تبليغات و اقدامات رواني براي وارونه نشان دادن حقايق و مواضع ايران، يك رويه ثابت در دو سطح جهاني و منطقه اي بوده و در اين ميان همواره تلاش زيادي صورت گرفته تا نگرش هاي كانون هاي خاص منطقه اي و بين المللي به عنوان نگرش مردمي قالب زده شده و به ما ارائه شود. اما در عين حال در لابه لاي همين خبرها، ناخواسته خبرهاي ديگري مي آيد كه واقعيت را به گونه اي ديگر به تصوير مي كشد. در همين هفته هاي اخير تبليغات متراكمي سياست خارجي جمهوري اسلامي در عرصه تحولات منطقه اي را زير سؤال برده و وانمود كرده است كه قاطبه توده هاي جهان عرب از مواضع جانبدارانه ايران نسبت به «حكومت اسد» منزجر شده و ديگر از جمهوري اسلامي ايران حمايت چنداني نمي كنند!
واقعيت مطلب اين است كه گزاره «ديگر از حمايت توده هاي مردم از جمهوري اسلامي ايران خبري نيست» را طي 30 سال اخير بارها شنيده ايم. يك بار زماني كه ايران با گروهك هاي ضدانقلاب - در سال هاي 58 تا 60- درگير شد و آنان را به حاشيه راند، اين حرف زده شد كه با اين اقدامات قاطع، مردم از نظامي كه خود را ديني به حساب مي آورد و در عين حال به خشونت عليه مخالفان- يعني معاندان تروريست- متوسل مي شود، منزجر شده اند. يك بار ديگر در جريان برخورد نظام با فردي در جايگاه رياست جمهوري و فرد ديگري در جايگاه مرجع تقليد - به دليل ائتلاف با تروريست ها- گفته شد كه حالا ديگر اين نظام محبوبيت ندارد. يك بار ديگر فردي در جايگاه قائم مقامي رهبري به حضرت امام نامه نوشت كه اگر عده اي هنوز از نظام هواداري مي كنند به خاطر انتقادات و تذكرات من به مسئولين است! يعني نظام به خودي خود هواداري ندارد. يك بار ديگر در جريان جنگ تحميلي و بخصوص آن گاه كه نظام جمهوري اسلامي روي حقوق قطعي ايران و لزوم گوشمالي «آغازگر جنگ» پافشاري مي كرد، عده اي راه افتادند كه بله جمهوري اسلامي ديگر در ميان ملت هاي عرب جايگاهي ندارد. يك بار ديگر در جريان برخورد نظام با فتنه سال 88 و ناكام گذاشتن دروغگوهايي نظير موسوي، كروبي و خاتمي و زنداني شدن جمعي از حلقه مياني فتنه، اين موضوع در رسانه ها و محافل خاص خارجي و داخلي مطرح شد كه نظام به جاي برگزاري انتخابات سالم به تقلب روي آورده و از اين رو به يك نظام ديكتاتور تبديل شده، و ديگر جاذبه اي ميان مردم ندارد. امروز هم در محيط منطقه اي و بين المللي وانمود مي شود كه ايران به دليل حمايت از دولت بشار اسد، در نقطه مقابل اعراب قرار گرفته و با ممانعت از سقوط اسد، محبوبيت خود را از دست داده است!
واقعا معلوم نيست يك نظام چند بار «كاملاً» اعتبار خود را در ميان ملل عرب و... از دست مي دهد! واقعيت اين است كه كانون هاي خاص به هم پيوسته خارجي و منطقه اي در مواقع خاصي از كاسته شدن از نفوذ و يا تمام شدن محبوبيت ايران حرف مي زنند. اگر به تاريخ مراجعه كنيم مي بينيم كه هر وقت جبهه مشترك غربي عربي در مواجهه با ايران و يا جبهه مرتبط با ايران دچار بن بست مي شود، با ژست دلسوزانه از كاسته شدن از نفوذ ايران صحبت مي كند با اين گمان كه ايران به خاطر حفظ محبوبيت، از مسير درست خود بازمي گردد. مثلاً وقتي گروهك هاي ضدانقلاب مزارع و خانه هاي مردم را در پاوه، تركمن صحرا، اورامانات و... به آتش مي كشيدند محافل غربي عربي از آن به بپا خاستن مردم عليه حكومت جمهوري اسلامي ياد و پايكوبي مي كردند، همان ها زماني كه پاسداران جان بركف به صحنه مي آمدند و بساط غائله را در هم مي پيچيدند، ژست دلسوزي مي گرفتند كه اي كاش نظام كه با اين همه خون هاي پاك به وجود آمده به جاي خشونت، مدارا مي كرد. آقاي منتظري هم كه از سفاكي نظير مهدي هاشمي با صراحت دفاع مي كرد وقتي پاي اعدام او و اجراي عدالت رسيد، دلسوزانه! به امام نامه نوشت كه خون خون مي آورد و مرده را نمي توان زنده كرد. و در جنگ تحميلي آن گاه كه پيروزي رزمندگان اسلام بر رژيم متجاوز عراق قطعي شد- بعد از عمليات رمضان- و رزمندگان شعار «جنگ تا رفع فتنه» سر مي دادند هياتي از سوي سازمان كنفرانس اسلامي به سرپرستي حبيب شطي به تهران آمد و از لزوم صلح مسلمان با مسلمان صحبت كرد و حال آنكه همين ها در برابر تجاوز عراق به ايران سكوت كرده و بعضاً در كنار صدام قرار داشتند.
در فتنه 88 هم همين موضوع پيش آمد. رسانه هاي غربي عربي به گمان اينكه با اين فتنه كار جمهوري اسلامي ايران تمام است با صراحت به حمايت از فتنه تا رسيدن به نتيجه روي آوردند ولي وقتي فتنه مهار شد و بعضي از فتنه گران به زندان رفتند خواستار رأفت و رحمت نظام شدند و چندي بعد كه نظام كوتاه نيامد وانمود كردند كه جمهوري اسلامي ايران بعد از برخورد با فتنه گران موقعيت و مشروعيت خود را از دست داده است و جالب اين است كه اين داعيه را در منطقه عربستان سعودي پرچمداري مي كرد كه در طول بيش از 80 سال شكل گيري، حتي يك انتخابات نيم بند نيز در پرونده خود ندارد!
امروز هم در ماجراي سوريه بار ديگر از اين مسئله حرف زده مي شود. كانون هاي خبري تحليلي غربي عربي با اشاره به بحران سوريه و اوضاع اسفناكي كه مردم اين كشور دارند، وانمود مي كنند كه جمهوري اسلامي به يك طرف بحران سوريه تبديل و شريك جرم خونهايي است كه بناحق در اين كشور بر زمين ريخته مي شود و از اين رو به وجهه و اعتبار جمهوري اسلامي ايران بشدت آسيب وارد شده است! در همان حال در لابلاي همين ادعاها رسانه هاي سعودي، آمريكايي و... مي گويند اگر بحران سوريه ادامه پيدا كرده است بخاطر سماجت ايران در حمايت از دولت سوريه است! اين در حالي است كه اين خود اعتراف به اين است كه ايران در ميان مردم سوريه بيشترين اعتبار را دارد. چرا؟ چون همه مي دانند كه دولت سوريه نه به اسلحه ايران و نه به آموزش نظامي ايران احتياج دارد و ايران هم نه به سوريه اسلحه مي دهد و نه آموزش نظامي. اگر غير از اين بود كه اسناد آن بدست سرويس هاي فراوان غرب و كشورهاي عربي در دمشق و... افتاده بود. و از سوي ديگر، چه كسي است كه نداند ارتش سوريه از نظر سلاح، سازمان و تكنيك هاي نظامي «روسي» است و سيستم متمركز و فيزيكي آن هيچ شباهتي به سيستم متكثر و ديناميكي و بومي ايران ندارد و صدالبته در كدام سند، روابط نظامي با يك دولت كه مشروعيت حقوقي خود را دارد، با سؤال و ابهام مواجه است؟
ما البته منتقدين مواضع خود درباره سوريه را بايد به دو دسته تقسيم كنيم. دسته اول دوستاني كه از سر شفقت، خواستار تجديدنظر ايران در نگاه به تحولات سوريه هستند. به اين ها بايد توضيح داده شود كه ميان تلاش مخالفان براي مشاركت در حكومت و تلاشي كه تماميت ارضي و حاكميت يك ملت بر سرزمين خود را در معرض خطر و آسيب جدي قرار مي دهد، تفاوت وجود دارد. همين الان در بخش هايي از سوريه شامل حسكه و ادلب اقدامات گروه تروريستي موسوم به «جبهه نصرت» كه از سوي عربستان و قطر حمايت مي شود معطوف به جداسازي استان هاي سني نشين مركزي از حاكميت و تشكيل يك امارت شبيه امارت طالبان در پشتونستان افغانستان است. با اين وصف، بحث اصلي خود سوريه و پس از آن كشورهاي همجوار با سوريه است. اگر تروريست هاي جبهه نصرت بتوانند با محوريت حمص يك حكومت قوم گرا و متعصب به وجود آورند، تكليف حكومت تركيه چه مي شود؟ حكومت القاعده در حمص قطعا به درگيري با اهالي علوي استانهاي ساحلي لازقيه و طرطوس منجر مي شود، آنگاه قطعا 23 ميليون علوي تركيه به كمك همكيشان خود مي آيند و عملا تركيه را در معرض جنگ، درگيري و در نهايت از دست دادن نزديك به يك سوم سرزمين خود- در جنوب- قرار مي دهد. همين موضوع در اردن هم تكرار مي شود چرا كه امتداد حمص به مرزهاي اردن مي رسد و همه مي دانند كه در اردن هم جريانات شبه مذهبي تندرويي وجود دارند كه براي تاسيس يك امارت شبه طالباني در اردن فعال مي شوند. و اگرچه بديهي است كه اين تجاوزات طالبانيسم با هوشياري برخاسته از موج بيداري اسلامي روبرو شده و سركوب مي شود ولي خاموش كردن اين فتنه سالها به طول مي انجامد و در اين ميان خون صدها هزار انسان مسلمان و... به زمين ريخته مي شود.
اما به آن دسته از منتقدين سياست خارجي ايران در بحران سوريه كه بارها بد دلي خود نسبت به جمهوري اسلامي و جبهه مقاومت را بروز داده و مواضع كاملا شناخته شده اي دارند،بايد گوشزد كرد اينكه شما مي گوئيد اگر ايران از دولت سوريه پشتيباني نمي كرد، دمشق سقوط كرده بود از يك طرف اعتراف به نفوذ جمهوري اسلامي در ميان مردم هوادار اسد در سوريه است و اين واقعيت دارد، مردم سوريه در امواج توطئه هايي كه طي 10 سال اخير با آن مواجه بوده اند، به جمهوري اسلامي تكيه كرده و سربلند از آن ها بيرون آمده اند حالا هم مي دانند كه از اين پشتيباني برخوردارند. همينجا مي توان اين را هم با قاطعيت گفت وقتي ذهن مردم سوريه در زير بمباران هر روزه تبليغاتي و عمليات تروريستي غرب و كشورهاي عربي دچار خدشه نشده و ايران را نزديكترين و صادق ترين دوست خود مي داند، بقيه ملل عرب و غيرعرب نيز در زير همين بمبارانهاي تبليغات ضد ايراني مي توانند صداقت ايران را تصديق كنند كه البته به گواهي گزارش هاي فراوان، تصديق كرده و مي كنند.
سعدالله زارعی