" خود متخصص پنداری بیماری تاریخی است "
• درآمد :
نام استاد مرحوم علی ابوالحسنی (منذر) برای بسیاری تداعی گر نگاه انتقادی به کارنامه دکتر علی شریعتی است ، با این همه او در این گفت و شنود ترجیح داد از آسیبی سخن بگوید که تمامی مدعیان بازسازی اندیشه دینی در تاریخ معاصر بدان دچار بوده اند و آن ، خود متخصص پنداری در شناخت اسلام و احساس استغنا از پژوهش های روشمند و پر دامنه دینی است .
با این همه این مصاحبه خالی از داوری نسبت به نقش دکتر شریعتی در پیدایی گروه های فرقان گونه نیست . این گفتگوی مبسوط ، مورد بازبینی و حک و اصلاح استاد قرار گرفته است که لطف ایشان را سپاس می گوییم .
به نظر شما این انگاره که پژوهش دینی نیاز به تخصص ندارد ، تا چه حد موجب پیدایش گروه هایی با افکار فرقان گونه می شود ؟ و چگونه است که این ذهنیت از بدو پیدایش تا کنون به حیات خود ادامه داده است و هنوز هم افرادی هستند که گمان می کنند همانگونه که مثلاً انسان سلسله اعمالی چون خوردن و خوابیدن را به شکل غریزی و نهایتاً با استفاده از اطلاعات و تجربیات شخصی و محدود خود ، انجام می دهد ، در عین حال که در همه کارها نیاز به تخصص هست ، اما در مسائل دینی خودشان می توانند همه چیز را بفهمند و نیازی به رجوع به افراد متخصص و یا کسب صلاحیت های لازم ندارند ؟ مایلیم از تحلیل شما در مورد تاریخچه پیدایش این ذهنیت و علل ایجاد و دوام آن در تاریخ مطلع شویم .
به نام خداوند جان و خرد ، موضوع بحث شما ، گروه یا بهتر بگویم گروهک تروریستی فرقان است که در برهه خاصی از تاریخ معاصر کشورمان ظهور کرد و بعد هم ظاهراً عمرش تمام شد و تقریباً چیزی از آن باقی نماند . در عین حال می خواهید این گروهک را به صورت یک جریان مستمر در تاریخ اسلام و ایران ردیابی و ریشه یابی کنید .
فرقان گروه اندک شماری بود که در یک برهه خاصی از روزگار ما ، یعنی سال ۵۶ به بعد پا به عرصه وجود گذارد و در همان دوران اوج گیری فعالیت خود نیز اعضای زیادی نداشت . رهبر آن گروه هم به ظاهر جوانی به نام علی اکبر گودرزی بود که سابقه طلبگی داشت و تحصیلات حوزوی را به شکل ناقص گذرانده و البته از مدارس حوزوی تهران طرد شده بود .
ضمناً تحت تأثیر شدید افکار آقای دکتر شریعتی قرار داشت و آنگاه بر بنیاد تحصیلات محدود و ناقص طلبگی اش و تأثیراتی که از آثار و بالاخره مطالعاتی که در سال های آخر عمرش کرده بود ، مدعی شناخت اسلام راستین و شناساندن و اجرای آن در جامعه اسلامی ایران بود . این تصویری اجمالی و در عین حال کلی و کلان است که ما از گروهک فرقان داریم .
من با رهبران فرقان ، هنگام فعالیت آن گروه ارتباط مستقیم نداشتم ، با بعضی از سران آن روابط و همکاری های فرهنگی ای در اواخر دهه ۴۰ و اوایل دهه ۵۰ شمسی داشتم که البته قبل از تأسیس گروه فرقان بود . پس از تأسیس آن گروه نیز هر چند برخی از سمپات های گروه مزبور را شناخته و با آنها ارتباط داشتم ، اما روابطم شخصی و غیر سازمانی بود .
منتها اولاً جریانات روز و افکار و آثار نحله های مختلف آن روزگار ، از جمله آثار گروه فرقان را رصد می کردم ، ثانیاً با افرادی که از نزدیک با سران فرقان آشنا و مرتبط بوده و اطلاعات دقیقی از آنها داشتند ، ارتباط داشتم و از طریق آنها بر اطلاعات خود می افزودم .
این را هم بگویم که وقتی پس از شهادت استاد مطهری ، مقاله ای در مجله کوثر شماره ۲ ، منتشره از سوی انتشارات کوثر در قم ، راجع به استاد و تأیید و تبیین مواضع وی بر ضد انحرافات فکری عناصر چپ زده ، نوشتم ، گروه فرقان که از آدرس من اطلاع نداشت ، اظهار لطف ! کرد و یکی از جزواتش را که در آن مخالفین را به ترور فیزیکی تهدید کرده بود به آدرس دفتر انتشارات واقع در پاساژ صاحب الزمان " عج " ، ابتدای خیابان چهار مردان قم فرستاد که پیام روشنی داشت .
البته بعدها از سوی طرفداران افراطی دکتر شریعتی در حوزه علمیه قم که با باند مهدی هاشمی نیز بی ارتباط نبودند ، بارها مستقیماً تهدید به ترور شدم . باری آن گونه که افراد مطلع در همان سال ها به من گفتند ، ماجرا چنین بود که بعد از تعطیلی حسینیه ارشاد در اوایل دهه ۵۰ ، آقای دکتر شریعتی طبعاً جلسات سخنرانی عمومی خود را دیگر نداشت ؛ اما در گوشه و کنار و در محافل خصوصی سخنرانی می کرد و آثاری مثل " رساله تخصص " ایشان و چیزهای دیگری که عمدتاً در سلسله مجموعه آثار ایشان ، در کتاب " جهت گیری طبقاتی اسلام " آمده و نوعاً پیاده شده سخنرانی ها و صحبت های ایشان در همان محافل است ، گویای افکار و آراء ایشان در آن سال هاست . البته باید یادداشت ها و نامه های ایشان به این و آن ، از جمله پدرشان را نیز که در اولین جلد از مجموعه آثار دکتر شریعتی با عنوان " مخاطب های آشنا " چاپ و منتشر شده ، بر آن افزود .
باری ، برخی از کسانی که در جلسات خصوصی دکتر شریعتی در سال های پس از تعطیلی حسینیه ارشاد شرکت داشتند ، پس از رفتن دکتر شریعتی به اروپا در سال ۱۳۵۶ که مرگ زودرس او را به همراه داشت ، نشستند و با خود گفتند حال که دکتر شریعتی از ایران رفته و جای او خالی است ، ما بنشینیم و بر بنیاد آموزه هایی که او مطرح ساخته و خطی که ایجاد کرده ، راهش را ادامه دهیم .
اینها کسانی بودند که بعدهاً هسته مرکزی دو گروه فرقان و آرمان مستضعفین را تشکیل دادند . هسته های اصلی این دو گروه ، کسانی بودند که به نحوی در ارتباط با جلسات خصوصی دکتر شریعتی پس از تعطیلی حسینیه ارشاد قرار داشتند و تا آنجا که می دانم جزوه یا کتاب تخصص دکتر نیز اولین بار توسط گروه فرقان چاپ و منتشر شد .
پس شما معتقد به نوعی ارتباط ارگانیک و نزدیک بین هسته مرکزی گروه فرقان و دکتر شریعتی هستید؟ چون عده ای از منتقدان فرقان حساب دکتر شریعتی را از آنها جدا می کنند و مدعی اند که فرقان از افکار و اندیشه های دکتر شریعتی استفاده ابزاری کرده است .
اگر نظر بنده را بخواهید ، باید بگویم دست کم برخی از اعضای فرقان صرفاً بر اساس اندیشه شان که البته اندیشه های افراطی و خطا بود ، عمل می کردند و کسانی که از نزدیک با اینها ارتباط و بعضاً در محاکمات شان شرکت داشتند ، برایم نقل کردند که بعضی از اینها از جمله خود گودرزی ، زندگی بسیار ساده و فقیرانه ای داشتند ، بنابراین نمی توان اعضای فرقان را تماماً افرادی بازیگر و ابزار انگار شمرد .
اصولاً در ارتباط فکری و عاطفی میان اعضای گروه فرقان و نیز آرمان مستضعفین با دکتر شریعتی و تأثیر پذیری شدید آنها از افکار دکتر که وی را " شهید پنجم ایدئولوژیک شیعه " می نامیدند ، تردیدی نیست ؛ چون متأسفانه برخوردهای بحث انگیز و باید بگویم یکسویه ، غیر علمی و همراه با بی انصافی که در جای جای آثار دکتر نسبت به علمای بزرگ شیعه از خواجه نصیر طوسی و شیخ بهایی گرفته تا علامه مجلسی و آیت الله میلانی وجود دارد و حتی مورد اعتراض پدرش مرحوم محمد تقی شریعتی قرار داشته است (ر.ک ، نامه دکتر به پدرش ، مندرج در کتاب یا مخاطب های آشنا ، ص ۱۰) کاملاً می تواند زمینه برخوردهای تند و افراطی علاقمندان به دکتر را نسبت به نهاد روحانیت و مظاهر بارز آن فراهم آورد .
عبارات مشهوری نظیر این موارد که " خداپرستی را آخوندیسم به ابتذال کشاند " ، " اسلام فردا دیگر اسلام ملا نخواهد بود " ، " از روحانیت چشم داشتن نوعی ساده لوحی است که ویژه مقلدان عوام است و مریدان بازاری ... "،" ... اکنون خوشبختانه .. تز اسلام منهای آخوند در جامعه تحقق یافته است " ، " تملقات پستانه علامه مجلس " ، " فلاسفه چهره های پفیوز تاریخند " و ... در آثار دکتر شریعتی فراوانند . (ر.ک، با مخاطب های آشنا ، ص ۸ ، ۱۱ ، ۱۴۱ ، ۱۶۷ ، ۲۱۴ ، انسان و اسلام ، ص ۱۸۱)
در کتاب ها و بیانیه های گروهک تروریستی فرقان ، نوعاً همین گونه جملات دکتر شریعتی که پیام کاملاً روشن و مشخصی دارند ، دیده می شود . علاوه بر این نحوه نگاه و نگره آن گروه به مسائل اجتماعی و فرهنگی کشور با آراء و افکار دکتر قرابت بسیاری داشت و مجموع اینها نشان می داد که استنادشان به آثار شریعتی ، جنبه ابزاری ندارد .
ضمناً عناصر شاخص این گروه ، به هر حال جانشان را در راه عقیده شان درباختند و کسی که صرفاً دنبال بازیگری و استفاده ابزاری از دیگران است ، جهت باد یا موج را در نظر می گیرد و خودش را در شرایط خطر کنار می کشد .
اینها در شرایطی با نظام جمهوری اسلامی و سران انقلاب درگیر شدند که قدرت به تمامی در اختیار رهبر انقلاب بود و جامعه تا حد زیادی به صورت یکپارچهت پشت سر امام خمینی قرار داشت و برای کسی که از اوضاع اطلاع داشت ، روشن بود که فرقان با آن نیروی ناچیزی که دارد در آن وضعیت فرجامی جز نابودی در پی نخواهد داشت .
آنها خود نیز کمابیش این سرنوشت را پیش بینی می کردند ، اما خود را با این نکته توجیه یا دلگرم می کردند که برای نجات اسلام از دست به اصطلاح انحراف آخوندیسم ! دارند کاری شهادت طلبانه و حسینی می کنند !
بنابراین اگر واقعاً دنیاگرایی به آن معنایی که بعضی ها به دنبال دلار و درهم و دینار و پست و مقام هستند ، در اینها بود قاعدتاً باید راه دیگری را در پیش می گرفتند ، لذا در عین تأکیدی که بر انحرافی بودن زاویه نگاه گروهک فرقان در مسائل اسلامی و حتی مسائل اجتماعی و فرهنگی جامعه ایران دارم ، این ادعا را که اینها صرفاً عناصری ابزار انگار بودند ، نمی توانم بپذیرم .
آقایان عبدالمجید معادیخواه ، علی اکبر ناطق نوری و مهندس مرتضی الویری نیز که در روند دستگیری یا محاکمه اعضای فرقان نقش مؤثری داشتند ، در خاطرات منتشره خویش از تعلق خاطر اینان به افکار دکتر شریعتی و ایمان به راه خویش ، سخن گفته اند . آقای ناطق ، فرقانی ها را به خوارج در تاریخ صدر اسلام تشبیه می کند که پیشانی شان از کثرت نماز و سجده ورم کرده بود ، اما در تشخیص راه شدیداً به خطا افتاده بودند .
بنده در زمینه آثار دکتر شریعتی مطالعات عمیق و گسترده ای داشته ام و اساساً از سال ۴۷ شمسی تا امروز یعنی حدود ۴۰ سال یکی از دل مشغولی های من بررسی افکار دکتر و پیامدهای فکری و روحی و عملی آن روی افراد و گروه ها بوده است .
با اندیشمندان بزرگ بسیاری نیز در این باب سخن گفته و از نظریات آنها بهره گرفته ام و بر بنیاد این مطالعات و گفتگوها ، عمیقاً بر این باور هستم که تفکر دکتر شریعتی چه ایشان بخواهد ، چه نخواهد و چه بداند ، چه نداند ، عملاً به پیدایش گروه هایی نظیر گروه فرقان و عملیات تند از سنخ عملیات آنها نسبت به روحانیت منجر می شود .
البته شرایط و اوضاع زمان و مکان ، در بروز نوع برخورد ذاتاً تند و یکسویه شیفتگان این تفکر بی تأثیر نیست . در شرایطی نظیر سال های ۵۹ – ۵۷ که جامعه در نقطه جوش احساسات انقلابی به سر می برد ، تز اسلام منهای آخوند ، با ادبیات حمله و توهین به روحانیت ، در افراد خصوصاً جوانانی که از این دیدگاه و ادبیات تأثیر شدید می پذیرند ، به صورت " جنگ سخت " با روحانیت جلوه گر می شود و دست به خون مطهری ها می گشاید ؛ اما در شرایط اجتماعی دیگری که شور انقلابی در جامعه به آن شدت و حدت نیست ، این سنخ تفکر به صورت " جنگ نرم " با روحانیت جلوه گر می شود یا دست کم تبدیل به ابزاری برای اینگونه جنگ می شود .
آثار دکتر ، نوع تحلیل های او و ادبیات تند و هتاکانه اش نسبت به روحانیت و به ویژه حملاتش به چهره های برجسته و طراز اول روحانیت ، از جمله علامه مجلسی ، در افرادی که شیفته آراء و نظریات دکترند ، به طور طبیعی بدبینی شدیدی را نسبت به علمای دین ایجاد می کند .
حال اگر این افراد به اصطلاح رسالتی هم در خود برای اصلاح جامعه و رفع آنچه که مفاسد اجتماعی می انگارند ، احساس کنند و لازم بدانند که در این زمینه وارد عمل شوند ، با روحانیت عصر خویش کمابیش همان برخورد تندی را در پیش می گیرند که گروه فرقان در پیش گرفت .
بزرگانی چون استاد شهید مطهری همین برداشت را نسبت به تأثیر سوء افکار دکتر داشتند . برای روشن تر شدن این بحث ، طبعاً ضرورت دارد که عبارات دکتر درباره روحانیت شیعه و مظاهر بارز آن ، نقل و نقد شود تا معلوم گردد که از مجموع آراء و نظریات وی چه دیدگاهی نسبت به روحانیت شیعه بیرون می آید ؟
در این باره حرف های مستند و بعضاً ناشنیده ای وجود دارد که جای طرح شان در این مجال کوتاه نیست و بایستی در فرصتی دیگر بدان پرداخت .
امام راحل پس از شهادت استاد مطهری توسط گروه فرقان ، این گروه را با آمریکا در پیوند دانست و برخی از پژوهشگران نیز از ارتباط سیا با فرقان سخن می گویند . آیا شما این نظر را تأیید می کنید ؟ و اگر پاسخ تان مثبت است ، چگونه می توان میان اظهارات شما مبنی بر عمل این گروه بر طبق عقیده و آرمان خویش با نظریه فوق ، جمع کرد ؟
آنچه گفتم با نفوذ عوامل استعمار در بین این نوع گروه ها برای خط دادن به آنها و بهره جستن از آنها منافاتی ندارد و اصولاً وجود افکار افراطی و انحرافی در افراد و گروه ها ، زمینه و بستر خوبی را برای در غلتیدن آنان در دام های رنگارنگ استعمار فراهم می سازد و چه بسا کار را به همکاری مستقیم و عامدانه ایشان با سرویس های جاسوسی بیگانه هم بکشاند .
پرفسور حامد الگار ، پژوهشگر سرشناس غربی که اتفاقاً از شیفتگی به دکتر شریعتی خالی نیست ، در کتاب " ایران و انقلاب اسلامی " که توسط سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در سال های نخست پیروزی انقلاب ترجمه و نشر شد ، می نویسد :
" ... بدون تردید گروه فرقان دست پرورده سازمان سیای آمریکاست که به اهمیت نقش دکتر شریعتی و میراث اندیشه های وی پی برده و از طریق تقسیم مردم به دو گروه طرفدار آیت الله خمینی از یک سو و دکتر شریعتی از سوی دیگر ، می کوشد در اردوگاه مسلمانان ایجاد نفاق و تفرقه کند ."
الگار می افزاید :
" مدارکی وجود دارد که رابطه میان فرقان و سیا را نشان می دهد و من شخصاً برخی از آنها را در اختیار دارم . برای مثال وقتی سفیر جدید آمریکا در ایران تعیین گردید ، تعدادی از استادان دانشگاه ، برای جلسه معارفه دعوت شدند . من نیز از جمله مدعوین بودم تا درباره دکتر شریعتی ، افکار و اندیشه های وی سخن گویم .
جالب اینجاست که در همان روز یک استاد دانشگاه دیگر به آن جلسه دعوت شد تا درباره مسائل اقلیت های قومی در ایران سخن بگوید و بدیهی است که انتخاب چنین موضوعی برای سخنرانی ، بالقوه ویژگی های خاصی دارد و نشانه تلاش مستمر برای بی ثبات جلوه دادن ایران است .
همچنین از منابع موثق گزارش هایی به دست آمده که نشان می دهد یک زن از طرف سازمان سیا موظف شده تا کلیه آثار دکتر شریعتی را برای بهره برداری وزارت خارجه و سازمان های جاسوسی آمریکا به انگلیسی ترجمه کند .(۱) سندی نیز که دانشجویان پیرو خط امام پس از تسخیر لانه جاسوسی راجع به فرقان منتشر کردند و اظهارات برخی از مورخین نیز مؤید ارتباط فرقان و سیاست ." (۲)
الگار در کلام خویشتن ، البته از روی علاقه شدیدش به شخص دکتر ، تمهیدات یاد شده از سوی وزارت خارجه و سیای آمریکا را لزوماً دلیل بدی افکار دکتر نمی داند ، بلکه آن را صرفاً ناشی از نیات سوء دولت آمریکا برای ایجاد بلوا علیه انقلاب اسلامی ایران و رهبر آن می شمارد .
اما برای خواننده تیزبین جای این سؤال جدی وجود دارد که اگر دولت آمریکا در افکار دکتر شریعتی ، زمینه ها و مستمسک هایی برای ایجاد اختلاف و بلوا بر ضد امام و نظام اسلامی نیافته بود ، چه دلیلی داشت که در جلسه معارفه سفیر آمریکا در ایران از پروفسور الگار برای سخنرانی درباره دکتر دعوت کند ؟
در تأیید این نکته و برای تأمل بیشتر درباره آن ، می توان به تحلیل ارائه شده از سوی مایکل ام . جی فیشر در سمینار وزارت امور خارجه آمریکا درباره ایران ، مورخ ۴ خرداد ۱۳۵۸ اشاره کرد که در اسناد لانه جاسوسی آمریکا در ایران بازتاب یافته است .
فیشر در نوشته مفصل خود ضمن اشاره به امام خمینی و نفوذ گسترده وی در بین ملت انقلابی ایران ، بر وجه آخوند ستیزانه تفکر دکتر و تأکید گروه فرقان بر آن ، انگشت می نهد و خاطر نشان می سازد :
" .... گروه چریکی فرقان صریحاً علما را با لقب تحقیر کننده شریعتی ، به عنوان دانندگان اسلام صفوی (یعنی فاسد) می نامند . تا سال ۱۹۷۸ و حتی در جریان آن ، طبقات متوسط غیر مذهبی و مسلمان آزاد اندیش می توانستند خود را با شریعتی متحد و روی تعلیم تفکر انفرادی بر خلاف اصل تقلید از مراجع شیعه ، تأکید کنند ... " (۳)
به همین نمط ، گزارش جانبدارانه سفارت آمریکا به واشنگتن ، مورخ ۴ آبان ۵۸ از ماجرای حمله شدید به اصل " ولایت فقیه " و اطلاق دیکتاتوری روحانیون بر آن و نیز طرح تقابل میان اسلام دکتر شریعتی با اسلام امام خمینی در میتینگ حزب جمهوری خلق مسلمان در تهران توسط عناصر آمریکا مآبی چون رحمت الله مقدم مراغه ای ، به وضوح دیدگاه و سیاست موذیانه امپریالیسم آمریکا در استفاده ابزاری از افکار دکتر شریعتی بر ضد امام و انقلاب را نشان می دهد . (۴)
اجازه بدهید برگردیم به اصل بحث ، اشاره کردید که هسته های اصلی دو گروه فرقان و آرمان مستضعفین تحت تأثیر جلسات خصوصی دکتر پس از تعطیلی حسینیه ارشاد شکل گرفت ، بعد چه شد ؟
چنان که گفتم ، دکتر شریعتی پس از تعطیلی حسینیه ارشاد ، جلسات سخنرانی خصوصی داشت و افراد محدودی در آنها شرکت می کردند . دوران ، دوران اختناق و سلطه طاغوت بود و منابر و محافل مذهبی ، چنان که باید آزاد نبودند . در عین حال نیاز به کار فرهنگی که جنبه انقلابی هم داشته باشد احساس می شد .
برخی از کسانی که راهی به جلسات خصوصی مزبور داشتند و بعدها هسته مرکزی دو گروه فرقان و آرمان مستضعفین را تشکیل دادند ، پس از رفتن دکتر شریعتی به اروپا ، به این نتیجه رسیدند که با توجه به غیاب دکتر شریعتی از ایران و نیاز جامعه به حرکت فرهنگی _ انقلابی ، بنشینند و بر اساس دیدگاه های کلی دکتر شریعتی و آنچه از او آموخته بودند ، مطالعات خود را تکمیل کنند و حرکت فرهنگی را ادامه دهند .
این فرایند ، نهایتاً به تشکیل گروه فرقان و آرمان مستضعفین منجر شد ، حتی ظاهراً قرار بود احسان پسر دکتر شریعتی هم بیاید و به نحوی با آنها که پاتوق شان در پاساژ شهرام ، واقع در شمال میدان فوزیه آن روز تهران (امام حسین (ع) فعلی) کنار بانک صادرات بود ، همکاری کنند . البته او آمد و مدتی هم با گروه آرمان مستضعفین کار کرد ، ولی نهایتاً خود جریانی موازی با آنها را تحت عنوان " کانون ابلاغ اندیشه های شریعتی " به راه انداخت .
فرقانی ها ، مرکز فعالیت شان را هم در مساجد قرار داده بودند و هم در دانشگاه ها و از این دو طریق یارگیری می کردند ، پاتوق شان در دانشگاه ها ، عمدتاً دانشگاه علم و صنعت بود که می دانیم انسجام دانشجویی در آنجا نسبت به سایر دانشگاه ها ، حتی دانشگاه صنعتی شریف بالا بود .
پاتوق آرمانی ها هم عمدتاً دانشگاه ابوریحان بیرونی در پاکدشت ورامین بود . مساجدی که فرقانی ها عمدتاً در آنها فعالیت می کردند ، مساجد خیابان آذربایجان ، سرچشمه و خمسه قلهک بود .
شاگردان و یاران گودرزی نسبت به وی بسیار خاضع و مطیع بودند و کاملاً مقلدانه عمل می کردند . نفوذ او روی مریدانش که مسلماً چشم های گیرا و نافذش در آن نقش اساسی داشت ، به حدی بود که اگر می گفت بروید و فلانی را بزنید می رفتند و می زدند و مخاطرات آن را به جان می خریدند .
رهبری آرمان مستضعفین تکیه اش را بیشتر روی مبانی فکری و تحلیلی و دقت در الفاظ و این گونه امور متمرکز ساخته بود ، اما گودرزی چنین نبود و با عبارات و ادبیاتی قشنگ که عمدتاً از دکتر شریعتی وام گرفته بود ، بحث های زیبا و مهیجی را ارائه می داد و افراد را شدیداً جذب می کرد و بر می انگیخت .
کتاب های فرقان بدخط بودند و چاپ خوبی نداشتند ، ولی کتاب های گروه آرمان خیلی بهتر و شکیل تر از کتاب های فرقان طبع و نشر می گردیدند . متقابلاً فرقانی ها در عملیات قوی و آرمانی ها در عملیات ضعیف بودند .
یکی از ویژگی های آثار گروه فرقان که مرحوم مطهری ، به همین دلیل آنها را مصداق ماتریالیسم اغفال شده یا منافق می خواند ، توجیه مادی از مسائل و معارف دینی است . در این زمینه هم توضیحی بدهید .
گودرزی تحت تأثیر تحلیل های عالم زده و مادی گرایانه امثال سر سید احمد خان هندی از آیات قرآن کریم قرار داشت و معجزات انبیاء در قرآن را توجیهات نچسب مادی می کرد . سر سید احمد خان فردی بود که در قرن ۱۹ میلادی توسط بریتانیایی ها در هند علیه مرحوم سید جمال الدین اسدآبادی تراشیده شد و از آنها لقب اشرافی " سر " گرفت .
در این زمینه گذشته از توجه دادن به آثار این گروه بد نیست به بحث هایی اشاره کنم که گودرزی در سال های ۵۵ – ۵۴ با یکی از دوستان فرهیخته حقیر داشت که همراه گودرزی و کسانی چون محسن آرمین در جلسات تفسیر مرحوم حائری ، پیش نماز مسجد ارگ ، شرکت می کردند .
او در این بحث ها مثلاً ماجرای شکافته شدن دریا به ضب عصای حضرت موسی در آیه شریفه « فاوحینا الی موسی ان اضرب بعصاک البحر فانفلق » (شعراء/۶۳) را اینگونه توجیه و تفسیر می کرد که حضرت موسی چون به علم نجوم آگاه بود و می دانست که باد می آید و در دریا موج می افکند ، حرکتش را بگونه ای تنظیم کرده بود که سر موقع لب دریا باشد و قومش را از دریا عبور دهد !
یا راجع به ماجرای اصحاب فیل در آیه شریفه « الم تر کیف فعل ربک باصحاب الفیل » (فیل/ ۵ – ۱) اینگونه در فشانی ! می کرد که چون باران آمده زمین را عمیقاً گل گرفته بود و باد شدید هم می وزید و سپاهیان ابرهه هم به علت ناآشنایی با استراتژی نظامی ، از میان گل ها و در جهت مخالف جریان باد حرکت می کردند ، لذا قطرات گل توسط باد در هوا پخش شده و با شدت به سر و صورت سپاهیان می خورد و مردم که از دور این صحنه را می دیدند ، خیال می کردند که پرنده ها در حال پرواز و ریختن گلوله بر سر سربازان ابرهه هستند ! قرآن هم لابد ماجرا را همیشه از چشم و زاویه تصور و تلقی مردم نقل می کند ، نه از نگاه واقعیت !
دوستم می گفت گاهی چندین ساعت با گودرزی بحث می کردم و به او می گفتم حرف های تو پذیرفتنی نیست ، اولاً توجیهات تو به هیچ وجه با جزئیات نقل داستان ها در قرآن سازگار نیست ، چون اگر طبق ادعای تو بپذیریم که شکافته شدن دریا معلول تغییرات جوی بوده و نه چیز دیگری ، دیگر چه معنا دارد که خداوند به موسی (ع) بفرماید عصایت را به دریا بزن ؟!
و خود قرآن نیز واقعیت را تحریف کند و شکافتن دریا را صراحتاً معلول ضرب عصا ی موسی بشمارد نه چیز دیگری ؟! « فاوحینا الی موسی ان اضرب بعصاک البحر فانفلق » ثانیاً چه دلیلی دارد که خداوند آگاه به کنه حوادث جهان ، هنگان نقل ماجراها در قرآن ، ملاک و مبنای خود را تخیلات و تصورات موهوم عوام ناآگاه قرار دهد ؟!
و با فرض قبول این ادعای باور ناپذیر پس این که قرآن مدام بر به حق بودن اظهارات و داستان های خود تکیه می کند : « ان هذا لهو القصص الحق » (آل عمران/۶۲) ، « نحن نقص علیک نبأهم بالحق » (کهف/۱۳) ، « تلک آیات الله نتلوها علیک بالحق » (بقره/۲۵۲ ، آل عمران / ۱۰۸) ، « اتل علیهم نبأ ابنی آدم بالحق » (مائده/۲۷) ، « نتلوا علیک من نبأ موسی و فرعون بالحق لقوم یؤمنون » (قصص/۳) ، « و الله یقول الحق و هو یهدی السبیل » (احزاب/۴) و « حقیق علی ان لا اقول علی الله الا الحق » (اعراف/ ۱۰۵) آیا تناقض ایجاد نکرده است ؟
همچنین چرا وقتی یکی از مشرکان قصص قرآن را اساطیر الاولین می نامد ، قرآن به هیچ روی این سخن را بر نمی تابد و بانگ می زند که « ما بزودی بر بینی وی داغ ننگ خواهیم زد ، « اذا تتلی علیه آیاتنا قال اساطیر الاولین ، سنسمه علی الخرطوم » (قلم/۱۶ – ۱۵) البته رهبر و ایدئولوگ گروه فرقان ، به رغم دست و پای زیادی که می زد و جواب هایی که می داد نهایتاً پاسخی نداشت و می گفت : " تفسیر است دیگر ! "
جالب است بدانیم که گروه فرقان و آرمان مستضعفین در مراحل اولیه حرکت خویش ، رهبری امام خمینی در انقلاب اسلامی را قبول داشتند و از ایشان به عنوان رهبر انقلاب یاد و تحلیل می کردند .
ولی زمانی که نخستین تظاهرات پرشکوه مردم پایتخت در روز عید فطر ۱۳۵۷ برگزار شد و پس از اقامه نماز عید به امامت مرحوم دکتر مفتح ، سیل جمعیت در شهر به راه افتاد و بخشی از تهران را در نوردید و مردم در سر راه از برابر تیم های ارتشی که در گوشه و کنار شهر مستقر بودند می گذشتند و در اقدامی مدبرانه ، برای جلب نظر مساعد آنها نسبت به انقلاب و انقلابیون ، در لوله تفنگ سربازها گل می گذاشتند و " گل به جای گلوله " به صورت شعار عام در آمد و امام راحل بلافاصله اعلامیه ای صادر کردند و با منها کردن سران ارتش شاهنشاهی ، بدنه مردمی ارتش را مورد لطف و نوازش قرار دادند و گفتند : " شما از ملت هستید و به آغوش ملت باز گردید ."
گروه فرقان ناگهان موضع خود را نسبت به رهبر انقلاب ۱۸۰ درجه تغییر داد و از آن به بعد امام و یاران او ، در تحلیل های گروه فرقان تبدیل به " مظهر آخوندیسم جنایتکار " شدند ؟
چرا ؟
استدلال شان این بود که شما چرا به ارتشی که دستش به خون ملت آلوده است ، با نظر لطف و محبت می نگرید و آنها را برادر خود می خوانید ؟ در حالی که بعداً تاریخ به خوبی نشان داد که امام با آن کار چه اقدام دقیق و مدبرانه ای کرد و موفق هم شد .
دیدیم که ارتش چگونه به آغوش ملت برگشت و خصوصاً برادران همافر چگونه در درگیری با گارد شاهنشاهی در وانفسای ۲۱ و ۲۲ بهمن ۵۷ ، ناقوس مرگ رژیم شاهنشاهی را به صدا در آوردند و بعدها هم در دوران جنگ تحمیلی همین ارتش ۸ سال در برابر تجاوز صدام عفلقی و حامیان خارجی آن ایستاد و به کمک نیروهای سپاهی و بسیجی ، شاخ گستاخی دیکتاتور بعث را در هم شکست و از مرزهای ایران اسلامی با قوت دفاع کرد .
امروز کاملاً روشن شده است که اگر ارتش به ملت نمی پیوست و در مقابل آن می ایستاد ، خصوصاً اگر دلیرمردان نیروی هوایی ما در مقابل گارد شاهنشاهی نمی ایستادند ، معلوم نبود که انقلاب اسلامی باید برای رسیدن به سر منزل پیروزی چه تاوان سنگینی را می پرداخت و از چه دریاهای خونی باید عبور می کرد .
به هر حال گروه فرقان پس از برخورد هوشمندانه امام با بدنه مردمی ارتش شاهنشاهی در برابر امام و انقلاب اسلامی قرار گرفت و به سیم آخر زد و دست به ترور شخصیت های طراز اول انقلاب نظیر سپهبد قرنی ، استاد مطهری ، سید محمد علی قاضی طباطبایی و حاج مهدی عراقی گشود .
گروه آرمان مستضعفین البته به این زودی جهت گیری براندازانه از خود نشان نداد ، بلکه تا مدت ها پس از آن تاریخ به ظاهر روابط حسنه خود با امام را حفظ کرد و حتی در ماههای نخست پس از پیروزی انقلاب نیز گاه در نشریاتش از آقای بنی صدر و بعضی از سران انقلاب به طور جانبدارانه مطلب نقل می کرد .
ولی آن گروه هم خیلی زود به این نتیجه رسید که باید به زعم خویش ، کاری حسینی بکند ! یعنی با رژیم جمهوری اسلامی که از نظر آنها مصداق حکومت یزیدی ! بود ، برخورد تند و براندازانه کند که کرد و هر دو گروه با سیلی سختی که از ناحیه نظام اسلامی متکی به توده های وسیع ملت مسلمان ایران خوردند ، برای همیشه از صفحه روزگار محو شدند .
بعد از پیروزی انقلاب ، در کنار این دو گروهک ، قصه سازمان مجاهدین (منافقین) را هم داشتیم . آنها در اواسط دهه ۵۰ با هجمه گسترده و همه جانبه ساواک بخش اعظم نیروهایشان را از دست دادند . تعدادی از سران و فعالان شان در زندان مانده بودند که انقلاب ملت آنها را از بند طاغوت آزاد کرد .
و از بند رستگان با استفاده از فضای مساعدی که در ابتدای پیروزی انقلاب برایشان در کشور پیش آمده بود ، در سطح وسیعی به یارگیری از میان جوانان انقلابی پرداختند ، میلیشیا بازی راه انداختند ، به تدریج در مقابل جمهوری اسلامی قد علم کردند و در نتیجه درگیری سخت و فزاینده ای بین آنها با نظام اسلامی و توده وسیع پشتیبان آن به وجود آمد .
نهایتاً کار اینها هم به شکست و فرار از کشور کشید و پس از آن به منجلابی سقوط کردند که زمانی که حتی برخی از سلطنت طلبان فراری حسرت جنگیدن در کنار رزمندگان ایرانی با صدام عفلقی را می خوردند ، اینان حلقه مزدوری صدام را به گردن افکندند و عامل رسمی و آشکار بیگانه متجاوز گردیدند .
بعضی مدعیند که جمهوری اسلامی ایران از افراد مختلف ، منجمله دکتر شریعتی بهره برد ، اما وقتی به مقصود خود رسید آنها را کنار گذارد ، آیا شما این نظر را می پذیرید ؟
خیر ، مشهودات و اطلاعات من این نظر را تأیید نمی کند . واقعیت قضیه این است که وقتی اعضای گروه فرقان و آرمان مستضعفین و در همین راستا اعضا و هواداران سازمان مجاهدین خلق ، در جریان کشمکش های خونین سال های نخست انقلاب دستگیر شدند و در دادگاه انقلاب اسلامی تحت بازجویی و محاکمه قرار گرفتند ، معلوم شد که همه این گره های برانداز ، یک وجه مشترک و پیشینه واحد دارند و آن مطالعه آثار دکتر شریعتی و تأثیر پذیری از افکار اوست .
اینجا بود که کارگزاران نظام جمهوری اسلامی و بسیاری از کسانی که یک روز خودشان به دکتر شریعتی علاقمند بودند و از او تعریف می کردند و من اسامی بعضی از آنها را هم دارم ، احساس کردند میان تفکر دکتر با آنچه که نظام اسلامی به عنوان حکومت اسلامی و اجرای قوانین اسلام در حوزه فقه و ولایت فقیه دارد ، چندان سازگاری وجود ندارد و سران گروهک ها عملاً از آثار و افکار دکتر برای جلب جوان ها به سوی افکار و اهداف خود سود می جویند .
انتشار تدریجی نقدهای کوبنده استاد مطهری بر افکار دکتر نیز مزید بر علت بود . از این زمان و با احساس آن خطر بود که نگرانی ها و بالتبع کم مهری ها نسبت به دکتر شریعتی و آثار وی در جمهوری اسلامی شروع شد .
این در حالی بود که در اوایل پیروزی انقلاب ، خود رادیو تلویزیون جمهوری اسلامی به نحوی یکی از عوامل مهم ترویج افکار دکتر در بین مردم بود و اگر بعدها وضعیت دیگری پیش آمد ، عمدتاً به دلیل شوک یا تلنگری بود که در جریان محاکمه گروه های به ظاهر اسلامی برانداز ، از فرقان گرفته تا مجاهدین خلق به ذهن بسیاری از انقلابیون وارد شد و دیدند عملاً نوع کسانی که به دام گروه هایی مثل فرقان یا آرمان مستضعفین و مجاهدین خلق افتاده اند ، در واقع خط جدایی از انقلاب و نظام اسلامی را از مطالعه و تأثیر پذیری از افکار دکتر شریعتی آغاز کرده بودند .
به دیگر تعبیر ، این گروهک ها دام خود را در پایان راهی پهن کرده بودند که از مطالعه آثار دکتر شریعتی و شیفتگی نسبت به آن ، نه مطالعه نقادانه آن آثار ، شروع می شد . این موضوع که من آن را در همان سال ها از برخی مطلعین و دست اندرکاران امر شنیدم ، در اظهارات برخی از فرقانیان هنگام بازجویی یا نوشتن وصیتنامه و نیز خاطرات منتشره از سوی مسئولین ذیربط نظیر آقای معادیخواه بازتاب روشنی دارد .
آقای سید عباس صالحی از پژوهشگران حوزه علمیه قم ، برای ایدئولوژی و رفتار شناسی گروه فرقان ، پنج ویژگی عمده را بر می شمارد که از قرار زیر است : ۱) تأثیر پذیری شدید از اندیشه و ادبیات دکتر شریعتی ، ۲) اعتقاد به تز اسلام منهای آخوند ، ۳) تأثیر پذیری شدید از مارکسیسم ، ۴) تفسیرهای التقاطی و غیر متدیک از دین ، ۵) احساسات گرایی و خشونت در عمل .
صالحی در توضیح دو ویژگی نخست می نویسد :
" ویژگی اول ، تأثیر پذیری شدید این گروه از اندیشه و ادبیات دکتر شریعتی است . رهبران گروه فرقان و شخص گودرزی هم در اندیشه و فکر و هم در ادبیات و سبک نگارش و گفتار ، از هواداران افراطی دکتر شریعتی به حساب می آیند .
ویژگی دومی که در گروه فرقان از لحاظ فکری و رفتاری می شود دید ، اعتقاد به تز اسلام منهای روحانیت و مرجعیت است . این مقوله بدین نحو در اندیشه و بنیاد فکری این جریان جایگاه پیدا کرده بود که روحانیت در اسلام امری است بدعت آمیز و نیازی به نهاد روحانیت وجود ندارد و لازم نیست تفسیر و تبیین دین توسط روحانیت و مرجعیت صورت بگیرد و به تعبیر دیگر همان اندیشه های پروتستانیسم در اندیشه های اسلام و شیعه ." (۵)
تأیید اظهارات آقای صالحی را می توان در سخنان آقای رسول جعفریان باز جست که در مورد گروه فرقان و دکتر شریعتی پژوهش گسترده ای را سامان داده است . جعفریان معتقد است :
" اگر گفته شود که فرقان بر کشیده نظریه تشیع علوی و صفوی دکتر شریعتی است ، نباید سخنی چندان بیراهه باشد ، نشریات فرقان سرشار از استناداتی است که به این اثر مرحوم شریعتی صورت گرفته و بر اساس آن اقدامات بعدی فرقان به انجام رسیده است .
عباس عسگری نفر دوم فرقان در نخستین بازجویی خود و زمانی که روی موضع خود باقی است ، مرتب تأکید می کند که از صفویه به بعد روحانیت همواره در کنار رژیم های فاسد حاکم ، بر گرده مردم سوار بوده و به تحمیق آنها پرداخته است ..."
وی در پاسخ به این پرسش که آیا از زمان صفویه تا کنون حرکتی مردمی اسلامی را می شناسید که روحانیت در آن نقش تعیین کننده نداشته باشد ؟ می نویسد :
" تا زمان سید جمال من حرکتی را نمی شناسم و معتقدم که اگر بود حتماً بارز می شد و همان طور که مرحوم شریعتی که مطالعه کافی هم در تاریخ داشته می گوید ، شیعه چون فکر کرد که رژیم حاکم اسلامی است (تشیع صفوی) در کنار آن قرار گرفت .
همچنین تحلیل های دکتر درباره مسائل طبقاتی و جایگاه روحانیون و تز مذهب علیه مذهب دقیقاً در کتابچه تحلیلی از اوضاع سیاسی ایران در رابطه با تکوین و تدوین ایدئولوژی اسلامی ، تداوم انقلاب توحیدی (نوشته) فرقانی ها نفوذ کرده است . در این جزوه تمامی استنادها به آثار دکتر شریعتی از جمله بحث او درباره تخصص و نیز بیگانگی از خویشتن و با مخاطب های آشنا آمده است ."
جعفریان که در تحلیلی ، البته قابل بحث ، تأثیر پذیری فرقانیان از افکار دکتر را محدود به همین چند مورد از آثار و افکار وی شمرده و فی المثل ، فرقان را در مستمسک قرار دادن قرآن کریم جهت عرضه نگره های انقلابی خود ، در مسیری جدا از دکتر شریعتی قلمداد می کند ، که البته نظر امثال استاد مطهری چنین نیست ، می افزاید :<