ارامنه در تاریخ ایران نقش فعالی داشتند، چنانکه در دوران هخامنشیان ارمنستان ساتراپنشین ایران بود. شاهزادههای اشکانی سالیان سال در این کشور حکومت کردند.
در سال 301 میلادی، ارامنه مسیحیت را بعنوان کیش رسمی خود پذیرفتند و بدین ترتیب ارمنستان اولین کشوری بود که مسیحیت را دین رسمی خود اعلام کرد. حدود 10سال بعد کنستانتین، قیصر روم؛ مسیحی شد و در نتیجه امپراطوری روم مسیحیت را رسماً پذیرفت. نکته جالب اینکه شخصی که پادشاه ارمنستان (تیرداد) و به طبع کل ارمنستان را مسیحی کرد و «گریگور نوربخش» لقب گرفت، اصلیتی ایرانی و پارتی داشته است.
ارامنه که از نظر مذهبی در اقلیت قرار دارند همواره در کنار سایر هموطنان همراه بودند. جنگ تحمیلی هشت ساله، لطمات سنگینی چه از لحاظ مادی و چه از لحاظ معنوی بر کشورمان وارد کرد ولی این جنگ، نشان داد که مردم ایران از هر قوم و تیره و مذهبی که باشند، هنگامی که مساله دفاع از میهن عزیزمان ایران به میان میآید تا پای جان و تا آخرین رمق خود علیه دشمن متجاوز مقابله خواهد کرد و اجازه نخواهد داد که حتی یک وجب از خاک گرانبهای این سرزمین کهن و ارزشمند به دست بیگانگان بیافتد. ارامنه نیز همانند سایر ایرانیان در این جنگ شرکت کرده و شهدای خود را تقدیم این خاک و سرزمین گرانبها کردند.
کتاب «چه کسی قشقرهها را میکشد» به قلم حجت شاهمحمدی نه فقط خاطرات آزاده جانباز سورن هاکوپیان بلکه روایت خاطرات بسیاری از آزادگان مسلمان است ولی نقطه عطف دین روایت مسیحی بودن سورن (راوی کتاب) است که به دور از هر گونه تعصب و جنجالی مذهبی با مسلمانان به ندای رهبر خود پاسخ مثبت میدهد و 26 ماه اسارت در سولهای تنگ، تاریک را تحمل میکند.
وی بارها و بارها مورد شکنجه قرار میگیرد و این سؤال را در ذهن نیروهای جلاد عراقی شکل میدهد که چطور یک مسیحی این گونه به پای آرمانهای انقلاب و امام خمینی ایستادگی میکند. وی با تن رنجور خود بدترین دردها، حقارتها، شکنجهها و غذابهای روحی و جسمی را تحمل میکند و خم به ابرو نمیآورد.
این کتاب در 35 فراز ایام اسارت سورن را با روایتی غیرخطی بیان میکند. نویسنده در این کتاب سعی کرده است با به هم زدن مقاطع تاریخی به گیرایی کتاب بیافزاید، البته این فلش بکها، باعث سردرگمی نمیشود و در مقاطعی از این گونه تکنیک استفاده میکند که احتمال میرود مخاطب انگیزه همراهی را از دست بدهد.
به طور نمونه در فصل پایانی شاهد این هستیم که سورن به دلیل بیماری به بیمارستان منتقل میشود و پس از بازگشت به پادگان نگهداری اسرای میبیند که دهها هزار اسیر آزاد شدهاند و از این جمعیت زیاد سورن جا مانده است و باید شبی را روز کند تا شاید فردای آن به صلیب سرخ تحویل داده شود.
نویسنده در این بخش به مرور منویات ذهنی این اسیر میپردازد و به گونهای از کارهای وی در روز عاشورا که خواننده ناخودآگاه اشک را به روی صورت خود حس میکند. دل خواننده میلرزد برای این همه صفا و عمق یا در یک فرد. فردی که در بخشی از کتاب میگوید «مسلمان نبودم تا درک عاشورایی داشته باشم ولی عاشورا برای من، مفهوم حرکت دارد. در هر نقطهای که باشی ایستادن جایز نیست. باید برخاست و برای احیای حق قدم برداشت باید از خود گذشت و برای معبود دیوانه شد...»
از ویژگیهای دیگر این کتاب توصیفات و کاربرد تشبیهات است. به طور نمونه در ابتدای کتاب که روز اول جنگ در سال 59 را بیان میکند نویسنده به جای اینکه با جملات سادهای فقط روایتگر باشد برای عواطف انسانها از توصیفات استفاده میکند. به طور نمونه برای توصیف آشفتگی مادر سورن میگوید: «سینه مادر مثل دریایی بود که موجهایش سخت به صخرههای حادثه میخورد و در هم میشکست.» یا میگوید:«دانههای اشک، خط سفیدی را تا زیر چانههایشان رسم کرده بود. انگار جویباری از سرچشمهای خشکیده بود.»
توصیفات دلهرهآور در فصلهای ابتدایی بیشتر نمایان میشود و مخاطب را جذب کرده تا داستان را به انتها برساند. در بخشی می گوید: «ناچار بیآنکه بدانم کجا قدم میگذارم، پیش میرفتم. چیز گردی غلغل کنان، زیر پاهایم جابهجا شد و مقابلم، درون جوی آب افتاد. دوباره کسی مرا صدا کرد. به دنبال او، قدم جلو گذاشتم. داخل جوی آب افتاد. دوباره کسی مرا صدا کرد. به دنبال او قدم جلو گذاشتم. داخل جوی آب، دو چشم نیمه باز، در حالیکه پیکری به دنبال نداشت، نگاهم میکرد. دلم یکباره از جا کنده شد و از دهانم بیرون ریخت. حالا دیگر توان راه رفتن را هم از دست داده بودم...»
در بخشهای پایانی کتاب هم تلنگری به خواننده میزند و برای این موضوع دندانپزشکی دوران اسارت را مثال میزند.
«از همان لحظه ورود، یکی از اسرا دستش روی دندانش بود و مینالید. آن قدر آه و ناله کرد تا امدادگرمان با کولهباری از تجربه، مقابلش نشست. ابتدا به قصد کشیدن دندان، او را زیر باریکه نوری که از پنجره به داخل میتابید برد. اما وسیله مطمئنی پیدا نکرد و تصمیم گرفت پس از عصبکشی آن را پر کند.
پاهای اسیر را دراز کردیم و یک نفر روی آنها نشست. دو نفر از پشت سر، محکم دستهایش را گرفتند. چند سوزن و یک جوالدوز ساخت خودمان، با تعدادی سر سرنگهای چند بار مصرف شده، وسایل کار شدند. چراغ روغنی من هم، برای ضد عفونی کردن روشن شد و امدادگر کارش را آغاز کرد. کسی به داد و فریادهای اسیر توجهی نداشت. تکه چوبی میان دندانهایش گذاشته بودیم تا دهانش را نبندد. اشک ریختن و ادای کلمات نامفهوم، تنها کاری بود که میتوانست انجام دهد.
کار تخلیه دندان و عصبکشی که تمام شد، تکههای زرورق سیگار که قبلا توسط بچهها سوزانده شده بود، تکه تکه گرد شدند و درون حفره دندان قرار گرفتند. ته جوالدوز هم سمبهای بود برای فرو کردنشان تا کمکم سطح دندان، یک نواخت و صاف شود. کار که پایان یافت اسیر نفس عمیقی کشید و روی زمین رها شد.
ما خندیدیم و او را از فشار درد به خود پیچید. چهره دوستانش که تا به آن روز چنین کاری را ندیده بودند، از ترس سفید شده بود و ما که عادت کرده بودیم، هنوز هم میخندیدیم.»
انتخاب کردن نام برای هر کتابی اهمیت ویژهای دارد و این کتاب با همه درد و رنج سرشاری که بر اسرای ما گذاشته است نامی احساسی بر خود انتخاب کرده است. نامی که در ابتدا برای بسیاری مفهومی ندارد اما با توضیح بسیار کوتاهی در صفحه اول تا حدی معنا را برای خواننده روشن میکند اما باید تا 207 صفحه از کتاب را خواند تا دانست که منظور نویسنده از این عنوان چیست و در جمله پایانی کتاب هم یاد قشقرهها میکند. در صفحه اول آمده است: « قشقره همان کلاغ زاغی است. کلاغ سفید و سیاه و زیبایی که با صدای یکنواخت و شیطنتهایش، جلوهای خاص به طبیعت الهی میدهد. زاغی انسان را دوست دارد و با او همخانه میش ود. پس چرا انگشتها برای کشتنش روی ماشه میرود؟»
در دوران دفاع مقدس شهدای زیادی از جامعه ارمنی داشتیم و در پایان کتاب خاطرات کوتاهی از سه شهید ارمنی، شهید وارتان آبراهامیان، شهید رایموند باغرامیان و شهید ورژ باغرامیان آورده میشود که هر کدام فضایی برای تفسیر و توضیح بیشتر میطلبند. همچنین در بخش«عکسها و مدارک»، هجده قطعه عکس و سند مرتبط با موضوع اثر ضمیمه کتاب شده است.
کتاب «چه کسی قشقره ها را می کشد؟» از سوی دفتر مطالعات و ادبیات پایداری مراکز استانی (حوزه هنری اصفهان) تهیه و در 352 صفحه، قطع رقعی و با قیمت 6500 تومان از سوی انتشارات سوره مهر در تهران چاپ و منتشر شده است.