منطقهای سبب شکل-گیری فضای امنیتی و سیاسی متنوعی در منطقه ما خواهد شد. رقبای منطقهای در منطقه غرب آسیا، به خصوص، قدرتهای رقیب و مدعی رهبری، سعی در گسترش حوزه نفوذ خود در کشورهای منطقه و کاهش حوزه نفوذ منطقهای رقیب دارند.
حال و هوای کنونی خاورمیانه از بسیاری جهات بیسابقه است. واقعیت انکارناشدنی این است که گسلهای هویتی در منطقه سخت فعال شدهاند. در سایه این فعال شدن شمار دیگری از کشورهای منطقه از حاشیهنشینی در سیاست خارجی دست کشیدهاند و به کنشگری سخت توسعهطلبانه رو آوردهاند. عربستان در این زمینه جایگاه ویژه دارد. کشوری که نماد واپسماندهترین شیوه زندگی در زمینههای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و مدنی است.
بیش از 730 میلیارد دلار ذخیره ارزی و تولید بیش از 10 میلیون بشکه نفت در روز که 7 میلیون آن صادر میشود، ابزارهای مالی کارسازی در اختیار رهبران عربستان گذاشته است تا با آن خواستههای خود را پیگیری کند. عربستان که بیش از شصت سال دغدغه اصلیش نگاهداشتن ساختار قدرت سیاسی در داخل از راه خویشتنداری در فراسوی مرزهای کشور بود، امروز رمز ماندگاری ساختار قدرت در گستره عربستان را در دنبال کردن سیاستهای برونگرا و سخت مداخلهگر یافته است.
عربستان علاوه بر تکیه بر تواناییهای مالی گسترده و بهرهبرداری از سردرگمی آمریکا در منطقه که در کمتر دورهای دیده شده است، بر آن شده است که بیثباتی داخلی و آسیبپذیری گسترده برای کشورهای مخالف خود در خاورمیانه پدید آورد و قدرت کشورهای دوست را افزایش دهد.
با توجه به این مسئله، کشورهای منطقهای، به بستری، برای رقابت منطقهای دو کشور ایران و عربستان و انعکاس این رقابت در قلمرو همسایگان این کشورها تبدیل خواهند شد. ایران و عربستان نیز به دلیل رقابت شدید منطقهای، حوزه رقابت خود را، به کشورهای همسایه گسترانده و سعی در افزایش حوزه نفوذ خود در این کشورها دارند، که بهطور طبیعی، کاهش حوزه نفوذ رقیب را به دنبال دارد. رقابتهای بین ایران – عربستان سعودی در سالهای اخیر از سطح منطقه نیز گذشته است.
رویداد پیروزی انقلاب اسلامی اگرچه یک دگرگونی مهم ساختاری در سطح کشور بـود، به دلیـل برخورداری از زیربنای ایدئولوژیک قوی، حاوی پیامی بود که موجب به هم خوردن وضع موجود در منطقه شد (برزگر، بهار1382 الف: 197).
بدون شک انقلاب اسلامی ایران در فوریه 1979 منجر به افزایش خودباوری در میان شیعیان شد. تا پیش از پیروزی انقلاب اسلامی شیعیان منطقه عمدتاً ناگزیر به تکیه بر اصل تقیه و ترس از بروز افکار خود بودند. انقلاب ایران نهضت احیاگری شیعی را پدید نیاورد، بلکه از هویت سیاسی شیعی که قبلاً شکل گرفته بود، حمایت کرده، کانونی برای تمرکز حول آن به وجود آورد. مطرح شدن پشتیبانی به نام جمهوری اسلامی ایران که به دارا بودن نظامی دینی مبتنی بر تعالیم مذهب شیعه بنا شده و در رأس هرم قدرت آن روحانیون قرار داشتند منجر به افزایش خودباوری و تشکیلاتی شدن شیعان گشت. به نظر میرسد که از این تاریخ به بعد شیعیان احساس هویت کرده و نیرویی مضاعف یافتند. آنها دیگر به عنوان جوامعی حاشیهای و ناشناخته برای مردم منطقه و حتی جهان به حساب نمیآمدند.
از این زمان به بعد هویت سیاسی جدید شیعه در حال شکلگیری در منطقه است. این لحظهای تاریخی و الهام بخش برای شیعیان منکوب شده از هر طرف بود (بلک، 2015).
آنها حالا خواستار حق خود از قدرت و حکومت هستند. گروههای شیعی مانند حزب الله لبنان تا حدودی تجسم رستاخیز شیعه هستند که از ایران و انقلاب آن پرتوافکنی کرده است. انقلاب اسلامی ایران موازنه سیاسی در سراسر خاورمیانه و شمال آفریقا را برهم زد. این برهم زدن موازنه بدون شک به علت موقعیت ژئوپلتیک شیعیان بر روی احیای هویت و خودباوری این اقلیت بیشترین بازتاب را داشت. این مقوله نه تنها بر روابط دو کشور بلکه در تمامی ابعادی که این دو کشور چه در سطح منطقهای و چه در سطح فرامنطقهای در آن درگیر بودند اثرگذار بود. بدون شک این تحول علیرغم اثرگذاری بر اهل سنت، منجر به تحریک بخشهایی از آنها و احساس خطر از شیعیان گشت. در میان اهل سنت، عربستان سعودی و همپیمانان وهابی و سلفی آن در این نگرانیها با حکام و جریانهای لیبرال و سکولار خاورمیانه و غرب هم داستان بودند.
عربستان همواره خود را در یک نقش مدافع اهل سنت تعریف کرده و نسبت به کاهش نقش سنیها در کشورهای همجوار خود حساس بوده و از نیروهای ضدشیعی و ضد ایران حمایت کرده است (کشاورز شکریف 1392: 171). ایران و عربستان رقابتهایی در سطح منطقه دارند، که میتوان آنها را در این دو بعد بررسی کرد: اولین بعد، استراتژیهای برجسته در سیاست خارجی این دو کشور است. هرچند ایران بعد از وقوع انقلاب از استراتژی اتکا به خود، پیروی میکند و به پتانسیل کشورهای منطقه نیز توجه دارد، ولی عربستان سراسر تاریخ خود، جز در دورهای کوتاه، روابطی نزدیک با غرب (نخست با نگلیس و سپس با ایالات متحده) داشته است؛ یعنی سیاست خارجی آن کشور در چارچوب هپیمانی و همسویی با غرب جای میگیرد. مثال بارز این راهبرد، حضور نظامی ایالات متحده در عربستان است. این رقابت به تلاش دو کشور، برای رهبری و زعامت، در جهان اسلا م و منطقه باز میگردد. در این راه، تهران و ریاض هزینههای قابل توجهی برای حمایت از ملتها، جنبشها و دولتهای اسلامی پرداختهاند.
پس از حوادت 11 سپتامبر 2001 و بهخصوص با روی کارآمدن دولت نـهم در ایـران رقابت دو کشور تشدید شده است. به طور کلى، عربستان براى خود قلمرو ژئوپولیتیک و ژئواستراتژیک تعریف نموده است و منافع خود را در اتحاد با تک قطب، براى رقابت با قدرت عمده منطقهاى یعنى ایران مىبیند، تا بـتواند او را موازنه کند و قدرتش را به چالش بکشاند و این به نفع هر دو طرف یعنى تک قطب و قدرت درجه دو منطقهاى است.
برخی مدعیاند که خیزشهای عربی محملی شد که هر دو حکومت شمال و جنوب خلیج فارس زورآزمایی جدیدی را به صورت نیابتی آغاز کنند (حسینیفرد، 28 اردیبهشت 1394). علیرغم این ادعا باید فروپاشی رژیم صدام حسین در سال 2003 را به عنوان نقطه آغاز این رقابت منطقهای در نظر گرفت. جنگ 33 روزه و 22 این رقابت را تشدید و پس از خیزش-های عربی به اوج خود رساند.
پس از این حوادث عربستان سعودی احساس میکند آمریکا این کشور را به حال خود رها کردهاست و لذا هیچ هراسی از نشان دادن نارضایتی خود ندارد. ریاض خود را در جنگ سردی علیه تهران میبیند. از نظر عربستان سعودی اوضاع اینگونه به نظر میرسد: ایران با سه برابر جمعیت عربستان سعودی میخواهد قدرت برتر در غرب آسیا باشد. این در حالی است که آمریکا در حال خارج شدن از منطقه است. از این رو، احیای توازن قدرت در منطقه به عربستان سعودی بستگی دارد. چراغ سبز آمریکا به عربستان درباره دست کشیدن از محافظهکاری، از نیمههای دوران ده ساله فرمانروایی ملک عبدالله روشن شد. پشتیبانی آمریکا از عربستان در بازی کردن نقش کنشگر مداخلهجو در معادلات منطقهای رهبران عربستان را به این گمان انداخت که وقت تصفیه حساب با کشورها و کسانی است که هدفشان به چالش کشیدن مشروعیت و نفوذ حاکمیت صاحبان قدرت در ریاض بوده است. عامل دیگری که عربستان را به سوی مداخلهگری و توسعهطلبی و رقابت در منطقه راند، داراییها و درآمدهای هنگفت عمدتاً با منشاء نفتی بود.
«ایوب ارسوی » نویسنده ترک در خصوص رقابت منطقهای ایران و عربستان سعودی در خاورمیانه بر این باور است که مهمترین نقطه ضعف عربستان سعودی در رقابت با ایران روابط نزدیک این کشور با آمریکا است که منجر به پرسش از فعالیتهای آنها شده است. اما بزرگترین نقطه ضعف ایران در این رقابت پایین بودن توان اقتصادی این کشور به نسبت رقیب خود است. البته ارسوی بر این باور است که هم ایرانیها و هم سعودیها مجموعهای از امتیازات و حامیان خاص خود را در این رقابت پشت سر خود دارند.
به هر حال نگرانیهای عربستان از گسترش نفوذ و قدرت ایران، باعث صفبندی کشورهای مـوسوم بـه «محور اعـتدال» در مقابل آن شده است. صفبندی و رقابتی که در دولت یازدهم نیز علیرغم نزدیکی نسبی ایران به غرب و اتخاذ سیاست خارجی به اصطلاح تنشزادیی همچنان با شدت ادامه دارد. در ایـن مـقطع هـرچند بین ایران و عربستان برخورد نظامی پیش نـیامد ولی طـرفین از تمام امکانات علیه یکدیگر بهره جستند. در این رقابتها عمدتاً کشورهای عربی، ترکیه و غرب در کنار عربستان به ایفای نقش پرداختهاند.
به طور دقیقتر باید گفت که با به قدرت رسیدن «ملک سلمان»، تندروها منطق تئوریک خود را به اصل حاکم در سیاست منطقهای عربستان سعودی تبدیل کردند. برکناری «سعود الفیصل» پس از چهل سال نشستن بر کرسی وزارت خارجه، باید در این چهارچوب بررسی شود. «عادل الجبیر» به عنوان وزیر امور خارجه که از سفارت در واشنگتن به این مقام دست یافته است دیدگاههایی همخوان با آمریکا دارد، همچنان که ولیعهد تازه نیز خواهان نزدیکی کشورش به آمریکا است. تا زمانی که آمریکا مانند دوران زمامداری ریچارد نیکسون خواهان دنبال کردن سیاست موسوم به «ویتنامی کردن» جنگ است و تا هنگامی که که کشورهای ناهمسو با عربستان مانند ایران با کاهش چشمگیر منابع درآمدی روبرو نشوند این رفتار سعودیها ادامه خواهد داشت.