حکومت اسلامی از زبان استاد شهید مطهری

کد خبر: ۲۰۱۸۵۳
تاریخ انتشار: ۰۴ بهمن ۱۳۹۱ - ۰۸:۴۹ - 23January 2013

مقاله حاضر مجموع دو مصاحبه با استاد شهید مرتضی مطهری در روزهای پیش از برگزاری رفراندوم جمهوری اسلامی است. در تکمیل این مقاله از یادداشت‌های باقیمانده از استاد و نیز دو کنفرانس ایشان یکی در دانشکده الهیات و دیگری در مسجد فرشته استفاده شده است.

 

شهید مطهری: و اما در پاسخ سوالی که در ابتدا مطرح کردید بذکر جمله‌ای از اقبال اکتفا می‌کنم، اقبال می‌گوید:

بشریت امروز به سه چیز نیازمند است. تعبیری روحانی از جهان (یعنی تعبیر و تفسیری صحیح توأم با معنویت از جهان و به تعبیر دیگر که من از قرآن گرفته‌ام شناخت جهان به اینکه ماهیت از اوئی و به سوی اوئی دارد)، دوم آزادی روحانی فرد (یعنی همان چیزی که نام دمکراسی بر آن می‌گذارند) و بالاخره اصول اساسی و دارای تأثیر جهانی که تکامل اجتماع بشری را بر مبنای روحانی توجیه کند (یعنی ایدئولوژی جامع و درستی که بتواند راه و رسم زندگی را در یک مسیر تکاملی مشخص کند).

اقبال به سخنان خود چنین ادامه می‌دهد: مثالیگری اروپا هرگز بصورت عامل زنده‌ای درمیان آن در نیامده و نتیجه آن پیدایش «من» سرگردانی است که در میان دمکراسی‌های ناسازگار با یکدیگر به جستجوی خود می‌پردازد که منحصر آنها بهره کشی از درویشان بسود توانگران است ... از طرف دیگر مسلمانان مالک اندیشه‌ها و کمال مطلوب‌های نهایی مبتنی بر وحی می‌باشند که چون از درونی ترین ژرفنای زندگی بیان می‌شود به ظاهری بودن آن رنگ باطنی می‌دهد. برای فرد مسلمان شالوده روحانی زندگی امری اعتقادی است و برای دفاع از این اعتقاد جان خود را به آسانی فدا می‌کند.

امام در یکی از سخنرانی‌های خودشان فرمودند که من به جمهوری اسلامی رأی می‌دهم نه یک کلمه بیش و نه یک کلمه کم. به نظر می‌رسد آنجا که تأکید می‌کنند نه یک کلمه کم منظورشان پسوند «اسلامی» است و شما در ابتدای این گفتگو تذکر دادید که قصد از بکار بردن این کلمه، مشخص کردن محتوای رژیم آینده است؛ یعنی اصولی که در کادر آن عمل خواهد شد. و اما اینکه فرمودند هیچ کلمه‌ای اضافه نشود ظاهراً کلمه «دمکراتیک» مورد نظرشان بوده، زیرا شاهد بودیم که در این روزها، عده‌ای واژه جمهوری دمکراتیک اسلامی را بکار می‌برند و گویا قصد امام از تاکید بر حذف کلمه دمکراتیک، توجه دادن به تفاوتی است که در دمکراسی غربی و آزادیهای اسلامی وجود دارد.

 

** لطفاً در این مورد توضیح دهید و تفاوت این واژه‌ها را مشخص کنید؟

شهید مطهری: بنده نمی‌توانم ادعا بکنم که تمام نظرگاه‌های امام را می‌توانم توضیح بدهم. تنها بعضی از آن نظرها را که به آنها رسیده‌ام و می‌دانم که نظر امام نیز هست برایتان توضیح می‌دهم.

در اسلام همانطور که شما توجه دارید، آزادی فردی و دمکراسی وجود دارد، منتها به تفاوتی که میان بینش اسلامی و بینش غربی وجود دارد که آنها را بعداً توضیح می‌دهم. با توجه به این نکته روشن می‌شود که در عبارت جمهوری دمکراتیک اسلام، کلمه دمکراتیک حشو و زائد است، بعلاوه، در آینده وقتی که مردم در دولت جمهوری اسلامی یک سلسله آزادیها و دمکراسی‌ها را بدست آوردند، ممکن است بعضی‌ها پیش خود اینطور تفسیر بکنند که این آزادیها و دمکراسی‌ها نه به دلیل اسلامی بودن این جمهوری که به دلیل دمکراتیک بودن آن حاصل شده است. یعنی این جمهوری دو مبنا و دو بنیاد دارد، بنیادهای دمکراتیک و بنیادهای اسلامی و آنچه که به آزادی و حقوق فردی و دمکراسی ارتباط پیدا می‌کند، مربوط است به بنیاد دمکراتیک این جمهوری و نه به بنیاد اسلامی آن و در مقابل یک سلسله قواعد عبادات و معاملات وجود دارد که به جنبه اسلامی حکومت مربوط می‌شود. ما می‌خواهیم تأکید کنیم که چنین نیست. اولاً به مصداق مصرع معروف: چونکه صد آمد، نود هم پیش ماست؛ وقتی که از جمهوری اسلامی سخن به میان بیاوریم به طور طبیعی آزادی و حقوق فرد و دمکراسی هم در بطن آن است. ثانیاً اساساً مفهوم آزادی به آن معنا که فلسفه‌های اجتماعی غرب اعتقاد دارند با آزادی به آن معنا که در اسلام مطرح است تفاوت عمده و بنیادی دارد. ما که می‌خواهیم کشوری بر اساس بنیادهای اسلامی بنا کنیم، نمی‌توانیم این ریزه کاریها و ظرافتها را نادیده بگیریم.

در باب اینکه ریشه و منشاء آزادی و حقوق چیست، گفته‌اند انسان آزاد آفریده شده، پس باید آزاد باشد و اما در جواب این سوال که چرا همین پاسخ در مورد مثلاً گوسفند صادق نیست، نظارت متفاوتی وجود دارد. در غرب ریشه و منشأ آزادی را تمایلات و خواهش‌های انسان می‌دانند و آنجا که از ارائه انسان سخن می‌گویند، در واقع فرقی میان تمایل و ارائه قائل نمی‌شوند از نظر فلاسفه غرب انسان موجودی است دارای یک سلسله خواست‌ها و می‌خواهد که اینچنین زندگی کند، همین تمایل منشأ آزادی عمل او خواهد بود. آنچه آزادی فرد را محدود می‌کند آزادی امیال دیگران است. هیچ ضابطه و چهارچوب دیگری نمی‌تواند آزادی انسان و تمایل او را محدود کند.

آزادی به این معنی که عرض کردم و شاهد هستیم که مبنای دمکراسی غربی قرار گرفته است، در واقع نوعی حیوانیت رها شده است. اینکه انسان میلی و خواستی دارد و باید بر این اساس آزاد باشد، موجب تمیزی میان آزادی انسان و آزادی حیوان نمی‌شود. حال آن که مسئله در مورد انسان این است که او در عین اینکه انسانست حیوان است، و در عین اینکه حیوان است، انسان است. آدمی یک سلسله استعدادهای مترقی و عالی دارد که ملاک انسانیت اوست. تفکر منطقی انسان و نه هرچه که نامش تفکر است تمایلات عالی او ؛ نظیر تمایل به حقیقت جویی تمایل به خیر اخلاقی، تمایل به جمال و زیبایی، تمایل به پرستش حق و ... اینها از مختصات و ملاکهای انسانیت است. بشر به حکم اینکه در سرشت خود دو قطبی آفریده شده، یعنی موجودی متضاد است و به تعبیر قرآن مرکب از عقل و نفس، یا جان ـ جان علوی ـ و تن است، محال است که بتواند در هر دو قسمت وجودی خود از بینهایت درجه آزادی برخوردار باشد رهایی هر یک از دو قسمت عالی و سافل وجود انسان، مساوی است با محدود شدن قسمت دیگر.

اگر تمایلات انسان را ریشه و منشاء آزادی و دمکراسی بدانیم همان چیزی بوجود خواهد آمد که امروز در مهد دمکراسی‌های غربی شاهد آن هستیم. در این کشورها، مبنای وضع قوانین در نهایت امر چیست؟ خواست اکثریت. و بر همین مبنا است که می‌بینیم همجنس بازی، به حکم احترام به دمکراسی و نظر اکثریت قانونی می‌شود.

استدلال تصمیم گیرندگان و تصویب کنندگان قانون این است که چون اکثریت ملت ما در عمل نشان داده که با همجنس بازی موافق است، دمکراسی ایجاب می‌کند که این امر را بصورت یک قانون لازم‌ا‌لاجرا در آوریم. اگر از اینها بپرسیم آیا برای انسان صراط مستقیمی وجود دارد که او را به تکامل معنوی برساند، که قهراً اگر جواب مثبت باشد باید بپذیرند که برای دور نیفتادن از مسیر، هدایت و مراقبت لازم است، جواب منفی می‌دهند. یعنی اینها معتقدند که صراط مستقیمی وجود ندارد بلکه راه همان است که خود انسان آنگونه که می‌خواهد می‌رود و این نظیر تئوری معروف ملانصرالدین است که روزی سوار قاطر بود پرسیدند کجا می‌روی، گفت هرجا که میل قاطر باشد. جامعه دارنده معیارهای دمکراسی غربی به کجا می‌روید؟ آنجا که میلها و خواستهای اکثریت ایجاب می‌کند.

در نقطه مقابل این نوع دمکراسی و آزادی، دمکراسی اسلامی قرار دارد. دمکراسی اسلامی بر اساس آزادی انسان است اما این آزادی انسان، در آزادی شهوات خلاصه نمی‌شود.

البته اسلام دین ریاضت و مبارزه با شهوات به معنی کشتن شهوات، نیست. بلکه، دین اداره کردن و تدبیر کردن و مسلط بوده بر شهوات است این مطلب بر شهوات است این مطلب واضح‌تر از آن است که بخواهم در اطرافش توضیح بیشتری بدهم. کمال انسان در انسانیت و عواطف عالی و احساسات بلند اوست. اینکه می‌گوئیم در اسلام دمکراسی وجود دارد به این معنا است که اسلام می‌خواهد آزادی واقعی ـ در بند کردن جیوانیت و رها ساختن انسانیت ـ به انسان بدهد. اینجا برای توضیح مطلب مثالی می‌زنم ضمن این مثال دو نوع آزادی را با هم مقایسه می‌کنم و شما خودتان قضاوت کنید که کدامیک آزادی واقعی است. در تاریخ می‌نویسند وقتی کورش وارد بابل شد، مردم را در اعتقاداتشان آزاد گذاشت، یعنی بت‌پرستها را در بت‌پرستی، حیوان پرستها را در حیوان پرستی و ... همه را آزاد گذاشت و هیچ محدودیتی برای آنان قائل نشد. در معیار غربی کورش یک مرد آزادیخواه بحساب می‌آید. زیرا او به آزادی بر مبنای تمایلات و خواست‌های مردم احترام گذاشته است. ولی در تاریخ ماجرای ابراهیم خلیل را هم درج کرده‌اند. حضرت ابراهیم، برعکس کورش معتقد بود که اینگونه عقاید جاهلانه مردم، عقیده نیست، زنجیرهائی است که عادات سخیف بشر به دست و پای او بسته است. او نه تنها به این نوع عقاید احترام نگذاشت بلکه در اولین فرصتی که بدست آورد بت‌ها و معبودهای دروغین مردم را در هم شکست و تبر را هم به گردن بت بزرگ انداخت و از این راه این فکر را در مردم القا کرد که به عاجز بودن بتها پی ببرند و به تعبیر قرآن بخود بازگردند و خود انسانی و والای خویش را بشناسند. به معیارهای غربی کار ابراهیم خلیل بر ضد اصول آزادی و دمکراسی است، چرا؟ چون آنها می‌گویند بگذارید هرکس هرکاری دلش می‌خواهد بکند، آزادی یعنی همین. اما منطق انبیاء غیر از منطق انسان امروز غربی است. رسول اکرم(ص) را در نظر بگیرید، آیا وقتی که آن حضرت وارد مکه شد، همان کاری را کرد که کوروش در بابل انجام داد؟ یعنی گفت به من ارتباط ندارد، بگذار هر که هر کار می‌خواهد بکند، اینها خودشان به میل خودشان این راه را انتخاب کرده‌اند پس باید آزاد باشند، یا آنکه بت‌ها را خرد کرد و باین وسیله آزادی واقعی را بآنها ارزانی داشت؟

از دیدگاه اسلام، آزادی و دمکراسی بر اساس آن چیزی است که تکامل انسانی انسان ایجاب می‌کند، یعنی آزادی، حق انسان به ما هو انسان است، حق ناشی از استعدادهای انسانی انسان است، نه حق ناشی از میل افراد و تمایلات آنها.

دمکراسی در اسلام یعنی انسانیت رها شده، حال آنکه این واژه در قاموس غرب معنای حیوانیت رها شده را متضمن است.

دلیل دیگری که در تأکید بر حذف کلمه دمکراتیک مورد نظر امام بوده، رد تقلید از غرب و تقلید کور کورانه از معیارهای آنان است. استدلال امام این است که نمی‌خواهد چشم ملتش به غرب دوخته شده باشد این دنباله روی نه تنها کمکی به ملت ایران نمی‌کند، بلکه در نهایت به تضعیف روحیه و شکست او منجر می‌شود. از نظر امام، بکار بردن این کلمه نوعی خیانت به روحیه مستقل این ملت محسوب می‌شود. زیرا ما گوهر آزادی را در فرهنگ خودمان داریم و بی نیازیم از اینکه دست طلب به سوی دیگران دراز کنیم.

** به نظر شما انقلاب ایران را چگونه می‌توان تحلیل کرد؟ ویژگیهای این انقلاب که می‌گویند با همه انقلابات دیگر جهان متفاوت است چیست؟ اسلامی بودن این انقلاب چه مفهومی دارد؟

شهید مطهری: ما از تعریف انقلاب آغاز می‌کنیم. انقلاب به حسب اصل لغت به معنی زیرو رو شدن یا پشت و رو شدن، و نظیر این معانی است.

قرآن مجید هم این کلمه را هر جا بکار برده به همین مفهوم بکار برده است نه به مفهوم اصطاحی رایج آن در امروز. ماده انقلاب، تقلیب، تقلب، صیغه منقلب و امثال اینها در قرآن آمده است. از جمله: و من ینقلب علی عقبیه فلن یضرالله شیئاً ...  و یا در قسمت اول این آیه می‌خوانیم :

*و من محمد الارسول قد خلت من قبله الرسل افان مات او قتل انقلبتم علی اعقابکم (سوره آل عمران ـ آیه 144)

این آیه در جنگ احد، در آن هنگام که شایع شد رسول خدا (ص) کشته شده است و به دنبال آن عده زیادی از مسلمانان فرار کردند نازل شد  آیه خطاب به مومنان می‌گوید : محمد (ص) پیامبری بیش نیست که قبل از او هم پیامبران دیگری بودند، یعنی هر پیامبری که آمده است، مردن دارد، کشته شدن دارد. محمد برای شما از جانب خدا پیامی آورده است، خدای او زنده است اگر فرضاً پیغمبر بمیرد یا کشته شود، آیا شما باید به عقب برگردید؟ در اینجا حرکت اسلامی به تعبیر قرآن حرکت به جلو است و بازگشت این گروه از دین به معنی برگشت به عقب و یا انقلاب است. انقلاب در تعبیر قرآن یعنی رو در جهت پشت قرار گرفتن و پشت در جهت رو یا در مورد دیگر می‌گوید :

*فانقلبوا بنعمه من الله و فضل ...  (سوره آل عمران ـ 147)

و محمد (ص) نیست مگر پیامبری از طرف خدا که پیش از او نیز پیامبرانی بودند که از این جهان گذشتند اگر او نیز به مرگ یا شهادت درگذشت آیا شما بدین جاهلیت خود باز می‌گردید؟ پس هرکه به آن عادات باز گردد، بخدا ضرری نخواهد رساند .... پس آن گروه از مومنان به نعمت و فضل خدا روی آورده‌اند.

 

ادامه دارد...

 

نظر شما
پربیننده ها