بازخوانی خاطرات والفجر ۸

ماجرای پیش‌بینی اصابت راکت شیمیایی در والفجر۸

چند ماه قبل از عملیات والفجر۸ که با بچه‌های اطلاعات و عملیات لشکر ثارالله در اهواز حسین وارد اتاق شد و به بچه‌ها گفت: در عملیات آینده یک راکت شیمیایی به سنگر شما اصابت می‌کند و تو، تو و تو شهید می‌شوید.
کد خبر: ۱۲۰۰۳
تاریخ انتشار: ۰۱ اسفند ۱۳۹۲ - ۱۳:۰۰ - 20February 2014

ماجرای پیش‌بینی اصابت راکت شیمیایی در والفجر۸

به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس، شگفتیهای فراوانی در جریان رزم، شهادت و تشییع شهدا وجود داشته و دارد. شگفتیهای منظمی که برای جنگ با همه خشونت و ناملایماتش یک وجه ساختارشکن به نام زیباییهای جنگ میسازد که فقط در نبردهایی همچون جنگ هشت ساله ما رؤیت شده است، موقعیتهایی که از جنگ ما چیزی بهنام هشت سال دفاع مقدس ساخت.

مهرداد راهداری از رزمندگان و جانبازان هشت سال دفاع مقدس در مورد شگفتی شهدای عملیات والفجر۸ خاطرهای را به شرح زیر روایت میکند:
 
چند ماه قبل از عملیات والفجر۸ که با بچههای اطلاعات و عملیات لشکر ثارالله در اهواز بودیم حسین وارد اتاق شد و به بچهها گفت: در عملیات آینده یک راکت شیمیایی به سنگر شما اصابت میکند و با شوخی گفت: چتر همه شما باز میشود. بعد با انگشتش یکی یکی به بچهها اشاره کرد و گفت: تو، تو و تو شهید میشوید، من هم که میآیم تا شما را از داخل سنگر و زیر آوار نجات دهم، یک نفس عمیق میکشم و شیمیایی میشوم. جالب اینجا بود که به همه اشاره کرد و تنها مرا که در بین جمع بودم از بقیه استثنا کرد و در مورد من چیزی نگفت.
 
چند ماه بعد از عملیات والفجر۸ آغاز شد. من در منطقه شیمیایی شدم و به اورژانس فرستاده شدم. در اورژانس بچههایی را که حسین یکی یکی به آنها اشاره کرده بود، دیدم. آنها به دلیل مجروحیت شیمیایی و بر اثر اصابت یک راکت شیمیایی به سنگرشان به اورژانس آورده شده بودند. درست همان تعداد از آن جمع که حسین به آنان اشاره کرده بودند یعنی شهید یزدانی، شهید دامغانی، شهید هندوزاده و شهید کاظمی.
 
با اینکه حسین را ندیدهایم ولی باشناختی که از او داشتم مطمئن بودم برای خودش هم آن حادثه پیش آمده است. بعدها شنیدم همین طور بوده است. بعد از بمباران، حسین وقتی میبیند بچهها زیر آوار ماندهاند، با اینکه در محوطه به او آسیبی نرسیده بود، به رغم سابقه مجروحیت شیمیایی که داشت و ماسک هم در دسترس او نبود به کمک بچهها شتافت.
 
با دیدن این جوانمردی و ایثار حسین، بقیه هم به کمک او شتافتند و به او اصرار کردند که چون سابقه مجروحیت شیمیایی دارد و ماسک ندارد از آنجا برود ولی او قبول نمیکند. حسین وقتی میبیند حجم آوار زیاد است، میگوید: بروید لودر بیاورید. صدای ناله یکی از بچهها (حسین متصدی) از زیر آوار شنیده میشد. او تنها کسی بود که از جمع پانزده نفری که در آن ساختمان بودند، زنده ماند.
 
منبع: دفتر اول لحظههای آسمانی
معاونت پژوهش و ارتباطات فرهنگی بنیاد شهید و امور ایثارگران
نظر شما
پربیننده ها