محمود رعیت‌نژاد

محمود رعیت‌نژاد
بُرش کتاب/

روایتی از برخورد آزاده ایرانی با افسر عالی‌رتبه عراقی

یک روز یک افسر عالی‌رتبه عراقی که مشخص بود خبر عزاداری‌هایمان را شنیده، وارد آسایشگاه‌مان شد و گفت «چرا شما برای امام حسین عزاداری می‌کنید؟
کد خبر: ۴۷۲۰۴۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۲۹

بُرش کتاب/

وقتی ذکر «یا ابوالفضل (ع)» نجات‌بخش آزاده خراسانی از شکنجه شد

رعیت‌نژاد در کتاب «از مشهد تا کاخ صدام» نوشته است: رحیم تمام سعی‌اش این بود که از تمام توانش برای زدن استفاده کند. علاوه بر کابل، با پوتین‌هایش نیز مدام به من می‌زد. در یکی از لگدها بی‌اختیار پایش را با دستم گرفتم و با صدای بلند گفتم: «یا ابوالفضل!» لحظاتی چشمانم بسته بود و منتظر ضربه بعدی بودم اما دیدم خبری نیست و صدایی نمی‌آید.
کد خبر: ۴۷۲۴۳۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۲۷

بُرش کتاب؛

وقتی عراقی‌ها اسرای ایرانی را تسلی می‌دادند

روزهای بیماری امام را تلویزیون عراق پخش می‌کرد و بچه‌ها با دیدن این تصاویر از ایران، بیشتر از خودبی‌خود می‌شدند و شیون و زاری می‌کردند. کار به جایی رسیده بود که عراقی‌ها بچه‌ها را تسلی می‌دادند.
کد خبر: ۴۵۹۵۰۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۳/۰۹

بُرشی از کتاب «از مشهد تا کاخ صدام»؛

برو تا صدام را نکشتی برنگرد!

یاد حرف مادر بزرگ که در آخرین بارِ حضورم در ایران و هنگام تعزیه دایی عباس گفته بود: «برو تا صدام را نکشتی برنگرد!» چیزی که در باورم نمی‌‌گنجید. حالا دستم به صدام رسیده بود. در حین رفتن به پشت صندلی و هنگامی که می­‌خواستیم مهیای عکس گرفتن شویم، ایده کشتن صدام به ذهنم رسید.
کد خبر: ۴۱۰۹۷۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۲۶

پربیننده ها