آنان میروند تا زینب (س) غریب نماند
پدر شهیدی با چشمان گریان تعریف میکرد وقتی پسرم مرا از تصمیمش برای رفتن آگاه کرد از کارش استقبال کردم. او به پدر گفته بود اجازه نمیدهیم غربت کربلا برای حضرت زینب «سلامالله علیها» تکرار شود؛ پسرش رفت تا حضرت زینب باز هم غریب نماند غافل از غربتی که خانوادهاش به آن دچار شدند غربتی حاصل از کجفهمیها.
به گزارش گروه سایر رسانه های
دفاع پرس، امروز رنج جهانی آنقدر گسترده شده است که شنیدن آن بیشتر به افسانه میماند. نمیدانم آیندگان چطور این روزها را قضاوت خواهند کرد؛ دردهای بیپایان، قساوتها، بیتفاوتیها... روزگار غریبی شده است. گویی تفکیکی در جهان در حال روی دادن است. جهان مسلح و جهان گرسنه؛ زخمها آنقدر عمیق شده که اگر با توجه، دقایقی به اخبار جهان گوش دهیم بغضی فروخورده سراسر وجودمان را احاطه میکند. حتی در ذهنمان هم نمیگنجد که جلوی چشممان در یک آن، دهها تن از عزیزانمان را آن هم به بدترین شکل ممکن از دست بدهیم.
به خوابی هولناک بیشتر میماند تا واقعیت؛ آن هم در دنیایی که سخن از دموکراسی و حقوق بشر گوش فلک را پر کرده است. هر چند که طرف دیگر ماجرا عادی شدن این اتفاقات روزمره برای بسیاری از ما در دنیای امروز است؛ بحران بیتفاوتی! همینطور که در حال غذا خوردن هستیم به اخبار هم گوش میدهیم که فلان تعداد در فلان کشور کشته و مجروح شدهاند و خم به اَبرویمان هم نمیآوریم. حتی به ذهنمان هم نمیرسد برای نعمت امنیت شکرگزار باشیم.
همه چیز در سکون و روزمرگی! شاید خاصیت زندگی ماشینی باشد یا شاید عادت کردن به این حوادث؛ هر چه باشد بنی آدم بنی عادت است حتی در برابر رنج جهانی! دردناکتر از همه شنیدن و خواندن بعضی صحبتها و نوشتههاست که هر چقدر هم به آن فکر میکنم نمیتوانم آن را هضم کنم. چندی پیش در فضای مجازی عکس کودکی یمنی به همراه مادر مسلمانش را به صورت اتفاقی دیدم که به شدت دچار سوءتغذیه شده بود در حدی که دندههایش قابل شمارش بودند. در زیر این تصویر نظری را خواندم بسیار دردناک.
شخصی نوشته بود چه بهتر که این عربها به دست هم کشته شوند! همه ما کم و بیش با این دست حرفها مواجه شدهایم. هر چند ممکن است تعدادشان کم باشد اما کمش هم برای جامعه اسلامی زیاد است. کاش به همین جا ختم میشد. این روزها قضاوتهای غیرمنصفانه و سخیف حتی در مورد هموطنانمان بیداد میکند. قضاوتهایی که بعضیشان با تحقیر و تمسخر همراه شده است.
در جنگ تحمیلی حداقل غالب خانوادهها همدل بودند و سعی در دلداری خانوادههای داغدیده داشتند شاید به این دلیل بود که مردم با تمام وجود خطر را از نزدیک احساس میکردند اما در شرایط فعلی که نیروهای نظامی سعی در خفه کردن نطفه خطر آن هم در بیرون از خاک سرزمینمان دارند هر از گاهی زمزمههایی ناخوشایند شبههافکنی میکند. شبهههایی که برخی از ما هم در انتقال آن سهیم هستیم. به جای اینکه مرهمی بر زخم دل خانوادههای داغدار مدافعین حرم باشیم با زخم زبانهایی از جنس تهمت و پیش داوریهای غلط غصه این خانوادهها را دو چندان میکنیم. پدر شهیدی با چشمان گریان تعریف میکرد وقتی پسرم مرا از تصمیمش برای رفتن آگاه کرد از کارش استقبال کردم. او به پدر گفته بود اجازه نمیدهیم غربت کربلا برای حضرت زینب «سلامالله علیها» تکرار شود؛ پسرش رفت تا حضرت زینب باز هم غریب نماند غافل از غربتی که خانوادهاش به آن دچار شدند غربتی حاصل از کجفهمیها. بیرون گود نشستهایم و عملکرد دیگران را به قضاوت مینشینیم. انگار ذهنخوانی و نیتخوانی این روزها هنر اغلب ما شده است.
چه راحت مدافعانی که بیرون از مرزها امنیت را برای ما فراهم میکنند به باد سخره گرفتهایم. چند درصد از ما آمادهایم به میدانی برویم که احتمال خطرش بسیار بالاست. کارزار با داعشی که ابرقدرتها آن را پروراندهاند. شاید برخی از این مواضع فرافکنیای بیش نباشد برای فریب دل خود در نبودن در چنین توفیقی که حکایت از ضعف معنوی و ترس ما دارد یا شاید اطلاعات ناقصی از فلسفه چنین عملیات نظامی داریم. کاش قبل از هر نوع قضاوتی مطالعات خود را از منابع موثق و قابل اطمینان بیشتر میکردیم و به شنیدههایی که امروزه پر است از تناقضگوییها، کمتر تکیه میکردیم و فارغ از تعصب در جستوجوی حقیقت بودیم. متأسفانه امروزه دانش و مهمتر از آن، بینش خود را از شبکههای مجازی به دست میآوریم و انگار به وحی منزل دست پیدا کردهایم!...
بعضی از این صحبتها ظاهراً به گفته خود ما ناشی از وطنپرستی ما و به تعبیر خودمان غیرت ملی ماست. غیرتی که به معنای واقعی ریشهدار نشده است و بیشتر با افکار مادیگرایانه درآمیخته شده است. حاضریم همه دنیا و مال و اموالمان را به پای سلامتی خود و عزیزانمان بریزیم اما نوبت بقیه که میشود چه بیباکانه جان عزیز و شریف مدافعان حرم را با پول و فلان حقوق قیاس میکنیم! انگار این روزها در مرام ما معیار همه چیز مادیات شده است. ذهن مادیگرای ما، فرزندی که قرار است طعم تلخ بیپدری تا آخر عمر چاشنی زندگیاش باشد، همسری که به گفته خودش هر شب با گریه خوابش میبرد و گریه در تنهایی و دور از چشم بچهها و یاد خدا تنها تسلی خاطرش شده است و دل داغ دیده پدر و مادری که بزرگترین زخم دنیا را خورده است چه راحت تفسیر میکند، غافل از اینکه هر کسی بخواهد وارد این دفاع شود چنین پیشبینیهایی را در زندگی آینده خانوادهاش میکند و با توکل به خدا پا بر دل میگذارد و راهی میشود. دوری از خانواده و آن هم در شرایط نظامی خودش درد غریبی است چه رسد به اینکه قرار باشد بازگشتی در کار نباشد و چه سخت است این دل بریدنها. دل بریدن از تمام نگرانیها که کاری بس عظیم و دشوار است.
قرار است چیزی را لمس کنی که تاکنون تجربه نکردهای و این خود ماجرایی دارد. هر چند شهدا در زندگیهایشان به اذن خداوند حی و حاضر خواهند ماند اما خانواده این عزیزان دردهای زیادی را متحمل خواهند شد. این رسم سپاسگزاری از خالق و مخلوق نیست، سپاس از نعمت امنیت، سپاس از نعمت آرامش، سپاس از غیرت دینی، سپاس از غیرت ملی و... کاش در این شرایط پیچیده، وظیفه خود را به خوبی میدانستیم و عمل میکردیم. در این زمانه با سرعت عمل رسانههای بیگانه و برنامهریزیهای فرهنگی آنان حواسمان باشد ندانسته و ناخواسته آب به آسیاب دشمن نریزیم و به این شبههپراکنیها دامن نزنیم.
منبع: روزنامه جوان