چهارم محرم روز فرزندان حضرت زینب(س)؛

شرمنده ام که بیشتر از این نداشتم؛ این کودکان تمامی هستی خواهرند

نامگذاری شب‌های دهه نخست ماه محرم به نام شهدای قیام حضرت اباالأحرار(ع)، اقدام نمادینی است که در شعر شاعران آئینی ایران زمین و روضه‌های منظوم مداحان اهل بیت(ع) جلوه‌گر است.
کد خبر: ۱۰۷۴۰۴
تاریخ انتشار: ۱۵ مهر ۱۳۹۵ - ۱۶:۴۳ - 06October 2016
به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، شب و روز چهارم محرم‌الحرام، به نام بزرگانی مانند دو فرزند رشید حضرت زینب‌(س)، دو طفلان مسلم و همچنین حضرت حرّ (ع) نامگذاری شده است و در این میان شعرای آئینی کوشیده‌اند تا در اشعار خود، یادی هم از این جاودانگان و از جمله فرزندان برومند حضرت زینب(س) داشته باشند؛ آنانی که در کربلا حاضر بودند و جانشان را برای اسلام تقدیم کردند.

محمود ژولیده مشهور به ژولیده نیشابوری یکی از این شاعران است که در بخشی از شعر خود درباره فرزندان شهید زینب(س) در کربلا و از زبان حضرت عقیله بنی هاشم (س) چنین می سراید:

گفت زینب یا اخی من حق مهمانی دهم
دوست دارم در ره عشقت دو قربانی دهم

من به درگاه تو سوز و آه آوردم حسین
با امیدی رو به این درگاه آوردم حسین

بین سپاه خویش را همراه آوردم حسین
هستی خود را به لشکرگاه آوردم حسین

میوه ی دل نذر کردم بهر این مهمانی اَت
پاره ی جان پروراندم تا شود قربانی اَت

نو غلامانم اگر شمشیرگردانی کنند
راهی کویِ دَرَک، یَلهای میدانی کنند

یا علی گویان ز رزم خویش طوفانی کنند
قلب لشکر را شکافند و مسلمانی کنند

من به دست خویش دادم درس عزم و رزمشان
نیزه و شمشیرها نقل و نباتِ بزمشان

این دلاورمردهای نوجوان، مست تو اند
گرچه شاگردان عباس اند، دلبست تو اند

داغداران علی اکبر به پیوست تو اند
عاشقانه کُشته ی یک بوسه از دست تو اند

بس که در رخسارشان شوق شهادت دیده ام
در رهت پرپر شدن را چون ولادت دیده ام

ای سلیمان! هدیه ی مور است از من کن قبول
جان زهرا رد مکن، جان علی، جان رسول

و اما شعر دیگر در این مناسبت سوزناک، از محمدحسن بیات لو است:

وقتی کسی ز جان خودش دست می‌کشد
از هستی و جهان خودش دست می‌کشد

وقتی که آفتاب دلش می‌کند غروب
از ماه آسمان خودش دست می‌کشد

یادش میان خلق خدا می شود عزیز
هر کس که از نشان خودش دست می‌کشد

وقتی که صحبت از غم و داغ حسین شد
زینب ز کودکان خودش دست می‌کشد

یک بار رو زدم به تو اینگونه تا مکن
سهمیه ی مرا تو از این غم جدا مکن

اینان در آسمان بلندت کبوترند
نام تو می برند به هرجا که می پرند

شرمنده ام که بیشتر از این نداشتم
این کودکان تمامی هستی خواهرند

در قلبشان عزای جوانت گرفته اند
در راه تو فدایی و قربان اصغرند

شمشیرشان میان کمر برق می زند
شاگرد درس رزم علمدار لشکرند

خون علی میان رگ این دو کودک است
جنگاوری این دو به زهرا قسم تک است

علیرضا شریف نیز فرزندان حضرت زینب(س) و حضرت عبدالله بن جعفر (ع) را، آئینه ای از رزم حضرت عباس (ع) می خواند و از زبان حضرت زینب (س) می سراید:

 این شیر بچه‌های من از نسلِ حیدرند
همزاد پاکی و کَرَم از خونِ جعفرند

رخصت دهید لشکرِ طاغوت و جبت را
با ذکر یا علی مدد از پا درآورند

در عشق رفته اند به دایی ماهشان
آئینه های رزم علمدارِ لشکرند

سوگند خورده اند که قربانی ات شوند
من مطمئنم آبرویم را نمی برند

شمشیر بسته، مستِ کفن، تشنه ی وصال
بر جان خویش درد و بلای تو می خَرند.

و اینک روضه ای منظوم از جواد حیدری که حضرت زینب را «بنت الشهید»، «اخت الشهید» و البته «ام الشهید» می نامد:

 این دو سرباز جوان رزم آورند
هر دو ابن الجعفر ابن الحیدرند

دو وجیها عند ربک دو عزیز
میوه ی دل نور چشم حیدرند

دو چکیده آیه ی قرآن حق
دو اثر از مکتب پیغمبرند

این دو مشتاق صعود آسمان
در حقیقت بالهای جعفرند

«تنفقوا مما تحبون» من اند
گر هر دو ریزه خوار اکبرند

وارث اسما و زهرایند، آه
یادگار گلشنی نیلوفرند

می خورم سوگند بر اشک رباب
پیشمرگان علی اصغرند

با همه لب تشنگی بنگر «أخا»
با شهامت قلب لشکر می درند

گو علمدارت ببیند رزمشان
هر دو شاگرد امیر لشکرند

تا که قتل تو عقب افتد أخا
تیرها را بر سر و تن می خرند

تو به فکر من؛ ولی من فکر تو
عاشقان دلواپس یکدیگرند

بوده ام بنت الشهید اخت الشهید
حالیا امّ الشهیدم بنگرند

گر که افتادند بر روی زمین
جسمشان بگذار، گر چه پرپرند

گرچه ناقابل ولی از لطف تو
آبروی زینبت در محشرند

و اکنون بخشی از شعر زیبای رحمان نوازنی را از نظر می گذرانیم:

دو قطعه ابر که فصل نگاهشان باران
دو چشمه عاشق رفتن، دو رود سرگردان

دو تا نسیم بهشتی پر از لطافت عرش
که می وزند در اطراف عرش الرحمان

دو تا درخت بهشتی دو شاخه ی زیتون
دو گل اگر که ببویی بنفشه و ریحان

دو تا فرشته که هرکس اگر ببیندشان
به شک بیفتد از اینکه خداست یا انسان

دو سبزپوش بهاری، دو یاکریم خدا
دو مجتبای مدینه دو سفره ی احسان

دو آسمان بلا که اگر اراده کنند
به یک نگاه کنند کوفه را ویران

دوکوه سرخ احد در مدینه ی زینب
دو ایستاده ترینی که نامشان ایمان

دو تا مسافر راهی به گریه ی یعقوب
دو تا عزیز مدینه دو یوسف کنعان

دو تا مسیح پسرهای مریم زهرا
دو تا عصا به دو دستان زینب عمران

دو تا صدف که اگر واکنند لب گویند
دو دُرّ زینبی اند و دو لولو مرجان

دو تا عقاب حنایی د وتا پرنده ترین
که می‌کنند در اطراف خیمه ها طَیَران

دو تا علی به دو ذوالفقار می جنگند
یکی به نام علی و یکی امام زمان

دو بچه شیر حجازی به غرش عباس
دو تا یلی که می آیند در دل میدان

او در ادامه همین شعر می آورد:

به عطر زینبی شان آسمان معطر شد
که وقت پر زدن این دو تا کبوتر شد

دوباره باد سیاهی به کربلا پیچید
و طفل زینب اسیر تمام لشکر شد

در ابتدا دو علی را ز هم جدا کردند
که چشم کوفه از این پست فطرتی، تر شد

به سنگ و تیر و کمان و به نیزه و شمشیر
خبر دهید گل زینب آه پرپر شد

یکی برای تسلای خاطر مادر
به قتلگاه نشست و ذبیح مادر شد

یکی شبیه به قاسم قدش کشیده شد و
یکی به ضربه ی شمشیر مثل اکبر شد

یکی کنار برادر خمید مثل حسین
و داغدار تن بی سر برادر شد

و اما پروانه نجاتی هم از شاعرانی است که در وصف حضرت زینب(س)، اشاره‌ای هم به دو فرزند شهید آن حضرت در کربلا دارد و در بخشی از ابیات خود چنین حکایت می‌کند:
 عجیب نیست زنی اشک را بخشکاند
صبوری اش جگر کوه را بلرزاند

در التهاب وداعی که بازگشت نداشت
زمین حادثه را دور سر بگرداند

بغل کند پسرش را زلال و آینه وار
درون کالبدش عشق را بتاباند

غرور نبض زند از نوک سرانگشتی
که میل سرمه به پلک پسر بلغزاند

و این هم بخشی از شعر مقصود کرمانی در اصرار حضرت زینب (س) برای اجازه امام حسین(ع) به دو فرزندش جهت عزیمت به میدان:

بود زینب را دو مه سیما پسر
کز فروزان چهر هر یک چون قمر

هر دو از رخشندگی بدری تمام
وز دو گیسو لیله قدری تمام

شد به سوی خیمه بانو با شتاب
با دلی پر آتش و چشمی پر آب

با سرشک افشاند گرد از مویشان
شانه زد بر عنبرین گیسویشان

هر دو را بربست تیغی بر میان
وانگه ایشان را بسان ارمغان

نزد شه آورد و بوسیدش قدم
گفت کای شاهنشه گردون خَدم

تو سلیمان و من آن مور ضعیف
وین دو فرزند من آن ران نحیف

تحفه این مور اگر ناقابل است
مشکن اش دل زان که او را هم دل است

تحفه ناقابلش را کن قبول
تا نگردد مور هم از غم ملول

آن قدر افشاند سیلاب از دو عین
تا مرخص کرد ایشان را حسین

در این باره، مهدی مقیمی هم شعری بلندبالا از زبان دو فرزند حضرت زینب (ع) دارد که به بیان بخش کوتاهی از آن بسنده می‌کنیم:

بتاب ای رُخت مهر و ماه منیر
بده رخصتِ رزممان ای امیر

که هستیم از زندگی هر دو سیر
به روی سر ما تو قرآن بگیر

دو طفلان زینب به عشقت اسیر
أمیری حسینُ و نعم الامیر

ز مردانگی آبرو برده اند
دل کودکان تو آزرده اند

زنان حرم غصه ها خورده اند
نه، طفلان زینب مگر مرده اند

فدای تو گردیم مانند شیر
امیری حسینُ و نعم الامیر

به این پیکر خسته مان جان تویی
عدو هست سیراب و عطشان تویی

نگهدار ما بین میدان تویی
خیام حرم را نگهبان تویی

بُوَد ذکر تو چون دعای مجیر
امیری حسینُ و نعم الامیر

ز آه و غم و غصه آکنده ایم
حسین جان دل از زندگی کنده ایم

علی اکبرت رفت شرمنده ایم
علی اصغرت تشنه، ما زنده ایم

نه یک جرعه آب و نه یک قطره شیر
امیری حسینُ و نعم الامیر

و این نیز بخشی از شعر مجتبی روشن روان است از زبان حضرت زینب (س) و درخواست قربانی شدن دو فرزند در راه امام:

تمام عمر غمت را کشیده‌ام بر دوش
چرا کنون نکنم غم گساری ات، اینجا

خدا کند که بمیرم، امامِ بی ‌یارم
اگر دمی نگرم بی قراریت، اینجا

ز پیش نعش علی سربلند برگشتی
چقدر دیدنی است پایداری ات، اینجا

دو نوجوان مرا هم قبول کن جانا
شوند کشته ی چشم بهاری ات، اینجا

بزرگ کردمشان پای سفره ی عشقت
فقط به خاطر خدمتگزاری ات، اینجا

اجازه ده که شَوَم همره نهالانم
شریک معرکه ی لاله‌ کاری ات، اینجا
 
منبع: مهر
نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار