در 10 آوريل 2003 آقاي "ريچارد سيل" خبرنگار اطلاعاتي يونايتدپرس، گزارشي درباره صدام منتشر كرد كه در اينجا توجه خوانندگان به آن جلب ميشود.
"ريچارد سيل" مينويسد: "برغم مواضع كنوني دولت آمريكا در قبال صدامحسين و طبق گفته مقامات اطلاعاتي پيشين ايالات متحده آمريكا، در گذشته سرويسهاي اطلاعاتي آمريكا به ديكتاتور عراق به عنوان سدي در مقابل رشد كمونيسم مينگريستند و به مدت بيش از 40 سال از او به عنوان ابزار خود استفاده ميكردند."
ريچارد سيل با تعدادي از ديپلماتهاي بازنشسته آمريكايي، محققان انگليسي و مقامات پيشين اطلاعاتي آمريكا مصاحبه كرده و به اين نتيجه رسيده است.
او مينويسد: "برخلاف نظر كساني كه تصور ميكنند صدام در سپتامبر 1980، يعني شروع جنگ با ايران، وارد ارتباط با سازمانهاي اطلاعاتي آمريكا شد، سابقه اولين ارتباط او با مقامات آمريكايي، به سال 1959 بازميگردد. صدام در آن زمان عضو جوخه شش نفرهاي بود كه از سوي سيا، مأمور كشتن ژنرال "عبدالكريم قاسم"، نخست وزير عراق بودند كه در ژوئيه 1958 حكومت سلطنتي عراق را ساقط كرده بود. در آن زمان، آمريكا حكومت عبدالكريم قاسم در عراق را پيشرفت مواضع شوروي در منطقه خاورميانه تلقي ميكرد و "آلن دالس"، رئيس وقت سيا به صراحت گفت: عراق، خطرناكترين نقطه در جهان است.
"مايلز كاپلند"، مأمور عملياتي بازنشسته سيا، به يونايتدپرس گفته بود كه سيا با حزب بعث عراق و سازمان اطلاعاتي مصر پيوندهاي نزديك داشت. "راجر موريس"، كارمند سابق شوراي ملي امنيت آمريكا نيز، خبر او را تأييد كرد كه سيا از حزب اقتدارگرا و ضدكمونيست بعث به عنوان "ابزار" خود استفاده ميكرد.
به گفته يكي از مقامات ارشد پيشين وزارت خارجه آمريكا كه يونايتدپرس نام او را ذكر نميكند، صدامحسين در اوايل دهه بيست زندگي خود به عضويت گروه توطئهگر عليه قاسم درآمد و سيا او را در آپارتماني واقع در خيابان الرشيد بغداد مستقر كرد. اين آپارتمان در مقابل ساختمان وزارت دفاع قرار داشت و صدام مأمور بود كه رفتوآمدهاي قاسم را زير نظر بگيرد.
" عادل درويش" كارشناس امور خاورميانه و نويسنده كتاب "بابل نامقدس" نيز ارتباط صدام با سيا را تأييد ميكند و ميافزايد كه صدام به وسيله يك دندانپزشك عراقي مأمور سيا و يك مأمور اطلاعاتي مصر هدايت ميشد. مقامات بازنشسته آمريكايي در گفت وگو با يونايتدپرس اين ادعاي درويش را تأييد كردند.
درويش ميگويد: سرجاسوس مرتبط با صدام، سروان "عبدالمؤيد فريد" نام داشت كه در آن زمان، دستيار وابسته نظامي سفارت مصر در بغداد بود و او مخارج تهيه آپارتمان فوق را پرداخت ميكرد. مقامات عاليرتبه پيشين آمريكايي اين گفته درويش را نيز تأييد ميكنند.
طرح ترور قاسم در 7 اكتبر 1959 انجام شد ولي به نتيجه نرسيد. گزارشها در اين مورد متفاوت است. يكي از مقامات سابق سيا ميگويد كه صدام كنترل اعصابش را از دست داده بود و زودتر از موقع شليك كرد. در نتيجه راننده قاسم به قتل رسيد و عبدالكريم قاسم، فقط از ناحيه شانه و دست زخمي شد. عادل درويش به يونايتدپرس ميگويد: يكي از تروريستها، فشنگهايي در اختيار داشت كه به اسلحه او نميخورد. خلاصه، عمليات ترور ناموفق بود. عبدالكريم قاسم در كف اتومبيل دراز كشيد و از معركه جان سالم به در برد. صدام نيز به "تكريت" گريخت.
به گفته مقامات پيشين آمريكايي، سيا و سرويس اطلاعاتي مصر، صدام را به سوريه فراري دادند و از آنجا به بيروت منتقل كردند. سيا در بيروت براي صدام آپارتماني تهيه كرد و دوره آموزشي كوتاهي براي وي تدارك ديد و سپس او را به قاهره انتقال داد. يكي از مأموران بازنشسته آمريكا كه در آن زمان با صدام آشنايي داشت، ميگويد: صدام را به عنوان شخصي بيشخصيت ميشناخت. "او يك آدمكش و قاتل بود." در قاهره، صدام در يك آپارتمان جاي داده شد. او اوقات خود را با بازي در كافه اينديانا ميگذراند و زير نظر مأموران سيا و سرويس اطلاعاتي مصر بود.
در دوران اقامت در مصر، صدام بارها به سفارت آمريكا مراجعه و با برخي مقامات سيا مانند "مايلز كامپلند" و "جيم ايچلبرگر" (رئيس ايستگاه سيا در مصر) ملاقات ميكرد. مقامات اطلاعاتي مصر از ارتباطات آمريكايي صدام مطلع بودند.
در فوريه 1963، عبدالكريم قاسم در جريان كودتاي حزب بعث كشته شد. "راجر موريس"، كارمند بازنشسته شوراي امنيت ملي آمريكا، اخيراً گفت كه در پشت اين كودتا، سيا قرار داشت. ولي يكي از مقامات بسيار عاليرتبه سابق سيا، اين ادعاي موريس را به شدت تكذيب كرد. (اين احتمال وجود دارد كه كودتاي فوق و قتل قاسم، كار "اينتليجنس سرويس" بريتانيا و موساد اسراييل باشد.)
با كودتاي حزب بعث، سيا به سرعت وارد صحنه شد و فهرست افرادي كه مظنون به فعاليتهاي كمونيستي بودند را در اختيار مقامات نظامي حزب بعث قرار داد. اين افراد به زندان افتادند و شكنجه يا اعدام شدند. به گفته درويش، اين قتلعام در "قصرالنهايه" و زير نظر صدام صورت گرفت. يكي از مقامات عاليرتبه پيشين وزارت خارجه آمريكا در گفت وگو با يونايتدپرس رضايت مقامات آمريكايي از كشتار فوق را ابراز ميدارد. به گفته "جيم كريچفيلد" كه در آن زمان از مقامات ارشد بخش خاورميانه سيا بود، دولت آمريكا قتل قاسم و كمونيستها را يك پيروزي بزرگ ارزيابي ميكرد. به اين ترتيب، صدام رياست "جهاز خاص" سازمان اطلاعات و امنيت حزب بعث را به دست گرفت.
رابطه سيا و آژانس اطلاعات نظامي آمريكا (DIA) با صدام، پس از شروع جنگ با ايران در سپتامبر 1980 تقويت شد. در دوران اين جنگ، سيا به طور منظم، اطلاعاتي را كه از طريق هواپيماهاي آواكس عربستان سعودي و ماهوارههاي خود به دست ميآورد، در اختيار صدام قرار ميداد. به گفته درويش، سيا و ديا (سرويس اطلاعات نظامي آمريكا) از طريق كوركردن رادارهاي ايراني به مدت سه روز، به تهاجم نظامي صدام به شبه جزيره فاو در فوريه 1988 كمك كردند.
به گزارش يونايتدپرس، پيوندهاي صدام با آمريكا در ساعت 2 بامداد 2 اوت 1990 به پايان رسيد. اين زماني است كه يكصد هزار نيروي نظامي عراق، با پشتيباني سيصد تانك، به كويت حمله كردند. به اين ترتيب، متحد پيشين آمريكا، به يكي از سرسختترين دشمنان اين كشور بدل شد. امروزه مستندات كافي در دست است براي اثبات اين ادعا كه حمله صدام به كويت، توطئهاي از پيشطراحيشده و به هدف معين بود. "تارپلي" و "چايتكين"1 معتقدند كه حمله به ظاهر جسورانه صدام به كويت، با اتكا به تضمينهايي صورت گرفت كه از سوي محافل قدرتمندي در آمريكا و بريتانيا به صدام داده شد. انگليسيها و آمريكاييها مخفيانه صدام را تشويق ميكردند كه به كويت حمله كند و به او تضمينهاي سري دادند كه اگر عراق چنين كند، از سوي انگلستان و آمريكا، واكنشي صورت نخواهدگرفت. قبل از اشغال كويت، به صدام گفته شد كه لندن و واشنگتن عليه او وارد جنگ نخواهندشد.
در ماههاي دسامبر و ژانويه 1991 به صدام اطمينان بيشتري داده شد كه نيروهاي نظامي آمريكا و انگلستان براي اشغال موقت عربستان سعودي وارد منطقه ميشوند، ولي عليه او كاري انجام نميدهند. براي جلب اعتماد صدام به اين تضمينها، افرادي شناخته شده و بانفوذ به عنوان حامل پيامها اعزام شدند.
يكي از اين افراد، "هنري كسينجر" بود كه در لندن و واشنگتن، فردي بانفوذ و قدرتمند شناخته ميشد. فرد ديگر، "تيني راولند" بود. او از متوليان ثروتمند شخصي خاندان سلطنتي بريتانيا و از گردانندگان منافع مالي بريتانيا در آفريقاست. وي در ماه ژوئيه، اندكي پيش از حمله عراق به كويت، وارد بغداد شد.
1- زندگينامه غيررسمي جورجبوش نوشته "وبستر تاريلي" و "آنتون چايتكين"
امروزه به طور مستند ميدانيم كه پنتاگون از 16 ژوئيه از استقرار نيروهاي عراقي در مرز با كويت باخبر بود. استقرار نيروهاي نظامي در مرز كويت، در 24 ژوئيه، در مطبوعات آمريكا انعكاس يافت و واشنگتن پست نوشت: "ديپلماتهاي آمريكايي و عرب ديروز گفتند: عراق قريب به سيهزار نيروي زبده نظامي را به مرز خود با كويت انتقال داده است و مقامات دولت بوش رزمناوهاي آمريكايي را در خليج فارس مستقر كردهاند."
اگر كويت براي امنيت ايالات متحده و غرب جايگاهي چنان حياتي داشت، در روزهاي 17 ژوئيه تا اول اوت نيز چنين بود و در اين دوران تقريباً دو هفتهاي، بوش بايد به عراق اخطار ميداد و او را از جنگ عليه كويت برحذر ميداشت و تهديدهاي جدي و نمايش نظامي را پشتوانه اخطار خود ميكرد؛ ولي جورجبوش چنين نكرد. او سكوت كامل در پيش گرفت و اجازه داد سفيرش پيامي را به صدام انتقال دهد كه به كلي او را گمراه كرد.
در 24 ژوئيه، "مارگارت ناتويلر" سخنگوي وزارت خارجه آمريكا، تأكيد كرد كه: "ما هيچگونه پيمان دفاعي با كويت نداريم و هيچنوع دفاع ويژه يا اقدام امنيتي به سود كويت در كار نخواهدبود."
واشنگتنپست سخنان مشابهي را از قول مقامات نظامي ايالات متحده نقل كرد و افزود كه اگر عراق بخش كوچكي از خاك كويت را اشغال كند، ايالات متحده احتمالاً به مبارزه مستقيم عليه عراق دست نخواهد زد؛ بلكه به همراه دولتهاي عربي اين اقدام را محكوم ميكند و براي عقبنشيني عراق از خاك كويت، اعمال فشار خواهد كرد."
در 25 ژوئيه "آپريل گلاسپي" سفير ايالات متحده در عراق با صدام ديدار كرد و پيامي به كلي اغفالكننده درباره ديدگاه ايالات متحده در قبال بحران جاري ارائه داد. او به صدام اطمينان داد كه به دستور مستقيم جورجبوش رئيسجمهور، پيام زير را تقديم ميكند: "ما در زمينه منازعات اعراب با اعراب، مانند اختلافات مرزي شما با كويت، هيچ نظر خاصي نداريم. من به دستور مستقيم رئيسجمهور آمدهام تا خواستار مناسبات بهتر با عراق شوم."
گلاسپي تأكيد كرد كه اين موضع هميشگي ايالات متحده آمريكاست و افزود: "من در اواخر دهه 1960 در سفارت آمريكا در كويت كار كردهام و در آن دوران نيز دستور داشتيم هيچ نظري در اين زمينه ابراز نكنم؛ زيرا اين مسئله به آمريكا ارتباط ندارد."
صدام در اين ديدار، خواستار كمك ايالات متحده به بازسازي عراق پس از جنگ شد و خانم گلاسپي قول مساعد داد. كمي پس از آن ملاقات، وي براي گذراندن تعطيلات، محل مأموريت خود را ترك كرد. در عرف ديپلماتيك اين اقدام نيز بيانگر عدم علاقه ايالات متحده آمريكا به مداخله در مناقشه ميان عراق و كويت تلقي ميشد.
در طول هفته بعد، زماني كه رهبران مصر و عربستان سعودي در حال مذاكره براي حل اختلافات عراق و كويت بودند، جورجبوش حاضر به اظهارنظر در اين زمينه نشد. در صبح 31 ژوئيه، واشنگتنپست خبر داد كه نيروهاي عراق در مرز كويت به يكصد هزار نفر رسيدهاند. زماني كه دوباره اين مسئله از "پت ويليامز"، سخنگوي پنتاگون پرسيده شد، گفت: "من هم گزارشهاي مربوطه را شنيدهام، ولي ما درباره اين موضوع بحث نكردهايم."
جورجبوش از طريق تصويرهاي ماهوارهاي و گزارشهاي سفارت، 36 ساعت قبل از اشغال كويت، از استقرار نيروهاي جديد نظامي در مرز كويت مطلع بود، ولي او همچنان ساكت ماند. در صبح اين گزارشهاي اطلاعاتي نيز به كاخ سفيد رسيد كه از حمله قريبالوقوع عراق خبر ميداد. ولي بوش باز هم ساكت بود.
در ساعت 9 بعدازظهر چهارشنبه اول اوت، اخبار ورود تعداد زيادي از نيروهاي عراق به خاك كويت به واشنگتن رسيد. بوش كه از زمان شروع بحران در 16و17 ژوئيه تا زمان اشغال به كلي ساكت بود، ناگهان سكوت را شكست. در ساعت 11:20 دقيقه بعدازظهر اول اوت، بيانيه بوش منتشر شد كه به شدت تهاجم عراق را محكوم كرده و خواستار خروج فوري و بدون قيد و شرط تمامي نيروهاي عراقي شده بود.
در 12 اوت، نيويوركتايمز، خبر اشغال كويت را منتشر كرد و نوشت: "دولت بوش... هيچگاه دقيقاً نگفت كه اگر عراق بخشي بزرگ يا كوچك از خاك كويت را اشغال كند، چه خواهد كرد. ابهام اعلام نظرهاي آمريكا و خودداري از ابراز وعده صريح حمايت از كويت، برخي از مقامات كويتي كه به اتخاذ موضع استوارتر و حمايت از طريق نمايش بيشتر نيروي نظامي اميد داشتند، مضطرب كرده بود."
در ساعت 8 صبح روز پنجشنبه 2 اوت، بوش با اعضاي شوراي امنيت ملي جلسه داشت. پس از پايان جلسه، خبرنگاران از او پرسيدند: آيا شما درباره مداخله يا اعزام نيروي نظامي به كويت تصميمي نگرفتهايد؟ بوش پاسخ داد: "من چنين اقدامي را مورد توجه قرار ندادهام."
در اين روز دولت ايالات متحده آمريكا كليه داراييهاي عراق و كويت در اين كشور را مسدود كرد. سپس بوش براي ملاقات "مارگارت تاچر" نخستوزير بريتانيا به شهر "آپسن" در ايالات كلورادو سفر كرد. بوش در اين روز با تاچر جلسه داشت و جلسه بعدي در روز دوشنبه 6 اوت در كاخ سفيد برگزار شد. جورج بوش كه قبل از ملاقات خانم تاچر در زمينه مداخله نظامي در كويت نظري نداشت، بعد از ديدار با او موضعي به شدت جنگ طلبانه گرفت.
به زعم نويسندگان فوق، در ساير جنگهاي بزرگ سده بيستم نيز از سوي همين كانون، عملكردي مشابه صورت گرفته است. آنان مينويسند:
امروزه به خوبي ميدانيم كه "دين آچسون"، وزير خارجه ايالات متحده آمريكا و همكار نزديك "آورل هريمن" در ژانويه 1950 به طور رسمي و علني كره جنوبي را خارج از حوزه حمايت آمريكا اعلام كرد و به اين ترتيب "كيم ايل سونگ" را به شروع جنگ كره ترغيب كرد. همچنين ميدانيم كه در همين سال انگليسيها به طور پنهان كره شمالي را به حمله به كره جنوبي ترغيب كردند.
سپس انگليسيها مخفيانه چينيها را به مداخله در جنگ كره تشويق كردند. حمله سال 1980 صدام حسين به ايران نيز با اين تشويق و تضمين ايالات متحده صورت گرفت كه حكومت تهران قادر به مقاومت نيست و فروخواهد پاشيد.