این داستان واقعی است

کد خبر: ۲۰۱۶۵۵
تاریخ انتشار: ۲۸ دی ۱۳۹۱ - ۱۲:۰۲ - 17January 2013
متن پيش‌رو، درست مطابق جملات نويسنده‌اش– جانباز بهبود نصيري– مي‌باشد. ما تنها براي انجام تكليف و اداي ديني هر چند بسيار كوچك بر خودمان واجب دانستيم، اين نامه را به چاپ برسانيم. و متأسفانه بيش از اين، از عهده كوچكاني مثل ما كه خود را خاكسار اين‌چنين مرداني مي‌دانيم، خارج است!

تكليف: آن روز هم يكي از روزهاي معمولي اين‌روزهاي‌مان بود. مثل همه وقت‌هاي ديگر، سرگرم كار و بار خودمان بوديم. من مشغول نوشتن يا خواندن و شماي مخاطب هم بالتبعِ مشغوليت‌هايت، سرگرم كار خودت!
آن‌روز هم احتمالا من و تو خودمان را مدعي حفظ و حتي نشر روزهاي بي‌بديل دفاع مقدس مي‌دانستيم. اصلا همين كه مثل مني مي‌تواند مطلبي در اين باب بنويسد و چاپ كند و يا مثل تويي بخواني و به يادشان باشي و احيانا آهي هم براي آن روزها و آن حماسه‌ها بكشي، كفايت‌مان مي‌كند.
... آن روز اما پشت خطوط تلفن، صداي خش‌دار و خسته مردي مهمان روزمرّگي‌هاي ما شد. مرد خسته بود اما نه از دردِ سختِ شيمياييِ دشمن كه دشمن ماهيت كارش، ايجاد درد است. مرد خسته زخم‌ها بود، زخمي كه از خودي خورده و دردا كه هنوز دارد مي‌خورد!
مرد پر از گلايه بود، از نوع برخورد كاركنان بيمارستان و بيمه گرفته تا عملكرد آن بالادستي‌هاي بنياد و....

حرف‌هايي كه زياد شنيديمش، زياد خوانديمش اما اصلا نديديمش كه اگر ديده بوديمش باز و باز و باز نمي‌شنيديمش كه امروز جزء روزمرگي‌هاي‌مان نشده بود!

در مقابل صداي خسته و پرزخم مرد، كاملا ساكت شده بودم. جز سكوت چه مي‌توانستم بكنم كه من از تمام اين دنيا تنها همين صفحه را براي بازگو كردن حرف‌هاي مرد دارم. من از تمام دنيا دلي دارم كه تنها و تنها مي‌تواند غصه‌دار زخم‌هاي از خودي خورده آن مرد شود كه تنها و تنها مي‌تواند براي بار چندم شاهد سكوت و بي‌تفاوتي و يا توجيه ناشيانه آن بالادستي‌ها باشد كه تنها و تنها مي‌تواند براي رفتارهاي ناسپاس‌گونه مسئولين و حتي خودمان در برابر عظمت حماسه و ايثار اين مرد، متأسف بشود و افسوس بخورد...

اما راستي؛ آقاي بنياد شهيد، آقاي بنياد جانبازان و البته آقاي رئيس‌جمهور! اين مرد به اعتبار درصدي كه شما از جانبازي‌اش به او اهدا كرده‌ايد؛ جانباز ۷۰ درصد است و از دنياي من و شما تنها ۳۰ درصد بهره دارد!

نگاه كنيد و ببينيد چند درصد به او تنها گوش كرده و نگاه كرده‌ايد. آن‌هم نه براي او و ۷۰ درصد و ۳۰ درصد و درصدهايش كه به او اهدا كرده‌ايد كه براي ۱۰۰ درصد حيات سلامت امروزتان كه به يمن ايثار اين مرد، به سلامت و رياست رسيده است!

ما كه تمام سهم‌مان را تقديم حرف‌هاي پر درد آقاي «بهبود نصيري» جانباز ۷۰ درصد استان گيلان، مي‌كنيم و حرف‌هايش را مطابق قول‌مان چاپ مي‌كنيم اما شما...
با اين همه اميدواريم كه هجمه كارهاي پردغدغه آقايان مسئول، مجالي را به آن‌ها بدهد تا دردنامه اين مرد را كه تنها نمونه‌اي از مردان سرزمين‌مان است بخوانند و شايد هم كه كاري بكنند. البته لازم است باز هم تكرار مي‌كنيم كه؛ اگر هجمه كارهاي پردغدغه‌شان مجالي را فراهم آورد تا متن ساده اين جانباز را بخوانند!

در اين ميان ياد شعر بلند «محمدحسين جعفريان» هم مي‌افتم كه قرار بود بنا به فرمايش مقام معظم رهبري، در ساختمان‌هاي بنياد جانبازان نصب شود اما...
... و راستي‌تر كه آقايان بنياد شهيد و بنياد جانبازان و رياست جمهوري؛ اي كاش مسئول بنياد شهيد و بنياد جانبازان خود شهدا مي‌شدند!

با سلام. احتراماً به استحضار مي‌رساند چون در نامه‌ ارسالي اول، هيچ‌گونه پاسخي دريافت نكرده‌ام اين نامه را از طريق نشريه يالثارات‌الحسين برايتان ارسال مي‌كنم.
اين نامه رونوشت به همه مقامات بلندپايه‌ كشور دارد.

و اما بعد؛ جناب آقاي مهندس! ما خيال مي‌كرديم شما كه در اين سازمان وارد شويد، حتما روحيه فرهنگ و ايثار جان مي‌گيرد اما نمي‌دانستيم روحيه ايثارگري را از ما سلب مي‌كنيد!
به راستي كه با آن‌همه تبليغات و طرح و برنامه‌هايي كه با آن‌ها آمديد و مسئوليت گرفتيد پاسخ خوبي به وظايف‌تان نداديد.

از توصيه‌ها و فرمايشات مقام معظم رهبري هم گذر كرديد. بارها در روزنامه‌ها و اخبارهاي مختلف در بي‌توجهي بهداشت و درمان بنياد نسبت به درمان و دارو و بستري جانبازان خوانده و شنيده‌ايم اما شما هيچ اهميتي نداده و هيچ اقدامي نكرده‌ايد.

اگر در ۲۰ يا ۲۵ سال گذشته يك درصد به ۷۰ درصد جانبازي ما داده‌اند اما تا به حال بعد از آخرين كميسيون پزشكي ده‌ها عمل ديگر انجام داده‌ايم.
آقاي مهندس! ديگر ما با كدام زبان بگوييم؛ ما هنوز داريم آهن‌پاره‌هاي جنگ را حمل مي‌كنيم، ريه‌هاي ما در اثر استشمام گازهاي شيميايي كم كار شده است.

سن ما بالا رفته، روز به روز آب مي‌شويم. هياهوي بيرون ما را مي‌كشد.
مقام معظم رهبري و مسئولين كشوري و لشكري و ائمه‌ جماعات بارها بر حفظ روحيه ايثارگري و ارائه خدمات شايسته و در شأن ايثارگران سخناني داشته و به مسئولين اين مسائل را گوشزد كرده‌اند. چرا گوش شنوا نيست؟!

ما كه از شما زندگي فضايي نخواستيم، فقط دارو و درمان ما كه فكر مي‌كنم از وظايف اصلي شماست را براي ما انجام دهيد براي ما كافي است.

بارها اعلام كرده و باز هم مي‌گوييم بيمارستان خانه دوم ما است اگر قرار بر اين باشد نسخه‌هاي داروي ما را بي‌تخصص‌ها عوض كنند و ندهند پس بخش‌نامه‌اي صادر كرده و به دكترهاي معالج ما بدهيد كه وقتي ما جانبازان ۷۰ درصد را ويزيت و معاينه مي‌كنند، عوض دارو و درمان، شعرهاي حافظ و سعدي را بنويسند تا معاونين شما در بهداشت و درمان كه وظيفه اصلي‌ خودشان را رها كرده‌اند، به زحمت نيفتند.

آقاي مهندس! شما هنوز اداي دين به عنوان مسئول نكرده‌ايد. معوقات جانبازان را نداده‌ايد.
داروي هندي يا انگليسي هر دو خارجي است اما من بايد داروي هندي تهيه كنم؛ چرا كه ارزان‌تر است در حالي كه شما فرموده بوديد؛ «ما براي داروي جانبازان ۷۰درصد هيچ‌گونه محدوديتي نداريم.» پس كجاست عمل به اين گفتار شما؟!

حضرت امام(ره) سفارشاهای زيادي براي توجه به جانبازان و ايثارگران و فرزندان شهدا داشتند، امروز هم مقام معظم رهبري مكررا در اين مورد فرمايشاهایی داشته‌اند.
آقاي مهندس! نماينده بيمه ايران كه شما با آن‌ها قرارداد بسته‌ايد، مدت‌هاست كه نمايندگی خودشان را از بيمارستان مذكور جمع كرده‌اند و به همين دليل ما با اين ريه بيمار، سرگردان خيابان‌هاي آلوده تهران شده‌ايم.

آقاي مهندس! ما براي شما كتبا نوشتيم كه معاونت بهداشت درمان بنياد گيلان، يك پزشك عمومي است. از عملكرد ايشان به علت عدم توجه به دارو و درمان جانبازان و بي‌احترامي كردن‌شان به خانواده معظم شهدا و ايثارگران شكايت كرده‌ايم. از عدم توجه ايشان نسبت به فرهنگ ايثارگري كه شما دايه آن هستيد، برايتان نوشته‌ايم.

آقاي مهندس! ما متحمل عذاب شده‌ايم، مگر جرم ما چيست؟! آيا ما براي حفظ دين و قرآن و سربلندي اين مملكت نبود كه جواني و سلامتي خود را از دست داده‌ايم؟!
چرا عده‌اي بر روي سفره خونين ما نشسته‌اند و قدردان نيستند؟آيا بهتر نيست معاونين بهداشت و درمان استان‌ها را با رأي جانبازان انتصاب كنيد؟!

آقاي مهندس! چرا ما نبايد سهمي از نشاط و سرزند‌گي داشته باشيم؟!
چرا عده‌اي نان به نرخ روز خور، حاضر نيستند يك تبسم اندك حتي بر لبان ما بنشيند؟

ما كه با اين اوضاع جسماني و روحي و مالي نمي‌توانيم يك مهماني يا يك مجلس عزا حتي برويم تا با ديگران معاشرت داشته باشيم. ديگر حتي نمي‌توانيم به بازار هم براي خريدي هر چند اندك برويم!
آقاي مهندس! ما داريم عذاب مي‌كشيم. اما اميدواريم دستي پيدا شود تا نااهلان را از سر سفره خونين ما بلند نمايد.

والسلام
جانباز هفتاد درصد؛ بهبود نصيري
نظر شما
پربیننده ها