ویژگی خاص مردم
. . . اول عامل خودمان بوده ایم. خودمان یعنی مردم؛ یعنی از شما به عنوان جزیی از مردم گرفته، تا دیگرانی که از این گوشه مرز تا آن گوشه مرز هستند. یعنی روحیه و خصوصیات ملت، یک ویژگی خاصی داشته است که در طول تاریخ و در عرض جغرافیا کمتر دیده می شود. این یک پارمتری است که ما باید به آن توجه داشته باشیم. ویژگی مردمی که در ایران و یا در یک کشور عربی هستند و با هم فرق می کند؛ همین طور در اینجا و در اروپا ویژگی مردم با هم فرق می کند. یعنی ما یک چیز اختصاصی داریم و این هم چیز غریبی نیست؛ چیز معمولی است. علت دارد و علت آن هم مشخص است. نمونه اش هم این است که می بینیم وقتی که مردم ما با جنگ روبرو می شوند، آنچنان به صحنه می آیند و کمک و تلاش می کنند که ما ((احسنت)) می گوییم. با توجه به تمام خصوصیاتی که در این زمینه داریم این عامل یکی از پایه های انقلاب ماست. ما به این پایه باید به چشم احترام نگاه کنیم. با عشق و علاقه مندی نگاه کنیم.
جایگاه رهبری در انقلاب اسلامی
عامل دوم پایه رهبری است. رهبری است که به ما روح تازه داده است. یعنی همه ما در قبل، وضعیت اسلام را در سربازخانه ها لمس کرده ایم و بعد از انقلاب هم درک کرده ایم، در آن زمان با تمام وجود با اسلام مبارزه می شد. الان هم ممکن است مبارزه بشود. یعنی الان ممکن است درنفس من خصیصه ای باشد که این خصیصه درست نباشد. من هم به خاطر همان خصیصه مقداری کجی داشته باشم و دیگران هم همین جور و دشمن هم همین جور. یعنی وقتی که یک آدم را قبل از انقلاب می گیرند و می برند زندان و می گویند؛ ((سه جمله را شما نگو و هر چه می خواهی بگو)) :
اول، از شاه بد نگو ! تعهد بده و بنویس که از شاه بد نگویی.
دوم، به اسرائیل حمله نکنید.
سوم، این قدر نگویید که اسلام در خطر است.
این سه جمله خیلی معنا و مفهوم دارد. هرکدام سمبل چیزی است. سمبل جریانی است در تاریخ ما.
می بینیم که رهبری دست می گذارد روی همین چیزها. یعنی نوک حمله را به قول ما و تلاش اصلی حرکت را می گذارد روی همین و این را زنده می کند. حالا ممکن است که در بین ما صددرصد زنده نشده باشد. نود درصد یا شصت درصد شده باشد. بستگی دارد به چیزهایی.
من نمی توانم آمار دقیقی بدهم. ممکن است در بین ما در بعضی جاها به صورت خیلی ناجوری جلوه کرده باشد. یعنی ما باید آن پیوندی را که با اسلام داشته باشیم، نداشته باشیم. ممکن است ما در ذهنمان و در مخیله مان از رهبری به قول بچه ها یک مقداری جا نیفتاده باشیم، ولی در کل وقتی به قضیه نگاه می کنیم می بینیم ملتی که در حال پاشیده شدن و گسیختگی بود؛ دو مرتبه جمع می شود! خدا برکتی به نفس او و به کلام او بدهد که به ما امیدواری داد. این امیدواری سبب شد که ما روی پای خودمان بایستیم.
این هم یک پارامتر است که برادران باید به آن توجه داشته باشند؛ به عنوان یک فرمانده یا یک رئیس، سرگروهبان، افسر یا یک مسئول، کلام من باید چه جوری باشد. ما چه جوری عمل کردیم و هدفی که در پیش ماست، چی هست و ما چه جوری باید خودمان را تطبیق بدهیم؟
خداوند در قیامت از ما در مورد نمونه های زنده ای که در بین ما هستند سوال می کند. یعنی اگر ما موفق نشدیم که در کربلا بجنگیم، اگر موفق نشدیم که در رکاب علی بن ابی طالب (ع) تلاش بکنیم، اگر موفق نشدیم که در دوران سخت زندگی پیغمبر(ص) در مکه با او باشیم، ولی ما در دورانی هستیم خدا از بین ما و از بین این ملتبه ما نمونه ارائه می کند. در قیامت بهانه ها در حضور او هیچ است. ممکن است من الان خودم را با آوردن یک بهانه توجیح کنم که به این دلیل من نمی توانم این وظیفه شرعی را انجام دهم؛ ولی در حضور خدا که ما دیگر نمی توانیم ! این نمونه در بین ما است و آن چیزی که الان مسلم است این است که از این ((رهبری)) بارزتر و آشکارتر و ظاهرتر چیزی نیست! پس این هم یک پارامتر و یک استخوان بندی و یا یک پایه از پایه های انقلاب است.
شهادت آرزوی ما
بنابراین در لحظات بسیار حساس و مشکل بار به کول داریم و حرکت می کنیم. اگر قبل از این انقلاب مرده بودیم وظیفه ای نداشتیم. اگر بعد از انقلاب شهید شده بودیم که نهایت آرزوی ماست و از خدا می خواهیم که این توفیق را به ما بدهد که با ولایت علی بن ابی طالب(ع) شهید بشویم و در این راه هر چیز ناقابلی را که داریم تقدیم محضر با ارزش محبوب و دوست خودمان بکنیم. اگر رفته بودیم باز هم وظیفه ای نداشتیم؛ ولی مشکل ما این است که ما مانده ایم، ما ماندگان این راهیم و مسئولیت بسیار پرخطیری بر دوش ماست و هرچه که رده ی ما و مسئولیت ما بالاتر باشد به مراتب بیشتر و هر چه پایین تر به مراتب کمتر خواهد بود. یعنی یک سرباز در سنگر و یک سرباز در دفتر و یا یک سرباز در دهخل پادگان مسئولیتش به مراتب از یک افسر به نام فرمانده و یا از یک درجه دار به عنوان سرگروهبان و یا از یک رئیس رکن یا از یک مسئول سازمان کمتر است. لذا اگر یکی از اعمال ما در طول روز به خاطر خدا و به خاطر اسلام باشد اثرش آنچنان است که قابل مقایسه با آن نیست.
ما در یک موضع بالاتری هستیم. موضع بالاتر، کارهایش را با توجه به آن دید و با توجه به آن هدف انجام می دهد. همین که بار بیشتر روی کول ما بود، یک کلمه حرف، یک قدم ما و یک امضای ما هم موثر است. آنچنان که می تواند همه چیز را عوض کند و به ما زندگی دنیوی و جهان آخرت را ببخشد. این است که ما بازماندگان هستیم و خون شهیدان را روبروی خود می بینیم و روحشان را ناظر و حاضر بر همه حرکات خود می دانیم، موظفیم که به این سه الگو یا این سه پایه دقت کنیم؛ پیوندمان را با اسلام چگونه برقرار کنیم؟ آیا باز هم باید ادامه دهیم ؟ آیا ما بعد از انقلاب در درون خودمان از نظر اسلام تغییری ایجاد کرده ایم؟ آیا آن معیار یا ضوابط اسلامی که در وجود ما بوده و از پدران و مادران به ارث رسیده است- اگر شناسنامه همه مان را نگاه کنیم می بینیم که پدرانمان اسمشان یا حسین بوده یا رسول، احمد، علی و یا عباس بوده است و ما که در یک بیت اسلامی به دنیا آمده ایم – آیا این اضافه شده ؟ کم شده و یا در همان حد باقی مانده؟ این را چه کسی باید ارزیابی کند و چه جوری باید ارزیابی کند؟
شکر نعمت های خداوند
اگر می گوییم که خدا یک نعمتی را به نام اسلام به ما عنایت کرده است و ما باید شکر این نعمت را بکنیم، شکر این نعمت چیست؟ شکر نعمت چشم برای من چیست؟ آیا باید با چشم به گناه نگاه بکنم یا این که باید به هر چیز ثواب نگاه بکنم؟ آیا در شکر این نعمتی که خدا به نام دست به من داده چه باید بکنم؟ باید امضا بکنم برای کار درست یا نادرست؟
شکر این قلمی که من دارم چیست؟ شکر این فکر همین طور؟ آیا باید فکر من در طول 24 ساعت در خدمت گرفتاریهای شخصی ام باشد، گرفتاریهای خدمتی ام باشد، گرفتاریهای بالاتر باشد! چه باید باشد؟ شکر این نعمت را من چه جوری ادا کنم. اگر اشتباه نکرده باشم همه این ها را خدا می بیند و هر عضو باید حرف بزند و شهادت بدهد که من در کجاها حضور پیدا کردم، در چه خلساتی نشستم و چه جوری 5سال، 10سال، 50سال عمرم را گذراندم.
و وقتی که آدم می بیندکه هیچ حرکتش از قلم نیفتاده، آن وقت است که وحشتناک است! پس دقت و توجه برای ما همین است.
جایگاه فرماندهی و وظیفه او
چند روز پیش ما در یکی از سنگر ها بودیم؛ یکی از آقایان روحانی هم آنجا بود. جمله ای گفت برای موعظه برادرانی که آنجا بودند؛ بسیار جمله جالبی بود. برای اینکه باید ایمان و بندگی خدا را از بندگی بندگان خارج کنم و به عبادت و بندگی خداوند راهنمایی کنم. حالا باید این جمله را به عنوان یم کلام از مکتب اسلام بیاورم و در زندگی فرماندهی ام پیاده کنم.
زیرا ما فرماندهی مان و مدیریتمان در نظام خاصی شکل گرفته و بالا آمده، اخلاق ها و عادت های غیراسلامی با آن درآمیخته است. من چه جوری سربازهایم را باید عادت بدهم که بتوانند سرباز اسلام باشند و خودم هم خصوصیات سرباز اسلام را داشته باشم که اینها بندگی مرا نکنند و من بندگی دیگران را نکنم و در جمع سازمانمان ثبات و استحکام پیدا بکند؟
چیزی که دشمن از آن وحشت دارد این است که ما قویتر و پابرجا تر باشیم. خب این بار خیلی سنگینی است! ما نمی توانیم به این مسئله بی توجه باشیم. ما حتما باید روی این کار بکنیم، هر کداممان اگر چه این جنگ طول بکشد، اگرچه ما گرفتاری داشته باشیم. چون اینها چیز هایی است که جز زندگی ماست و با زندگی ما عجین شده است. در مسیر حرکت ما, این گرفتاری ها هست! اما اگر از این سه ÷ایه ببریم , مرگ ما فردا می رسد. از اسلام ببریم , باز مجددا به قهقرا می رویم!
تکمیل بکنم جمله ام را ؛ این پیوندمان را هم باید بهتر و عالی تر نماییم. یعنی اگر بعضی از ابعادش را بشناسیم, به فطرت آدم می رسیم. وقتی که آدم توی واحدش می بیند که برخورد یک نفر را با یک سازمان یا یک رو حانی استنباطی که می کند این است که ما باید توی این کار معرفتمان را بالا ببریم . همانطوری که من وقتی با یک افسر رو به رو می شوم , نیم ساعت که با او صحبت می کنم با قبل از آن نیم ساعت خیلی فرق می کند. قبلا که نگاه کردم روی ظاهر , نظریه ای داشتم که این مثلا چنان است, ولی وقتی که نیم ساعت با او کار کردم , حرف زدم , میفهمم که این کیست و وقتی که با او شش ماه کار کردم به شخصیت این انسان بزرگوار ÷ی بردم که چه انسان بزرگواری است!چه آدم زحمت کشی است!چه آدم اصیلی است!
انتظارهای مردم از ما
یک موقع ما در زندگی معرفتمان کم است و ما باید به حد تکاملش برسانیم.
مردم هم از ما انتظار دارند که ما حرکتمان درست یاشد؛ صحیح باشد. مردم از ما انتظار دارند که این دستی را که به سوی هم دراز کردیم ئ در یکدیگر فشردیم, این را ثابت نگه داریم؛ تقویتش بکنیم. باید سعی کنیم که رگه ها و رشته های ناجوری که در آن هست از بین ببریم . این چیزی است که ما را موفق می کند. این چیزی است که به ما اجازه می دهد که در طول تاریخ دوام بیاوریم والا اگر قرار باشد ذهن ما هم درگیر مسائل بیگانه باشیم یا اگر قرار باشد با این مسائل مقداری برخورد _ خدای ناکرده _ ریاکارانه ای داشته باشیم این قطعا اشتباه است. چیزهایی در وظیفه من است و چیز هایی در وظیفه شما مردم.
این چیز جالبی است. من روزی که ان را شنیدم، خیلی موثر بود در وجود خودم و خیلی اثر گذاشت روی من. موارد مختلفی دارد، یکی دوتای آنها را برایتان ذکر می کنم. یکی از مواردش این است که خداوند می فرماید: بهشت از من است و بندگی از شماست. من بهشت را خلق کردم و شما باید اطاعت بکنید از من. اگر می خواهید به آن برسید باید اطاعت من را بکنید. بخشش و آمرزش از من است و دعا از شماست. برکت از من است و حرکت از شماست. شما در کار روزمره خودتان می توانید استفاده کنید ببینید چقدر به این مسئله می رسید. زمانی که نشسته اید روی صندلی و حرکت نداریدیا وقتی بروید و خودتان را بزنید به قلب کار، ببینید چقدر موثر است. افسری که می خواهد یه طرحی بریزد، یک بررسی می کند.اگر در این بررسی از نزدیک ارزیابی نکند بررسی اش درست در نمی آید. اگر شما در کارتان حرکت نداشته باشیدتوی آن برکت را لمس نمی کنید.
ما نمی خواستیم بجنگیم! این را همه شنیدند و بارها هم دیدید. هیچ کدام از ما نمی خواستیم.
این جنگ در شرایطی بر ما تحمیل شد، ولی حرکت کردیم. خدا هم در این حرکت به ما برکت داد. حالا ما باید این را حفظ بکنیم، و باز هم ادامه بدهیم. باز هم برویم دنبال این مسئله(( جنگ جنگ تا پیروزی)) که اینها می گویندبه عنوان رهبران ما، به عنوان مسئولین مااین را چه جوری باید در زندگی خودمان پیاده کنیم. با این مصیبت هایی که داریم، مصیبت من بیشتر است یا آن برادری که شهید شده است؟ مصیبت من بیشتر است یا مصیبت آن روستایی؟ مصیبت من یا مصیبت آن ملتی که من را به عنوان یک قلعه محکم پذیرفته است؛ یعنی خوابیدن آن سرباز در سنگر نباید به صورت یک مسئله پوچ برایش جلوه کند. اگر به صورت یک مسئله پوچ جلوه کرد، این گناه من و شماست و حرکت شما در پشت میزتان هم باید همین طور باشد. شعارهای انقلاب را نگاه کنید، به آنها فکر بکنید.
ممکن است گروهی یا فردی از این جمله، استنباط غلطی بکند! یا برخورد غلطی داشته باشد، ولی شما به اصل حرکت توجه داشته باشید. ما یک سربازیم و این لباس را پوشیده ایم. در شرایط خاصی شاید روزی که ما این لباس را پوشیدیم ابن اصالت و این حساسیت در وجود ما بود، ولی در طول حرکتمان با مسائل دیگری هم قاطی شد و الان به یک مرحله جدید رسیده است. یک دنیای جدید در حضور ما در ذهن ما روشن شده است. ما در این دنیا باید توجهمان را جلب بکنیم به این که من این شعار را چه جوری پیاده بکنم. اگر روی اینها ما فکر بکنیم آن وقت در داخل خودمان به کارهای اصولی تری می رسیم. به چیزهایی می رسیم که اگر به آنها چسبیدیم، حرکتش حرکت سریعی است. اگر می بینید در سازمانی تحجر است و حرکت نیست به خاطر این است که معیارهای صحیح را یاد نگرفته است و اگر می بینید سازمانی رشدش سریع اسا به خاطر این است که معیارهای درست در آن حاکم است.
خودسازی
تا زمانی که در بین خودمان معیارهای درست را حاکم نکنیم، موفق نیستیم.
انقلاب نشان داد که هرچیزی از درون خودش جوشیده و بالا آمده است. اگر می بینید عراق موفق نمی شود، برای این است که معیارهای درست در بین ملت عراق کم است.
تاریخ ملت عراق را مطالعه کنید، ببینید این ها چه طوری هستند. برخوردشان را در طول تاریخ بررسی کنیدبرخورد ایرانی ها را هم در طول تاریخ ببینید. بنابراین هر چیزی باید از درون خودش جوشش داشته باشد و این جوشش در ما وجود دارد. اگر وجود نداشت ما اینجا نبودیم. ما در این مرحله تاریخی نبودیم. پس طلیعه ای داشته است چرا؟ برای اینکه در سختی ها به آن رسیدیم. در مشکلات به آن رسیده ایم.
بنابراین اگر ما این را پیاده بکنیم دیگر نباید به همدیگر دروغ بگوییم. چرا یک سرگروهبان باید به من دروغ بگوید؟ چرا باید به رئیسم دروغ بگویم؟ چرا برای هم تظاهر می کنیم؟ چرا باید مسئله ساده ای که در زندگی داخلی ما هست، نتوانیم رعایت بکنیم؟ چرا ما هنوز نتوانسته ایم مسئله اسراف را در بین خودمان حل بکنیم؟ اسراف در برق، در حرف، در کاغذ، در غذا و در همه کارهایمان! چرا اگر کردیم موفق نبوده ایم؟ کم بوده! این است که این جوشش در درون ما باید ایجاد بشود به وسیله خودمان و از خدا باید بخواهیم.
یک انسان مستاصل و یک جامعه گرفتار، وقتی که چیزی را از خدا خواست خدا به او می دهد چون خدا خودش می گوید: (( شما از من بخواهید من به شما می دهم. اگر نخواهید به شما نمی دهم.))
شما هر کدام که تصمیم بگیرید یک خانه داشته باشید، سرانجام صاحب خانه می شوید. سرانجام در طول حیات، نودونه درصد شروع، تصمیم و اراده است.
ولی این یک مسئله ساده است. این یک چیز ابتدایی است. آیا می شود شما در لحظات بحرانی چیزی از خدا بخواهید و او ندهد؟ و ایا می شود در درون شما پیوندی با خدا نباشد؟ حتما هست ولی نکند ما در کارمان از این معیارها بریده بشویم. دقت آقایان را، توجهشان را به این انگیزه جلب می کنم.
مسائل و مشکلات ما مشخص است و معلوم که تا چه حد و چگونه است؛ ولی به این نکته که به عنوان مقدمه ای برای شروع کار ماست توجه شما را جلب می کنم و امیدوارم با کمک شما و با کمک امکاناتی که در سطح سازمان ما وجود دارد بتوانیم جوری حرکت کنیم که در داخل مایه هایی که گفتیم باشیم.
صبر و پایداری در برابر مشکلات
نکته ای دیگر از این حدیث را برایتان نقل بکنم و چند کلمه دعا کنم و جلسه را به یاری خداوند تمام بکنم.
پس شد بلا از طرف خداوند است. آن چیزی که ما در مورد بلا داریم صبر است. شما زندگی تمام رهبران اسلامی را مطالعه کنید، ببینید آیا از ما بهتر بودند از نظر معیارهای مادی، یا بدتر؟ از ائمه تا مردان بزرگش.
این یک زندگی غربی بوده که ما به آن عادت کردیم، یک زندگی رفاهی بوده است که ما را قانع می کرده است به یک سری مسائل.
انسان اگر در مسیر عشق بیفتد که دیگر چیزی جلودارش نیست. این است که ما نباید از بلاها و مشکلاتی که به ما نازل شده است ناراضی باشیم و بی تحملی کنیم و در برابر ناملایمات کفران نعمت کنیم. ما موظف هستیم صبر کنیم. چون معتقدیم که این راه پیروز می شود. معتقدیم که اسلام می ماند و هر چه که پیوندمان با این نظام و با این مکتب قوی تر باشد ثباتمان در تاریخ بیشتر است.
بنابراین با گرفتاری به عنوان یک مسئله تخریبی برخورد نکنیم.
بله، در زندگی اروپایی هم مشکلات هست! آدم وقتی که به سبک غربی فکر می کند، چون بعد از این دنیا برای آنها چیزی مفهوم ندارد، معتقد است که در اینجا از حداکثر امکانات استفاده بکند. حداکثر امکانات پول است؛ زندگی مادی است؛ بهره برداری از دنیا است؛ لذت های شهوانی است و نظایر اینها. توی این مایه ها رفته اند به جلو. این یک فلسفه خاص غربی دارد. فلسفه شرق که مربوط است به خودش. ما در این پارامترها نیستیم. ما در داخل پارامترهای اسلام هستیم. پارامتر اسلام می گوید دنیا مزرعه آخرت است. من چه کار کنم در این که محصول بردارم؟ بنابراین دید من نسبت به دنیا و آخرت با او فرق می کند. دید او این است که ((بخور و بخواب ؛ عشق بورز تا هرجا که می توانی)). ولی فرهنگ اسلام این نیست. شما زندگی علی بن ابی طالب(ع) را مطالعه کنید، زندگی امام حسین (ع) را ببینید. انسانی که بلند می شود و این مسیر را می آید و خانواده اش می آیند به آنجا، به آن وضع می افتند و بعد می مانند و بعد پیام را می رسانند به تاریخ، این چه چیز است آخر؟ یک درجه داری که وقتی به جبهه می رود وقتی آدم به او نگاه می کند با آن وضع و لباسش، ایستاده بالای سر سرباز و وقتی که یک ربع با او حرف می زنیم روح می گیریم و زنده می شویم. آیا این ارزش نیست؟ آدم باید به این مسئله با چشم بی تفاوتی نگاه کند؟ شما و ما که در اینجا هستیم، نباید این ارزش ها را در بین خودمان تقویت بکنیم؟
پس از سختی ها و مشکلات نباید بهراسیم. چون خدا اگر ما را دوست داشته باشد این شرایط را برایمان ایجاد می کند. اگر ما را دوست نداشته باشد رهایمان می کند به حال خودمان. چون ملت ما را دوست دارد و ما پیوند خاصی با اسلام داریم، به خاطر این است که مشکلات ما مقداری در مسائل مادی و گرفتاریهای دنیایی زیاد شده است و این هم یک چیز غریب و عجیبی است.
راز و نیاز با معبود
از خدا می خواهیم که به ما و شما و همه ملت ایران توفیق بدهد که این جنگ را هر چه زودتر به نفع اسلام به پایان برسانیم.
از خدا می خواهیم که اگر این جنگ ادامه اش برای حیات اسلام است به ما صبر و تحمل بدهد و توان بدهد که در هرجا هستیم مصیبت ها و مشکلات جنگ را تحمل کنیم که بتوانیم بر دشمن پیروز شویم و اسلام را در بین خودمان و در ملت خودمان و برای آیندگان خودمان به ودیعه بگذاریم. . .
از خدا می خواهیم که پیوند ما را با اسلام، با مکتب و قرآن بیش از پیش محکم بگرداند . . .
از خدا می خواهیم همان جوری که توانستیم به این شهر و استان و به این ملت با کمک خود روحیه بدهیم باز هم بتوانیم آنچه را که آرزو و امید این ملت است با تلاش و مقاومت و پیگیری به آن برسیم.
از خدا می خواهم که برادران ما، همکاران ما، آن کسانی که در طول جنگ مصیبت ها را بیشتر از ما تحمل کردند، مجروح، شهید و زخمی شده اند، دچار گرفتاری شده اند، خداوند گرفتاری و مصایب آنها را رفع کند و سلامتی شان را به آنها برگرداند.
از خدا می خواهم که امام زمان، کسی که یاری دهنده همه ماست و کسی که همه ما به امید و رضایت او هستیم، از ما راضی و خشنود باشد.
از خدا می خواهم که آخرین لحظه حیاتمان، تا آخرین نفس که در سرنوشت ما نوشته شده است، امروز است یا فردایی دیگر از مرز اسلام و خط اسلام خارج نشویم.
از خدا می خواهیم که ما را با مسئولیت های فرماندهی و رهبری، در شرایط موجود اسلامی بیش از پیش آشنا بگرداند.
از خدا می خواهیم که شهدای ما و کسانی که خون دادند و کسانی که پیش از ما در این شهر، در این مملکت، در این شرایط جنگیدند و شهید شدند، روحشان عالی است، متعالی بگرداند.
از خدا می خواهم که پیوند مسلمینی را که در طول تاریخ و در حال حاضر در کشورهای مختلف زیر بار فشار دشمن سرسخت و نابکاری همچون ابرقدرت ها قرار گرفته اند، هرچه زودتر از زیر بار ظلم آنها را نجات بدهد.
از خدا می خواهم که این ملتی که یک بارقه امید برایش ایجادشده، یک بارقه حیات، بتواند این بارقه امید و حیات را به ملت افغانستان، به ملت لبنان و به همه مسلمانان جهان انتقال بدهد.
از خدا می خواهم همان گونه که اسلام در مکه ظهور کرد با دژ محکمی به نام جاهلیت عرب روبه رو شد و سالها مبارزه کرد تا آن دژ را شکست و به ایران آمد و در ایران در شرایطی قرار گرفت که توانست هم ایران را زنده کندو هم ایران خدماتی کرد به اسلام، باز هم به ما این توفیق را بدهد که در شرایطی قرار بگیریم که بتوانیم همه ما یکپارچه و یک جا خدمتگزار به اسلام باشیم.
خدایا چنان کن سرانجام کار تو خشنود باشی و ما رستگار
من بیش از این مزاحم وقت شما نمی شوم. همگی را به خدا می سپارم. امیدوارم که شما راهنمای ما باشید. همان جوری که ما از یک درجه دار یا یک سرباز یا یک رزمنده در خط روح و حیات می گیریم، همان جوری هم که امیدواریم که در پیشبرد مسئولیت هایی که بر عهده این سازمان و این مجموعه قرار داده شده است، از شما کمک و راهنمایی بگیریم تا ان شاالله به یاری خداوند موفق و پیروز بشویم.
من دیگر عرضی ندارم. دعا برای امام فراموش نشود.