"ثامن الائمه"؛ طلیعه پیروزیها-2/ روایت سردار اسدی از عملیات ثامن الائمه
دستور از جلو نظام را که میدادیم دست ارتشی روی شانه سپاهی بود و دست سپاهی روی شانه ارتشی. دو سه روز بعد که سرهنگ مرا دید اشاره کرد به نظر خودش درباره ادغام و خندید و گفت: "یک هیچ به نفع من"!
کد خبر: ۵۳۱۷۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۷/۰۴
بریدهای از کتاب «هدایت سوم» خاطرات سردار محمدجعفر اسدی
شک کردم نکند از آنهایی باشد که ریشی میگذراند و خودشان را در سپاه جا میزنند تا اطلاعات نیروها و منطقه را به عراقیها بدهند. او میرفت و من هم با فاصله، آرام و پاورچین، طوری که نفهمد پشت سرش میرفتم.
کد خبر: ۲۴۴۲۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۵/۱۲