مروري بر جلوه‌هايي از زيبايي‌هاي جنگ با رزمنده جانباز سردار رضا غزلي

کد خبر: ۲۰۱۸۷۲
تاریخ انتشار: ۰۴ بهمن ۱۳۹۱ - ۱۰:۲۸ - 23January 2013

آينه ‌باشيم، جنگ آنقدر زيبايي دارد كه نور انعكاس دهد

آرمان شريف

«دوران دفاع مقدس پر از زيبايي و صحنه‌هاي دلرباست. صحنه‌هايي كه معناي واقعي انسانيت را به هر كسي نشان مي‌دهد. در كنار تمام آن روزها و لحظات سخت، زيبايي‌هاي جنگ است كه خودنمايي مي‌كند.» اين سخن رضا غزلي مهمان گروه پايداري است كه در پاسخ به اين سؤال كه چطور از دفاع مقدس بنويسيم تا جذابيت بيشتري براي مخاطب داشته باشد، بيان مي‌دارد. غزلي اعتقاد دارد به جاي نوشتارهاي جنجالي بايد به زيبايي‌هاي جنگ اشاره كرد كه در واقع خمير مايه اصلي دوران پرشكوه دفاع مقدس است. 


زيبايي‌هاي جنگ در گذشت، عشق، محبت و ايثار 
زيبايي‌هاي جنگ در گذشت، عشق، محبت و ايثار است. اينها واژه‌هايي است كه بايد آنها را تعريف كرد و به آن پرداخت. ما در زمان جنگ، حمام و امكانات بهداشتي نداشتيم. بايد با ۱۰كاسه آبگوشت‌خوري كه به ما تعلق مي‌گرفت استحمام مي‌كرديم. با تايد سرمان را مي‌شستيم و هر چه مي‌كرديم كف آن نمي‌رفت. برف را آب مي‌كرديم و سرماي آن صورتمان را سياه مي‌كرد. يا شب‌ها چراغ علاءالدين روشن مي‌كرديم و ۱۰ نفر در يك محيط يك متر در دومتري كنار هم مي‌خوابيديم. در كنار تمام اين سختي‌ها و مشكلات افرادي مثل شهيد دكتر ايراندوست و شهيد رضا چراغي بيرون مي‌آيند. زيبايي از دلِ شرايط به ظاهر بد بيرون مي‌زند. كسي از شرايط سخت آن روزها گله و شكايت نمي‌كند. همه اين سختي‌ها را به جان مي‌خرند و از حضور در اين مكان لذت مي‌برند. 

توابي كه از حضيض ذلت به اوج عزت رسيد
يك روز شهيد ايراندوست را ديدم كه با علاقه و عشق خاصي جنازه يكي از شهيدان را تشييع مي‌كند. از او پرسيدم عليرضا اين جنازه متعلق به چه كسي است؟ چه كسي است كه انقدر به آن علاقه داري؟ گفت تا چند روز پيش اين فرد در حضيض ذلت بود، اما امروز در اوج عزت روي دست رزمندگان تشييع مي‌شود. گفتم يعني چه؟ گفت اين جنازه يكي از بچه‌هاي كوموله است. وقتي لانه جاسوسي را گرفتند جلوي لانه عده‌اي از چپ‌ها بحث مي‌كردند. يكي از كساني كه بحث مي‌كرد او بود. من براي او حديثي از امام علي(ع) گفتم: «خدا رحمت كند كسي را كه مي‌داند از كجا آمده مي‌خواهد چه كار كند و به كجا مي‌خواهد برود. » به او گفتم مي‌داني غايت هدفت كجاست؟ انسان براي نان و مسكن آمده يا غايتي دارد؟ اين را من گفتم و رفتم. 
آن زمان دانشگاه براي انقلاب فرهنگي تعطيل شده بود و ايراندوست يك دوره امدادگري مي‌بيند و راهي سنندج مي‌شود. در سنندج پزشك نبود و همين بچه‌هاي امدادگر در سنندج به عنوان پزشك حضور داشتند. در ادامه برايم تعريف كرد من روزي براي مداواي زندانيان به زندان رفتم. 
او مرا شناخت و گفت خاطرت هست جلوي لانه آمدي اين حرف را به من زدي. گفت من را در درگيري‌هاي سنندج گرفته‌اند. من به عنوان متهم اينجا هستم تا بازجويي و دادگاهي شوم. به احتمال قوي چون عليه نظام دست به اسلحه برده‌ام جرمم سنگين خواهد بود. با او رفيق شدم و از من كتاب‌هاي استاد مطهري مي‌خواست. او هم رشته فلسفه مي‌خواند. 
يك روز برمي‌گردد و مي‌گويد مي‌شود از حاكم شرع بخواهي تا فرصتي به من دهد تا گذشته‌ام را جبران كنم. ايراندوست ضمانت اين فرد را مي‌كند و او آزاد مي‌شود. به شهيد ايراندوست مي‌گفت آقاي ايراندوست من را به جايي ببر كه از همه به عوامل صدام نزديك‌تر باشم. او را به جبهه مريوان مي‌فرستند. در راه برگشت گروهك‌هاي منافق كه صدام آنها را تغذيه مي‌كرد در كمين نشسته بودند. بچه‌ها از كمين نجات پيدا مي‌كنند. 
در راه برگشت دكتر ايراندوست مي‌گويد: شنيديم صداي ناله مي‌آيد. متوجه مي‌شوند يكي از اعضاي گروهك زخمي شده و دوستانش او را رها كرده و رفته‌اند. زخمي را نزد آن فرد توبه كرده مي‌آورند و پيش او مي‌گذارد و دكتر مي‌رود تا پانسمان بياورد. به آن تواب هم مي‌گويد كه مراقب زخمي باشد. اين را هم مي‌گويد كه اول خلع سلاحش كن. آن شخص هم مي‌گويد چيزي نيست، اگر او بزند من به بهشت مي‌روم، اگر هم من ‌بزنم او مي‌رود جهنم. دكتر ايراندوست آنجا را ترك مي‌كند و مي‌رود تا كوله‌پشتي‌اش را براي پانسمان بردارد كه ناگهان صداي شليك دو گلوله مي‌شنود. صداي اول كلاشينكف و صداي دوم ژ۳. مي‌رود مي‌بيند كه اين تواب با خنده مي‌گويد نگفتم تا دم جهنم او را همراهي مي‌كنم و خودم به بهشت مي‌روم. ديدار به قيامت. سلام مرا به امام برسان. ايراندوست بغلش مي‌كند و تكانش مي‌دهد و مي‌بيند تمام كرده است. مي‌گفت اين شخص تا چند روز قبل منتظر بود حاكم شرع به او حكم بدهد. ولي امروز در اوج عزت براي او كجاييد‌ اي شهيدان خدايي مي‌خوانند. 
معناي جديدي از ايثار و از خودگذشتگي

نمونه ديگري از خودگذشتگي و ايثار را مي‌توان در عمليات بدر و جزيره مجنون تماشا كرد. در اين عمليات عباس كريمي فرمانده لشكر است. عباس كنار بيسيمچي با بيسيم صحبت مي‌كند و بچه‌ها دور او حلقه زده‌اند تا اگر قرار است اتفاقي بيفتد خود را سپر بلاي كريمي كنند. در رابطه با همت هم همين صحنه را ديده‌ام. همت به همه مي‌گويد شما برويد اما آنها نمي‌روند و حلقه دور او را بيشتر مي‌كنند. اين يعني خلق زيبايي. يعني من از جانم مي‌گذرم تا تو زنده بماني. چون تو مؤثرتر از من هستي. سراسر جنگ مملو از اين صحنه‌هاي زيباست و آنقدر هست كه نخواهيم با تيترهاي جنجالي و بيان مسائل به اسم «ناگفته‌ها» بر شبهات بيفزاييم. اگر به همين زيبايي‌ها بپردازيم ناب‌ترين و جذاب‌ترين مطالب به مخاطبان ارائه مي‌شود. 

نظر شما
پربیننده ها