تا سال 2011 به موجب سازوکارهایی همچون اتحادیه مدیترانه و در پی سیاست همسایگی اتحادیه اروپا سطح روابط این اتحادیه با سوریه به بالاترین سطح خود از 1977 (آغاز روابط دو بازیگر) رسید اما تسری تحولات خاورمیانه به سوریه، اتحادیه اروپا را در مقابل این کشور قرار داد.همانطور که برای حسن روابط دو بازیگر تا سال2011 دلایل بیشماری را میتوان ذکر کرد؛
تنزل سطح روابط آنها در فضای فعلی منطق خاص خود را داشته که برخاسته از تعریفی نوینی است که به موجب آن، این اتحادیه تلاش میکند بازتعریفی از نقش و جایگاه خود در نظام بینالملل در شرایط فعلی ارائه دهد. بنا بر این تعریف، هویتی شکل میگیرد که موجب نگاه خاص اتحادیه اروپا به تحولات خاورمیانه و متعاقب آن به سوریه میشود.
مسئولین سیاست خارجی اتحادیه اروپا اعتقاد دارند که دنیا وارد مرحله انتقالی شده است. آنها گواه ادعای خود را تطویل بحران مالی جهانی و نیز امواج پردامنه دموکراسیخواهی در جهان عرب میدانند. به باور آنها، این امر اتحادیه اروپا را محکوم به سازگاری با شرایط جدید میکند. چراکه دوران گذار در هر مقطع تاریخی میتواند موقعیت بازیگران را در سلسه مراتب قدرت جابجا کند.
با این بینش، اتحادیه اروپا تلاش میکند از چالشهای موجود، فرصتهای تاریخساز خلق کند و با بهرهگیری از فرصتهای ایجادی از سطح یک ابردولت به یک ابرقدرت ارتقا یابد. بدین منظور، باید پاشنه آشیل اتحادیه اروپا یعنی نبود سیاست خارجی و امنیتی واحد تقویت شود. تحولات خاورمیانه و بخصوص ناآرامیهای سوریه این فرصت را در اختیار اتحادیه اروپا قرار میدهد تا به دور از موضوعاتی از سیاست خارجی که مستقیماً چالشهایی را برای اعضا ایجاد میکند و اموری که رسیدن به اجماع پیرامون آنها دشوار است تمرین سیاستگذاری خارجی واحد را در دستورکار اعضا قرار دهد.
از اینرو، به باور سولانا، بحران سوریه به دلیل ابعاد خاص آن میتواند این فرصت را در اختیار اتحادیه اروپا قرار دهد تا به جای آنکه این نهاد درگیر پروسهها باشد بیشتر به اقدام و مشارکت بپردازد و از این طریق، به ایجاد و بازسازی نهادها و سازوکارهای مناسبی اقدام کند تا در آینده ابتکار عمل را در دو منطقه تاثیرگذار در سلسه مراتب قدرت جهانی یعنی مدیترانه و خاورمیانه بدست گیرد.
نکته قابل تامل در ایفای نقش اتحادیه اروپا در سوریه بازی با قواعد جاری و در عین حال منحصر به این اتحادیه میباشد به طوریکه کاترین اشتون نماینده سیاست خارجی اتحادیه اروپا، در سخنرانی خود در جمع نمایندگان پارلمان اروپا در ماه سپتامبر 2012 با اعلام ناکارآمدی سیاستهای جامعه بینالملل در قبال سوریه از ابتکار عمل اروپایی در سوریه صحبت کرد.
هرچند کاترین اشتون اشارهای به جزئیات رویکرد اروپایی در قبال بحران سوریه نکرد ولی ناگفته پیداست که اتحادیه اروپا به دنبال راهی اروپایی است که دربردارنده بیشترین منافع برای این بازیگر است و در عین مشابهت در اهداف اعلامی و نیز قواعد بازی با رویکرد آمریکا (مانند سخن گفتن از نقض حقوق بشر در سوریه در توجیه سقوط اسد و یا اعمال تاکتیک تحریمهای پلهای)، اختلافات جدی نیز در اهداف اعلانی با آمریکا دارد. به عنوان مثال تامین امنیت رژیم اسراییل آنگونه که برای آمریکا واجد اهمیت است برای اتحادیه اروپا اولویت ندارد چراکه عمدتا نگاه اروپایی بیشتر معطوف به منافع اقتصادی در مناطق موصوف است برعکس رویکرد آمریکایی که تثبیت و حفظ نظم آمریکایی بعد از جنگ سرد را الویت اصلی خود میداند.
به نظر میرسد اتحادیه اروپا سعی میکند به اندرزهای خاویر سولانا که به عنوان نماینده این اتحادیه در کنفرانس سالانه موسسه مطالعات امنیتی اتحادیه اروپا شرکت داشت گوش دهد. مسئول سابق سیاست خارجی اتحادیه اروپا در این کنفرانس اذعان داشت در دنیای بیثبات فعلی، اتحادیه اروپا نیازمند راهحلهای هدفمند به جای راهکارهای عمومی است.
یکی از این راهها، گذار از نظریههای فراگیر مانند جنگ علیه تروریسم و ورود به اختلافات تعیینکننده در مقیاس منطقهای و جهانی مانند ایران و سوریه است. از اینرو، اتحادیه اروپا در بحران سوریه در نظر دارد به جای تن دادن به روندهایی که توسط دیگران طراحی میشود، روندهایی را برای دیگران طراحی کند تا بدین وسیله، با مشارکت بیشتر در توسعه و بازسازی نهادها و قواعد مخصوصاً در دو منطقه خاورمیانه و مدیترانه سهم بیشتری از مدیریت جهان را حداقل در مناطق راهبردی به مدد اقتصاد قدرتمند خویش از آن خود کند.
حسین کبریاییزاده، کارشناس خاورمیانه