حمید داوودآبادی:
هنوز در حال و هوای خودم بودم که یکی از بچهها فریاد زد «گاز، گاز» و در پی آن، همه از خواب پریدند. ماسکها را به صورت زدیم و برای این که خفه نشویم، به طرف دهانه پل هجوم بردیم. وحشت خفقان، سراپایم را گرفته بود.
کد خبر: ۳۵۱۵۸۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۰۴