تاریخچه حوزه‌های علمیه به روایت رهبر انقلاب

شیوه نفوذ دشمن به بیت مراجع/ روزگاری که مشهد «کانون حکمت»‌ بود

مرحوم آقای آسیدحسن تهامی گفت: بعد که انگلیس‌ها غلبه پیدا کردند و عراق را تصرف کردند و آخرین جا نجف بود که وارد نجف شدند، خبر رسید به طلبه‌ها که این نوکر فلان آقا، یک افسر انگلیسی است! گفت من باور نکردم؛ گفتم مگر می‌شود چنین چیزی؟
کد خبر: ۹۴۳۱۵
تاریخ انتشار: ۱۳ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۳:۱۶ - 03August 2016

شیوه نفوذ دشمن به بیت مراجع/ روزگاری که مشهد «کانون حکمت»‌ بود

به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، رهبر انقلاب حضرت آیتالله خامنهای در سخنرانیهای خویش با اشاره به تاریخچهای از حوزههای علمیه به مواردی نظیر جدا نبودن فلسفه از حوزه علمیه، ورود حرفهای علما به هنر و شیوه نفوذ دشمن به بیت مراجع پرداختهاند که در ادامه میآید:

*جدا نبودن فلسفه از حوزه علمیه با توجه با سیره علما

اگر چنانچه فلسفه حساب خودش را از حوزه جدا نکند - یعنی همان دعوای قدیمی و سنتی علوم عقلی و علوم نقلی تشخص پیدا نکند - بهتر است. مثلاً امام صبح و عصر به مسجد سلماسی میآمد و درس میگفت - صبح فقه میگفت، عصر هم اصول میگفت - مرحوم آقای طباطبایی هم پیش از ظهر در همان مسجد فلسفه میگفت؛ فقط تفاوتش این بود که امام آنجا مینشست، آقای طباطبایی اینجا مینشست؛ جایشان فرق داشت. هر دو، روی زمین مینشستند - هم امام روی زمین مینشست، هم آقای طباطبایی - و درس میگفتند؛ آن هم در «مسجد». واقعاً چه اشکالی دارد که ما درس فلسفه را در مسجد آقای بروجردی بگوییم؟ بزرگان فلسفه ما - آقای جوادی، آقای مصباح، آقایان دیگر - آنجا فلسفه بگویند؟ فلسفه را باید به عنوان یک علم دینی محض به حساب آورد. خب، جایش کجاست؟ جایش در مسجد است.

گذشتگان ما هم همین جور بودند. خب، شما ملاحظه کنید مرحوم فخرالمحققین اجازه روایتی میگیرد از سید حیدر آملی و به او اجازه روایتی میدهد، با چه تجلیلی. سیدحیدر یکی از آن قلندرهای درجه یک عرفان است، لیکن فخرالمحققین آن جور از او تجلیل میکند. مرحوم علامه حلی شرح «حکمتالعین» دارد. خود ایشان هم شاگرد کاتبی است، شرح «حکمتالعین» هم دارد.

به نظر من باید برگردیم به همین مبنا و همین معنا. اینکه ما بگوییم فقه، مجرد از فلسفه، یک قداستی دارد؛ فلسفه هم دامن خودش را منزه نگه میدارد که داخل وادی فقه و اصول و حدیث و اینها نیفتد، درست نیست؛ اینها همهاش یکی است، یک هدف دارد یا مثلاً کلام. همین طور که آقایان فرمودند، کلام مسأله مهمی است. امروز شبهات کلامی، حرفهای کلامی، مباحث جدید کلامی که هرگز فکرش نمیشد، آمده وارد ذهنیات جامعه ما شده. خب! باید روی اینها بحث شود و جایش مسجد است.

*ورود حرفهای بعضی از علما به هنر

در بین فقهاى ما در حوزههاى علمیه باا ینکه بحث هنر به معناى هنر هیچ مطرح نبوده، هنرمندان بزرگى در خود حوزه حضور پیدا کردهاند؛ ایشان میفرمایند به تفنّن، بعضى به تفنّن، بعضىها هم واقعاً حرفهاى؛ مثلاً سیدمحمدسعید حَبّوبى شاعر حرفهاى است و یک شاعر برجسته عرب است، فرض بفرمایید سیدمحمد هندى یا سیدرضا هندى که آن قصائد گوناگون مفصل را گفته، یک شاعر حرفهاى نجف است؛ اینها مال زمان قدیم هم نیستند یا سیّد رضى؛ من سالها پیش یک وقتى از یک عرب با ذوقى خواستم مقایسه کند بین شعر سیدرضى و شعر یک نفر دیگر -که نمیخواهم اسم بیاورم، یک آدم معروف و شاعر معروف- گفت اصلاً قابل مقایسه نیست، او شعرشناس بود.

بنده شعر عربى را نمیتوانم مثل یک عرب بشناسم و بفهمم که وزن شعر و به اصطلاح اندازه و قواره شعر چقدر است؛ این را یک عربِ شاعر میتواند بفهمد. میگفت اصلاً قابل مقایسه نیست؛ یعنى شعر سید رضى در ردیف اول اشعار عرب قرار دارد. خب، یعنى میشود گفت این هم همان حرفهاى است؛ یعنى خیلى تفننى هم نبوده؛ واقعاً حرفهاى وارد شدند و زیاد داریم؛ خود سیدمرتضى شاعر است، محقّق حلّى شاعر است، پدر علّامه شاعر است؛ این علماى بزرگ ما همه شاعرند، منتها در مقوله شعر وارد شدند؛ فرض کنید در مقوله معمارى وارد نشدند یا در مقوله موسیقى وارد نشدند و از این قبیل. بنابراین این نشاندهنده این است که وقتى این مایه طبیعى، یعنى آن ذوق و تخیّل در جایى به وجود آمد، این بروز خواهد کرد ولو فضا فضاى پروراننده این هم نباشد؛ مثل حوزههاى علمیه که اصلاً فضاى اینجورىاى نبوده است.

*نفوذ دشمن در بیت مرجع تقلید

نفوذ دو جور است: یک نفوذ موردی است، نفوذ فردی است؛ یک نفوذ جریانی است. نفوذ موردی خیلی نمونه دارد، معنایش این است که فرض کنید شما یک دم و دستگاهی دارید، یک مسئولی هستید؛ یک نفر را با چهره آرایششده، بزکشده با ماسک در مجموعه شما بفرستند؛ شما خیال کنید دوست است، در حالی که او دوست نیست تا او بتواند کار خودش را انجام بدهد؛ گاهی جاسوسی است که این کمترینش است؛ یعنی کماهمیتترینش جاسوسی است، خبرکشی و خبردهی است.

گاهی کارش بالاتر از جاسوسی است، تصمیم شما را عوض میکند. شما یک مدیری هستید، یک مسئولی هستید، تصمیمگیر هستید، میتوانید یک حرکت بزرگ یا مؤثری انجام بدهید، اگر چنانچه این حرکت را این جور انجام بدهید این به نفع دشمن است، او میآید کاری میکند که شما حرکت را اینجور انجام بدهید؛ یعنی تصمیمسازی. در همه دستگاهها سابقه هم دارد؛ فقط هم دستگاههای سیاسی نیست، دستگاههای روحانی و دینی و مانند اینها هم همیشه وجود داشته. مرحوم آقای آسیدحسن تهامی که از علمای بزرگ کشور ما و ساکن بیرجند بود، رفته بود در بیرجند مانده بود؛ ملای خیلی بزرگی بود، اگر در قم یا نجف میماند، حتماً مرجع تقلید میشد؛ مرد بسیار دانایی بود. ایشان خودش برای من نقل کرد؛ گفت آن وقتی که عراقیها با انگلیسها میجنگیدند -در سال 1918؛ قریب 100 سال پیش- یکی از مراجع وقت، یک نوکری داشت که خیلی مرد خوبی بود، با طلبهها گرم میگرفت، صحبت میکرد، با همه آشنا بود، با همه رفیق بود؛ اسمش را هم ایشان میگفت؛ من یادم نیست.

گفت بعد که انگلیسها غلبه پیدا کردند و عراق را تصرف کردند و آخرین جا نجف بود که وارد نجف شدند، خبر رسید به طلبهها که این نوکر فلان آقا، یک افسر انگلیسی است! گفت من باور نکردم؛ گفتم مگر میشود چنین چیزی؟ بعد میگفت در بازار حُوِیش -بازار معروفی است در نجف- داشتم میرفتم، دیدم هفت هشت ده نفر افسر انگلیسی و نظامی انگلیسی سوار اسب دارند میآیند -آن وقت با اسب رفتوآمد میکردند- یک افسری هم جلویشان است؛ خب، من کنار واایستادم که اینها بیایند رد شوند؛ وقتی رسیدند به من، دیدم آن افسری که جلو بود، از آن بالا گفت: آقای آسیّد حسن، حالت چطور است! نگاه کردم دیدم بله، همان آقایی است که نوکر فلان مرجع بود؛ سالها ما این را میدیدیم. گاهی نفوذ اینجوری است؛ نفوذ شخصی است؛ وارد خانه کسی، وارد دستگاه کسی میشوند، در دستگاههای سیاسی هم الیماشاءالله از این قبیل وجود داشته است؛ امروز هم ممکن است باشد؛ البته خطرناک است.

منتها از این خطرناکتر، نفوذ جریانی است. نفوذ جریانی، یعنی شبکهسازی در داخل ملت؛ بهوسیله پول که نقش پول و نقش امور اقتصادی اینجا روشن میشود. عمدهترین وسیله دو چیز است؛ یکی پول، یکی هم جاذبههای جنسی

*کتاب زهرالربیع علامه جزایری؛ نشانی از توجه علما به تفکّه طلاب

میدانستم ایشان(علامه سیدنعمتاللّه جزایری) حدود سی چهل تألیف دارند که در بین اینها شروح مهم کتب اربعه ما هست - یعنی ایشان شرح تهذیب دارد، شرح استبصار دارد، به نظرم شرح کافی دارد - شرح بسیاری از کتابهای صدوق را دارد - مثل توحید صدوق و مانند اینها، یعنی یک شخصیت بسیار برجستهای است ایشان در تبحر و احاطه بر حدیث شیعه و همراه با نگاه دقیق فقهی، نه فقط حدیث. ایشان شاگرد علامه مجلسی است.

خب! علامه مجلسی مرد خیلی بزرگی است، یعنی کسی نگاه کند به بیانهایی که ایشان در بحار - در ذیل روایات - دارد، میفهمد که این مرد هم فقیه است، هم متکلم است، هم اهل عقلیات است. مجلسی خیلی بزرگ است، منتها فقط به حدیث معروف شده؛ در حالی که این جور نیست. ایشان محدث هم هست - خب کتاب حدیث ایشان، بحارالانوار، کتاب بزرگی است - لکن فقیه متکلّم صاحبنظر است، گاهی اوقات ایشان یک آراء بسیار برجستهای در مسائل کلامی و عقلی در ذیل روایات- دارد که اینها خیلی برجسته است. مرحوم سیدنعمتاللّه شاگرد یک چنین کسی است، شاگرد مرحوم علامه مجلسی. شاگرد فیض ظاهراً، به نظرم ایشان شاگرد فیض هم بوده است. به هر حال شخصیت برجستهای است.

حالا کتاب زَهرُالرّبیع هم با اینکه یک کتابی است که در حوزههای علمیه به عنوان یک کتاب فکاهی و اینها معروف شده، لکن نشاندهنده این است که فقهای ما، بزرگان ما، علمای ما، در عین کارهای عمیق علمی و فقهی به این جور مسائل هم توجه داشتند. یعنی ایشان در اوّل زهر الرّبیع - ما شاید پنجاه شصت سال قبل از این زهر الرّبیع را نگاه میکردیم - میگوید که دیدم طلبهها احتیاج دارند به یک تفننی و تفکّه، این کتاب را برای آنها نوشتم؛ یعنی کتابی است که ایشان نوشته برای اینکه طلبهای که حالا غرق در کارهای علمی در مدرسه و در حجره و اینها است، یک وسیلهای برای تفکّه داشته باشد؛ یعنی غافل از این چیزها نبودند، حالا ما اینجا خشک بنشینیم تا یک کسی آن طرف یک شوخیای کرد فوراً به ما بربخورد! اینجوری نبودند علمای ما؛ آن هم عالمی مثل سیّد نعمتاللّه که اخباری و متصلّب و اینها است دیگر؛ امّا این چیزها را هم داشتند. به نظر من این تفنّن علمای گذشته ما خیلی مهم است که یک نمونهاش هم همین فروقاللّغات است که عرض کردیم سیدنورالدین - پسر ایشان - با اینکه فقیه است، با اینکه محدّث است، شاگرد پدرش است، اما در عین حال این جور چیزی را در باب لغت مینویسد، به هر حال به نظر ما شخصیت برجستهای است مرحوم سیّد نعمتاللّه.

*یک روزی در کشور ما مشهد کانون حکمت بود

این مشهد یک روزی در کشور ما کانون حکمت بوده است، یعنی حکمای بزرگی در این شهر حضور داشتند؛ مثل مرحوم آقا بزرگ حکیم، پسرش آقا میرزا مهدی حکیم یا مثل مرحوم شیخ اسدالله یزدی که عارف بود؛ اینها همه در مشهد بودند، مال دوره قبل از دوره اساتید ما هستند. یعنی پدر من، هم پیش مرحوم آقا بزرگ درس خوانده بود، هم پیش مرحوم آشیخ اسدالله یزدی. طبقه قبل از ما و اساتید ما، اینها را درک کرده بودند قبل از اینها، مرحوم آمیرزا حبیب - عارف و حکیم - در مشهد بوده یا مرحوم حاج فاضل سبزواریالاصل سَرخَروی در مشهد، در عین حال که ملّا و مدرس فقه و اصول بود، لیکن اهل حکمت بود.

بنابراین مشهد مرکز اینجوری بوده. خب! دقت نکردند، توجه نکردند، یکباره از بین رفت؛ مشهد تبدیل شد به یک مرکز ضد حکمت. یعنی توجه نکنید، اینجوری میشود،
به نظر من هنر بزرگ مرحوم علامه طباطبایی این بود که پافشاری کرد و کار خود را در شرایط مختلف ادامه داد، حتی طبق آن نقلهایی که ما شنیدیم - گرچه آن وقت هم بنده به ذهنم بود، منتها دقیق یادم نیست - هنگامی که ایشان «اسفار» را تعطیل کردند، همان جا در همان مسجد سلماسی «شفاء» را شروع کردند. خب! این یعنی استقامت.

منبع: فارس

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار