اولویت سازی؛ استراتژی رسانه‌ای آمریکا

کد خبر: ۲۰۱۴۸۶
تاریخ انتشار: ۲۴ دی ۱۳۹۱ - ۱۱:۲۵ - 13January 2013
ماهیت مفهومی قدرت دربردارنده‌ی این مفهوم کلی است که در سیاست بین‌الملل، یک کشور همیشه به دنبال کسب قدرت بیشتر است. طبیعت قدرت در نظام بین‌الملل به‌ گونه‌ای است که کشوری که دارنده‌ی بیشترین میزان قدرت است، به همان نسبت، عطش بیشتری برای کسب و بیشینه‌سازی قدرت و دستیابی به تمام حوزه‌های اقتدار دارد. مسلماً کشور ایالات متحده نیز به عنوان یک بازیگر منطقی و خودیار از این قاعده مستثنی نیست و تمام رؤسای جمهور آمریکا، چه از حزب دمکرات و چه از حزب جمهوری‌خواه، فارغ از گرایش‌های حزبی خود، در پی افزایش قدرت ایالات متحده بوده‌اند و البته هر کدام روش و استراتژی خاص خود را دنبال کرده‏اند.

یکی از کاربردی‌ترین تاکتیک‏های مورد استفاده‌ی رهبران آمریکایی در جهت حداکثر کردن منافع و قدرت آمریکا، استفاده از تاکتیک «اولویت‌سازی» است. در این تاکتیک، دستگاه سیاست خارجی ایالات متحده با پشتیبانی رسانه‌های این کشور و از طریق سلطه بر شبکه‌های اطلاعاتی و رسانه‌ای دنیا، موضوعی را به عنوان اولویت مسائل جهانی تعریف می‌کند و با تبلیغ و برجسته‏سازی، آن موضوع را به یک «دستور کار بین‏المللی» تبدیل می‌نماید.

ایالات متحده در به‌کارگیری سیاست اولویت‏سازی در سیاست خارجی خود، در دوره‏هایی از زمان، موفق و در دوره‌هایی نیز ناموفق عمل کرده ‏است. مهم‌ترین نمونه‌ی موفقیت آمریکا در استفاده از این سیاست مربوط به جنگ اول عراق در سال 1991 بوده است. در آن سال «بیکر»، وزیر خارجه‌ی وقت آمریکا، به 41 کشور جهان سفر کرد[1‍] تا یک دستور کار بین‏المللی برای حمله به عراق را فراهم سازد؛ در حالی که در سال 2003 و در زمان جنگ دوم عراق، پاول، وزیر خارجه‌ی دولت بوش پسر، هیچ سفر مهمی انجام نداد و ایالات متحده نتوانست افکار عمومی دنیا را با خود همراه سازد.

بدین ترتیب یکی از بدترین شکست‏های ایالات متحده در زمینه‌ی همراهی جامعه‌ی جهانی با اهداف و خواسته‌هایش رقم خورد و آمریکا بدون برخورداری از حمایت کشورهای بزرگ نظام بین‏الملل، اقدام به حمله به عراق کرد که نتایج فاجعه‏باری برایش به همراه داشت و در عرصه‌ی سیاست بین‏الملل باعث افول شدید قدرت نرم این کشور و در عرصه‌ی اقتصاد نیز تبدیل به یکی از دلایل اصلی بحران اقتصادی 2008 در آمریکا شد.

باراک اوباما اما تا به حال نشان داده ‏است که علاقه‌ی فراوانی به افزایش قدرت از طریق کاربرد این سیاست در عرصه‌ی سیاست بین‏الملل دارد و این موضوع در وقایع اخیر سوریه به وضوح قابل رؤیت است.

این نوشتار در پی تبیین این واقعیت است که استفاده از سیاست «اولویت‌سازی» در سیاست خارجی آمریکا در قبال مسئله‌ی سوریه افزایش پیدا کرده است. ایالات متحده سعی دارد تا با استفاده از تعیین یک دستور کار بین‏المللی، تکیه بر نهادهای بین‏المللی، تأکید و استفاده از چند‏جانبه‏گرایی به جای یک‌جانبه‏گرایی و نهایتاً ابزارهای رسانه‏ای و دیپلماسی خود، جامعه‌ی جهانی را با خود همراه سازد. در مسئله‌ی سوریه تیم اوباما تا جایی که توانسته از یک‌جانبه‏گرایی دوری گزیده و تمام امکانات دیپلماسی و رسانه‏ای خود را بسیج نموده ‏است تا همگان همان چیزی را بگویند که او می‏گوید.

جوزف نای با ذکر این جمله‌ی کلیدی که «غلبه یافتن بر افکار همواره مهم بوده، اما اهمیت آن در عصر اطلاعات دوچندان شده است» ما را به این نکته‌ی مهم رهنمون می‌سازد که تعیین یک دستور کار بین‌المللی بدون در اختیار داشتن رسانه و تکنولوژی اطلاعاتی امری نامفهوم است و در صورت وجود هم از مرزهای یک کشور فراتر نمی‌‌رود. جوزف نای در فصلی از کتاب خود (قدرت نرم) می‏گوید: «غلبه یافتن بر افکار همواره مهم بوده، اما اهمیت آن در عصر اطلاعات دوچندان شده است.»[2] نکته‌ای بسیار مهم در این گفته‌ی نای نهفته است و آن اینکه آنچه در عصر اطلاعات باعث اهمیت یافتن غلبه بر افکار شده است ظهور تکنولوژی اطلاعاتی و رسانه‌ای و انتقال اطلاعات در مدت زمانی کوتاه در سراسر جهان است.
در واقع جوزف نای با ذکر این جمله‌ی کلیدی در آغاز کتاب خود، ما را به این نکته‌ی مهم رهنمون می‌سازد که تعیین یک دستور کار بین‌المللی بدون در اختیار داشتن رسانه و تکنولوژی اطلاعاتی امری نامفهوم است و در صورت وجود هم حتی از مرزهای یک کشور فراتر نمی‌‌رود. با این حساب، این رسانه‌ها و فناوری اطلاعات هستند که نوع خاصی از آگاهی را که مد نظر قدرت‌های بزرگ است تولید می‌کنند.

یک نمونه‌ی آشکار و عیان از قدرت و تأثیر رسانه‌های آمریکایی در اشاعه‌ی منویات رهبران ایالات متحده، تبدیل ارزش‌های ضدلیبرالی به ارزش‌های بشردوستانه‌ و لیبرالی در جریان جنگ‌های آمریکا علیه کشورهای دیگر است. آمریکایی‌ها اساساً خوش‌بین هستند و لیبرالیسم عمیقاً در فرهنگ آن‌ها ریشه دوانده است. از آنجایی که آمریکایی‌ها از سیاست خارجی مبتنی بر واقع‌گرایی متنفرند، بنابراین گفتمان عمومی پیرامون سیاست خارجی در ایالات متحده همواره به زبان لیبرالیسم ادا می‌شود.

دستگاهی که وظیفه‌ی تغییر گفتمان واقع‏گرایی به گفتمان لیبرالی را در ایالات متحده بر عهده دارد رسانه‏های آمریکایی و هالیوود است. هالیوود در توجیه حرکات ضدلیبرالی ارتش آمریکا در جهان نقش اصلی را ایفا می‌کند. این رسانه‌ی آمریکایی حتی خشن‌ترین و ضدلیبرالی‌ترین حرکات ارتش آمریکا را به ایده‌های بشردوستانه و لیبرالی تبدیل می‌نماید و این گونه وانمود می‌کند که ارتش آمریکا برای تحقق اهداف بلند انسانی، به کشوری خاص رفته است. از این نظر می‌توان گفت که هالیوود و دستگاه سیاست خارجی آمریکا مثل رشته‌های DNA در هم تنیده شده‌اند. اشاره به این مطلب بسیار قابل توجه خواهد بود که تنها 6 الی 7 درصد تولیدات سینمایی دنیا در هالیوود انجام می‌گیرد، ولی 50 درصد از کل زمانی که برای نمایش فیلم در دنیا صرف می‌شود به تولیدات هالیوود اختصاص دارد.[3]

ابزارهای رسانه‏ای مهم‌ترین عامل اشاعه‌ی ارزش‌های لیبرالی آمریکا در چهار گوشه‌ی جهان هستند و تصاویر چندگانه‌ی ترسیم‌شده توسط تلویزیون یا سینما می‌توانند انتقال‌دهنده‌ی پیام‌های سیاسی باشند. معمولاً تصاویر، مفاهیم را قدرتمندتر از کلمات انتقال می‌دهند و هالیوود اصلی‌ترین مروج نمادهای مجازی است.

در واقع آمریکا در مسئله‌ی سوریه بر آن است تا با استفاده از قدرت رسانه‏ای خود و متحدانش، یک دستور کار بین‏المللی را جاری و ساری سازد. تعیین دستور کار بین‏المللی یعنی اینکه دیگران همان ‏طور فکر و رفتار کنند که ما فکر می‏کنیم و می‏خواهیم.

در عصر اطلاعات نتیجه‌ی نبرد به وسیله‌ی کسی تعیین می‏شود که «روایت» او برنده باشد. در واقع طرفین نبرد، در حال رقابت از طریق روایت‏های خود هستند و نه لزوماً با تجهیزات و ادوات نظامی خود. در این عصر، پیروزی از آن کسی است که داستان و روایت بهتری دارد و نه سلاح بهتر و بیشتر.

در مسئله‌ی سوریه، ایالات متحده به لطف رسانه‌های قدرتمند و همچنین تجارب، شکست‏ها و موفقیت‏های خود در زمینه‌ی تعیین یک دستور کار بین‏المللی، در پی حاکم ساختن یک اجماع بین‏المللی است تا بتواند با کمترین هزینه به اهداف خود در این کشور برسد. اگر مسیر اخبار و حوادث سوریه را به دقت پیگیری نماییم، پی خواهیم برد که ایالات متحده تمام ابزار و امکانات و نیروهای رسانه‏ای خود را بسیج کرده است تا بتواند همراهی جامعه‌ی جهانی را در قبال مسئله‌ی سوریه به دست آورد. حال آنچه در این بین به عنوان نکته‏ای برجسته، اهمیت فوق‏العاده‏ای می‏یابد و شاه‏کلید حل بسیاری از مسائل به شمار می‌رود دسترسی آمریکا به ابزار اعمال این سیاست، یعنی در اختیار داشتن رسانه‏های قدرتمند دنیا مانند CNN و هالیوود و... است.

ایالات متحده همچنین با در اختیار داشتن رسانه‏های جمعی دنیا و با برگزاری نشست‏ها و کنفرانس‏های مختلف، تحت عناوینی چون «دوستان سوریه» قصد دارد تا هزینه‏های حمایت از سوریه را برای کشورهایی چون چین و روسیه افزایش دهد تا حتی این کشورها نیز همگام و هم‌صدا با ایالات‏ متحده شوند و دست از حمایت سوریه بردارند.

یکی از اولین و آنی‏ترین نتایج کنفرانس‏هایی مانند «دوستان سوریه» این است که فشار اقدامات علیه سوریه از دوش آمریکا برداشته می‏شود و بین کشورهای شرکت‌کننده در این نشست‏ها تقسیم و تسهیم می‏شود؛ به طوری که کشوری مانند ترکیه نیز در این راه تبدیل به شریک و همکار آمریکا می‏گردد.

با نگاهی گذرا به اظهارنظرهای مقامات غربی و آمریکایی، به وضوح می‏توان ادعا نمود که استفاده از چندجانبه‏گرایی در سیاست خارجی آمریکا از مرحله‌ی حرف فراتر رفته و کاملاً اجرایی و عملیاتی شده است؛ به طوری که هیلاری کلینتون، در راستای تأکید بر عدم استفاده از یک‌جانبه‏گرایی، به وضوح از نتیجه‏بخش بودن مسئله‌ی سوریه از طریق فشارهای بین‏المللی صحبت می‏کند.

در عین حال و هم‌زمان با این اظهار نظر، باراک اوباما، رئیس‌جمهور آمریکا، نیز در راستای تغییر تفکر جامعه‌ی جهانی و برقراری یک دستور کار بین‏المللی، شرایط سوریه را «دردآور» خواند، اما تأکید کرد که دخالت یک‌جانبه‌ی نظامی آمریکا در این زمینه و در شرایط فعلی اشتباهی بیش نخواهد بود. او حتی برای اینکه نشان دهد در مخالفت با استفاده از قدرت سخت عزمی راسخ دارد و قصد دارد با تعیین یک دستور کار بین‏المللی مسئله‌ی سوریه را حل‌وفصل نماید، از مخالفانش در حزب جمهوری‏خواه خواست فراموش نکنند که جنگ چه هزینه‌هایی دارد. سخنان اوباما در واکنش به اظهارات سناتور جمهوری‌خواه، جان مک کین، بود که پیش از این خواهان حمله‌ی هوایی علیه نیروهای دولت سوریه‏ شده ‏بود.‍[4]

سیاست بین‏الملل خیابانی یک‌طرفه نیست که صرفاً قدرت‏های بزرگ در آن حرکت کنند، بلکه به جهت وجود بازیگرانی که سلایق و ارزش‌های متفاوتی را به صحنه می‏آورند، می‏توان شاهد ارائه‌ی سناریوهای مختلف بود و لذا بازار سیاست بین‏الملل بازاری است که با دانستن و رعایت قواعد آن می‏توان منافع خود را حفظ نمود و به پیشبرد اهداف خود فکر نمود. می‌توان گفت برگزاری نشست‌هایی مانند دوستان سوریه، نشان‌دهنده‌ی تلاش جمعی برای تعمیق بحران و دربرگیری آن است؛ به گونه‌ای که زمینه‌ی درگیر شدن کشورهای بیشتری را فراهم می‌کند؛ کشورهایی که نه لزوماً جزء قدرت‌های بزرگ هستند و نه حتی جزء همسایگان یا حتی کشورهای عربی محسوب می‌شوند.
از سوی دیگر، پیشنهاددهندگان این طرح می‌خواهند به چهره‌های اصلی مخالفین داخلی سوریه وجهه‌ی بین‌المللی بدهند، وگرنه شاید بسیاری از کشورهای حاضر، توان یا انگیزه‌ی کمک‌رسانی نداشته باشند یا حتی مجموع کمک‌های همه‌ی این کشورها شاید به اندازه‌ی کمک‌ها و حمایت‌های عربستان سعودی نشود؛ اما آن‌ها به لحاظ نقشی که در مشروعیت دادن به این فرآیند دارند، بسیار حائز اهمیت و درخور توجه هستند.

حضور نزدیک به 70 کشور در اولین نشست دوستان سوریه در فوریه‌ی سال جاری در تونس و حضور 83 کشور در دومین نشست دوستان سوریه که در آوریل سال 2012 در استانبول برگزار گردید و همچنین برگزاری اجلاسی از مخالفان دولت سوریه در نوامبر 2012 در قطر و نهایتاً برگزاری کنفرانس دوستان سوریه در دسامبر 2012 در مغرب و توجه به این نکته که کشورهای شرکت‏کننده در این اجلاس‏ها از چنان وزنی در سیاست بین‏الملل برخوردار هستند که به آسانی نمی‏توان از کنار آن‌ها گذشت، نشان از آن دارد که آمریکا تا حدود زیادی در همراه کردن جامعه‌ی جهانی با افکار خود و تعیین یک دستور کار بین‏المللی موفق عمل کرده است.

واضح است که آمریکا، به عنوان مهم‌ترین بازیگر صحنه‌ی سیاست بین‏الملل، بیشترین منفعت و بهره را از نظم فعلی حاکم بر دنیا می‏برد و بالطبع، علاقه‌ی فراوانی دارد که این نظم همچنان حفظ گردد. از نظر آمریکا، لازم و ضروری است کشورهایی مانند سوریه که مخل و برهم‌زننده‌ی نظم فعلی جهان هستند از سر راه برداشته شوند و ایالات متحده قصد دارد تا با شکل دادن به ترجیحات و اولویت‏های جامعه‌ی جهانی و با استفاده از قدرت نرم خود، تغییرات مزبور را با کمترین هزینه به انجام رساند و نظم مورد نظر خود را حفظ نماید.

مسلم است روایت فوق، روایتی آمریکایی است و یقیناً با منافع ما همخوانی ندارد و طبیعی است که ایران نیز به عنوان یک بازیگر نظام بین‏الملل و یکی از قدرت‏های منطقه‏ای می‏تواند روایت خاص خود را ارائه و پیگیری نماید.

سیاست بین‏الملل خیابانی یک‌طرفه نیست که صرفاً قدرت‏های بزرگ در آن حرکت کنند. در عرصه‌ی نظام بین‏الملل، به جهت حضور و وجود بازیگرانی که سلایق و ارزش‌های متفاوتی را به صحنه می‏آورند، می‏توان شاهد ارائه‌ی سناریوهای مختلف بود. در این عرصه آن‌ گونه نیست که تمام بازیگران نظام بین‏الملل ‌ـ‌حتی کوچک‌ترین آن‌ها‌ـ‌ دربست مطیع و بله‌قربان‌گوی قدرت‌های بزرگ باشند، بلکه بازار سیاست بین‏الملل بازاری است که با دانستن و رعایت قواعد آن می‏توان منافع خود را حفظ نمود و به پیشبرد اهداف خود فکر کرد.

برگزاری کنفرانس‏های مختلف توسط جمهوری اسلامی ایران و دعوت از تمام طرف‏های درگیر در سوریه از جمله اقداماتی است که از آن می‌توان تحت عنوان ارائه‌ی روایت ایران یاد کرد.این روایت از آن جهت اهمیت می‏یابد که ایران توانسته است تمام نیروهای ملی سوریه را که مخالف دخالت‌های خارجی و خشونت هستند سامان دهد و در این ابتکار عمل و سامان‌دهی فرقی نمی‌کند که این احزاب در داخل یا خارج از سوریه باشند.

رایزنی با قدرت‏های بزرگ و ذی‌نفوذ در منطقه و شورای امنیت مانند روسیه و چین و ارائه‌ی طرح‌های مختلف مانند طرح شش‌ماده‌ای ایران نیز نشان از آن دارد که با تمام تنگناهای موجود در فضای سیاست بین‏الملل، می‌توان به ارائه‌ی نقش پرداخت و روایت خود را در صدر مسائل جهان جای داد.(*)

منابع:

1. جوزف نای، قدرت در عصر اطلاعات: از واقع‌گرایی تا جهانی ‌شدن، ترجمه‌ی سعید میر‎ترابی، تهران، پژوهشکده‌ی مطالعات راهبردی، 1387.

2. جوزف نای، قدرت نرم ابزارهای موفقیت در سیاست بین‌الملل، ترجمه‌ی محسن روحانی و مهدی ذوالفقاری، تهران، انتشارات دانشگاه امام صادق (ع) و پژوهشکده‌ی مطالعات بسیج، 1387.

3. جوزف نای، قدرت در عصر اطلاعات: از واقع‌گرایی تا جهانی ‌شدن، ترجمه‌ی سعید میر‎ترابی، تهران، پژوهشکده‌ی مطالعات راهبردی، 1387.

4.-http://www.khabarfarsi.com/ext/2218777

*نعمت حسینی؛ کارشناس مسائل بین‌الملل
نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار