اولين ارتشي‌اي بودم كه دست امام را بوسيد

کد خبر: ۲۰۲۷۸۴
تاریخ انتشار: ۲۴ بهمن ۱۳۹۱ - ۱۰:۱۶ - 12February 2013

قيام‌هاي مردمي به اوج خود رسيد و شاه از ايران رفت. شاپور بختيار در ايران مانده بود تا دولتي تازه تشكيل دهد. اين در حالي بود كه مردم ايران بي‌صبرانه منتظر ورود رهبرشان به ميهن بودند تا جشن پيروزي انقلاب را برگزار كنند. از همين رو همه مردم مقدمات ورود امام(ره) را فراهم مي‌كردند و در اين بين بدنه ارتش نيز به صفوف مردم پيوستند و يك كميته استقبال از معمار كبير انقلاب تشكيل شد. يكي از دانشجويان دانشگاه افسري به نام خسرو جهاني نيز عضو اين كميته بود. جهاني به گفته خودش اولين نفري است كه بعد از ورود امام(ره) به ايران دست ايشان را بوسيده است. اين روزها كه در آستانه سالگرد پيروزي انقلاب قرار داريم حال و هواي ايام‌الله دهه فجر را بهانه‌اي قرار داديم تا پاي صحبت‌هاي خسرو جهاني كه امروز يك سرهنگ بازنشسته نيروي هوايي ارتش، با كلي خاطره از آن دوران است، بنشينيم. 

جو انقلاب در دانشگاه افسري چگونه بود، اصلاً دانشجويان و نظاميان در آن دوره چه تصوري از انقلاب داشتند؟
سال ۱۳۵۶ افسر بودم. طبق بخشنامه‌اي در ارتش قرار شد هر كدام از افسران كه ليسانس ندارند، به دانشگاه افسري بروند و ليسانس بگيرند. ۷۶۰ نفر در كنكور شركت كردند و قرار بود به شرط سلامت در مزاج و قبولي در آموزش‌هاي نظامي و علمي در دانشگاه افسري پذيرفته شوند. آن زمان ما در دانشگاه افسري ۵۰ نفر بوديم و از قضا همه هم قبول شديم و با دانشجويان جوان ادغام شديم. در چنين زماني نداي انقلاب به گوشمان رسيد. ملت فرياد مي‌زدند. بين ما هم ولوله‌اي به وجود آمد كه چه خبر است، چه شده؟ چرا؟ در همان زمان مسئولان دانشگاه طي سخنراني به ما گفتند:«آقايان و دانشجويان مراقب باشيد برخي از اجانب و بيگانگان و مزدوران و چريك‌ها قصد دارند ايران آبادمان را نابود كنند. اما مطمئنيم شما دانشجويان عزيز دانشگاه افسري سينه سپر مي‌كنيد و جلوي اين اخلال را مي‌گيريد.‌» به مردم خواهان ولايت و عاشق اسلام مي‌گفتند مزدور و خائن. اما ما با تعدادي از دانشجويان اقدامات پنهاني و زيرزميني انجام مي‌داديم. يكي از بهترين دانشجويان به نام قاسم فراوان كه الان امير بازنشسته شده و به عنوان مشاور فرماندهي محترم قرارگاه مشاور نظامي امير سرتيپ اسماعيلي خدمت مي‌كند، رو به دانشجويان گفت آنها ياوه مي‌گويند از اين گوش بگيريد و از آن گوش خارج كنيد. به دليل اين حرف او را به سلول دانشگاه افسري بردند. عرصه بر ما خيلي تنگ شد. ابتدا با فرمانده دانشجويان صحبت كرديم. اما او گفت: اگر از بقيه شما هم چنين اقداماتي سر بزند مستقيم او را به جوخه دار خواهيم برد. متوجه شديم موضوع از طريق مسالمت‌آميز حل نمي‌شود. همراه دانشجويان دور دانشگاه افسري راهپيمايي كرديم و شعار «دانشجوي بي‌گناه آزاد بايد گردد» سر داديم. آنها به خاطر اينكه صدا به بيرون نرسد و مسئولان ارتش از فرمانده دانشگاه افسري توضيح نخواهند، صدا را خواباندند و قاسم فراوان را بعد از شش روز از زندان آزاد كردند. او بسيار شكنجه شده بود. براي اينكه كسي آثار شكنجه را نبيند به سرعت او را به مرخصي فرستادند. اما قاسم به خاطر اينكه بتواند آن آثار شكنجه‌ و نشانه‌هاي ظلم و ستم حكومت طاغوت را به مردم نشان دهد، در دانشكده ماند. او ممنوع‌الاسلحه و ممنوع‌المأموريت شد. قضيه آقاي فراوان را گفتم تا بدانيد بين عموم ارتشي‌ها چه جو محبتي نسبت به انقلاب وجود داشت. 

آيا شما را به اجبار براي مقابله با مردم به خيابان‌ها مي‌بردند؟
بله، ما را به خيابان‌ها مي‌بردند و در اماكن حساس و حياتي مستقر مي‌كردند تا بلكه بتوانيم كمكي‌ به لشكر ۱ و ۲ گارد شاهنشاهي كنيم. شهرباني را هم براي مبارزه با مردم به ميدان آورده بودند. ما را در كنار آنها قرار دادند تا بلكه به كمك دانشجويان دانشگاه افسري بتوانند آن قطار مبارزه را يا متوقف كنند يا از ريل خارج كنند و در واقع مردم را ساكت كنند. آنها مي‌خواستند اگر چنين نشد به هر طريق ممكن به سوي آنها شليك كنند و آنها را از مدار مبارزه خارج كنند. از خاطرم نمي‌رود در ۱۷ شهريور ماه سال ۱۳۵۷ ما را در ميدان ژاله مستقر كردند. آنها از آرايش ضد شورش، آب‌پاش‌هاي گرم و نفربرهاي مسلح نظامي استفاده كردند. دور تا دور ميدان شهدا را محاصره كردند ما هم در كنار نيروهاي گارد ايستاده بوديم. آن زمان ساواك ما را زير نظر داشت. نيروهاي اطلاعات كماكان پشت سر ما بود. يگان‌هاي اطلاعاتي ناظر بر حركات نظامي‌ها بودند كه ببينند آيا اجراي دستور مي‌كنند يا با مردم هستند. در چنين شرايطي دانشجويان افسري دگرگوني خاصي را در دانشگاه افسري ايجاد كردند. وقتي همه ما در ميدان ژاله مستقر شديم چند نفر از نيروهاي گارد شيشه‌هاي مغازه‌ها را شكستند و به اين بهانه اسلحه‌هايشان را به طرف مردم نشانه‌روي كردند. چند نفري به خاك و خون كشيده شد. مردم مبارز و حق‌طلب ما كه به دنبال اسلام آواره شده بودند، وقتي اين حالت را ديدند در كوچه و پس كوچه‌ها متفرق شدند. آنها در بام‌ها و كوچه‌ها سنگر گرفتند از شيشه و آهن و كلوخ و هر چيز ديگر براي پرتاب به سمت نيروهاي نظامي استفاده مي‌كردند. اين جنگ و گريز تا نيمه‌هاي شب ادامه داشت. در ادامه نيروهاي مبارز مردمي زياد شدند و آنها ناچار به عقب‌نشيني شدند. اخبار در سانسور كامل قرار داشت و در خبر آن روز اعلام كردند كه در آن حادثه ۱۱ شهيد و ۳۴ مجروح داديم. در حالي كه به مراتب آمار از اين بالاتر بود. 

چطور شد كه به شما مأموريت كميته استقبال از امام(ره) داده شد؟
دانشجويان در دانشگاه افسري فعاليت‌هاي زيرزميني بسياري داشتند. ما دستور مأموريت‌ها را از قاسم فراوان مي‌گرفتيم. او با دفتر آيت‌الله طالقاني ارتباط داشت. يك روز قاسم گفت: جهاني از دانشكده جمع كن و برو. گفتم چه شده؟ گفت: شما هستيد، دانشجو بهبودي، دانشجو نصرالله عزتي است جوانمرد و فراهاني. شما جزو كميته استقبال از حضرت امام(ره) هستيد. گفتيم فرودگاه‌ها را بسته‌اند و اجازه نمي‌دهند كسي نفس بكشد. گفتم: قاسم ما را به كشتن نده ما تو را نجات داديم. ما چه بايد بكنيم؟ امام(ره) كي‌مي‌آيد؟ گفت: شما برويد جزو كميته سفارت. امام(ره) ۱۲ بهمن تشريف مي‌آورند. آن چهار روز باقي‌مانده تا ورود امام ما از دانشكده بيرون رفتيم. ديگر نظم دانشكده به بي‌نظمي تبديل شد و هر كس ساز خودش را مي‌زد. بيرون آمديم و ديديم آيت‌الله زنجاني، آيت‌الله حكمي جزو كميته استقبال هستند و من مسئول فرودگاه بودم. گفتم: قاسم چه كار بايد انجام دهيم؟ گفت: شما همان جا بمانيد. ما شب و روز آنجا نگهباني مي‌داديم. روز ۱۱ بهمن تعدادي بازوبند آوردند كه قرار شد به بازو ببنديم و برچسب انتظامات هم به سينه ما نصب كردند و انتظامات كميته استقبال شديم. در فرودگاه بوديم و ساعت حدود ۱۱ و نيم بود كه اعلام كردند يك فروند هواپيما ايرفرانس به سمت ايران مي‌آيد و در تهران فرود خواهد آمد كه حامل حضرت امام(ره) است. فوراً تمام كارمندان اعتصابي صدا و سيما، ‌تمام خبرگزاري‌ها و تمام كساني كه گزارش تهيه مي‌كردند و آن زمان در تحصن بودند، همه سر كار آمدند و روز ۱۲ بهمن خودشان را براي ثبت و ضبط و مخابره آماده كردند. 
خبرنگاران بسيار زيادي در داخل خودروها و موتورسواران استقبال حضور داشتند. ما هم جزو كميته استقبال بوديم. آقاي هادي غفاري به سرعت به ما سركشي مي‌كرد كه كم و كسر نداشته باشيم. به هر حال حدود ساعت ۱۲ و نيم هواپيماي حضرت امام(ره) به زمين نشست و نيروي هوايي مسئوليت جان ايشان را بر عهده داشت.

با توجه به اينكه در رژيم گذشته مستشاران امريكايي در بين نيروهاي نظامي ما حضور داشتند، بعد از پيروزي انقلاب نيروهاي ما تجهيزات خود را چطور تأمين كردند و چطور توانستند به استقلال برسند؟ 
در همين مدت كوتاه با فكري نو و فرماندهي مناسب الحمدلله توانستيم هر خلأيي كه در زمان شاه شاهد بوديم جبران كنيم. خدا را شاكريم كه به جايگاه خوبي هم رسيده‌ايم. ما تجهيزات را در اختيار گرفتيم و با همان تجهيزات عرصه را براي دشمن تنگ كرديم. امريكا ما را در حصر نظامي قرار داد. همين حصر نظامي باعث شد كه يك حركت بسيار زيبا در بين نيروهاي ما ايجاد شود. ما ۵۱ هزار مستشار خارجي را از كشور بيرون كرديم. در آن شرايط خيلي ريسك بود كه بتوانيم هواپيماهايمان را عملياتي كنيم و سيستم‌هاي توپي‌مان را راه‌اندازي كنيم. چون بيشتر كارهاي تعمير و نگهداري را اجباراً و تعمداً به مستشاران خارجي داده بودند. در دوره ستمشاهي اگر آن مستشاران خارجي با آن قطعه وارد مملكت نمي‌شدند، آن قطعه را هم به ما نمي‌دادند. با اين وجود امام بزرگوار دستور داد كه ما نيازي به مستشاران خارجي نداريم. اين حرف از دهان كسي خارج مي‌شد كه به احتمال قوي بايد به او الهام شده باشد. چون يك آدم عادي جرئت چنين كاري ندارد. اين در حالي بود كه ۵۱ هزار مستشار در نيروي دريايي، ‌هوايي و زميني قطعه‌رساني، تعمير و نگهداري مي‌كردند. بعد از انقلاب تمامي يگان‌هاي پدافند هوايي در همان برهه كوتاه وارد عرصه تعمير و نگهداري شدند و به بهترين نحو عمليات را نگه داشتند. وضعيت كنوني ما اصلا قابل مقايسه با سال ۱۳۵۹ نيست. از نظر تجهيزاتي بسيار پيشرفت كرديم. از تجهيزات بالاتر، نيروي ايمان و قدرت تعهد و تدبر ما بسيار بالا رفته است. هرگز اين دو موقعيت را با هم مقايسه نكنيد آن زمان ما در حال رتق و فتق نابساماني‌هاي انقلاب بوديم. همه تعهد مسئولان ما بر اين بود كه بتوانند اول براي آن انقلاب جايگاه خاص خودش را پيدا كنند. دنياي كفر در مقابل اسلام قرار گرفته بود. بعد از انقلاب غائله كردستان و سيستان و بلوچستان را براي ما ايجاد كردند و بيشتر توان جنگي ما، در غرب كشور مصروف شد. تمام تجهيزات ما اعم از پروازي، پدافندي، ‌نيروي زميني، ‌سپاه پاسداران، واحد مقاوم ما يعني بسيج بيشتر توان خودشان را صرف غائله كردستان كردند. اما خدا را شكر استقلال به دست آورديم چه استقلال نيروي انساني و چه استقلال نيروي تجهيزاتي. از همه آنها مهم‌تر اينكه ما توانستيم دست اجانب را كوتاه كنيم. در رژيم گذشته سالانه ۲۰ ميليارد دلار درآمد نفتي بود، مي‌گفتند به بركت اين نفت يك خواني را بگسترانيم و از سران كشورهاي ديگر دعوت كنيم و يك تاج‌گذاري انجام دهيم. در حالي كه ما الان اين صحبت‌ها را نداريم و تماميت ارضي ما حفظ شده است. در جنگ تحميلي سپاه پاسداران قدرتمند، ارتش دلاور، بسيج لايق و مردم سلحشور ما اجازه ندادند يك سانت از خاك اين مملكت به دست اجانب بيفتد. استقلال يعني اينكه در حال حاضر در دنيا مي‌گويند هر چه جمهوري اسلامي ايران بگويد. اين استقلال است كه براي اصلاح منطقه از دولت و حكومت جمهوري اسلامي و از رهبر معظم انقلاب ياري مي‌طلبند. همه اينها براي ما سرمايه است همه اين استقلال را از وجود اين انقلاب به دست آورديم. 

برگرديم به وقايع روز ۱۲ بهمن، وقتي هواپيماي حامل معمار كبير انقلاب به زمين نشست فضا چگونه بود؟

فرودگاه براي پرواز انقلاب آماده شد. تمام مسئولان صدا و سيما در جايگاه‌هاي خودشان قرار گرفتند و شروع به مخابره و ثبت پيام كردند. حضرت امام(ره) از پله‌هاي هواپيما تشريف آوردند و ما خودمان را آماده كرديم تا خوشامد را به رهبرمان بگوييم كه جناب سروان افروز افسر رادار هنگامي كه هواپيماي حضرت امام(ره) را كنترل مي‌كرد، خوشامدگويي را گفته بود. او به امام(ره) گفت: امام بزرگوار من به عنوان يك پدافندي از طرف نيروهاي مسلح و از طرف ملت به پا خاسته ايران اسلامي، سلامي گرم خدمت حضرت‌عالي تقديم مي‌كنم و اميدوارم با ورود شما بزرگوار بتوانيم به آن خواسته قلبي كه همانا داشتن ولايت فقيه و داشتن ايراني آباد و آزاد است ان‌شا‌ء‌الله برسيم. من به افروز گله كردم كه تو در حق ما ظلم كردي ما مدت‌هاست كه خودمان را آماده كرده‌ايم ما به آقا سلام بگوييم و تبريك بگوييم. هواپيما به زمين نشست. خبرنگاران شروع به پخش مخابره كردند. يك آن گارد شاهنشاهي ريخت و صدا و سيما را گرفت و سرود شاهنشاهي پخش شد. خشم مردم اوج گرفت و گاردي‌ها را پس زدند و مجدد صدا و سيما اوج گرفت. حضرت امام(ره) از هواپيما تشريف آوردند و من اولين نفري بودم كه دست ايشان را بوسيدم. بعد نفهميدم من كميته استقبال با چه فشاري در ۴۰۰ ـ ۵۰۰ متري امام(ره) قرار گرفتم. حضرت امام(ره) با بنز نيروي هوايي به پاويون رفت و آنجا سوار ماشين آقاي رفيق دوست شدند. ملت را كنار زديم و ايشان را سوار كرديم. حضرت امام(ره) يك تكه از راه را رفتند اما از بس كه ملت موج مي‌زد و از بس كه جمعيت به اوج خود رسيده بود من هم داخل جمعيت بودم، ماشين از حركت ايستاد. آيت‌الله زنجاني ملت را به كمك طلبيد. با نام خدا و پيغمبر و سلام و صلوات ماشين را به حركت درآورديم. مسئولان نيروي هوايي تقاضاي يك فروند هلي‌كوپتر كردند. هلي‌كوپتر نيروي هوايي به بيمارستان هزار تختخوابي رفت. امام(ره) را به آنجا رساندند و با هلي‌كوپتر ايشان را به بهشت زهرا رساندند. جايگاهي را در بين شهدا تعبيه كرده بودند، ‌معمار كبير انقلاب در آنجا قرار گرفت. حضرت امام(ره) طي سخنراني در آنجا ضمن محكوم كردن دولت جديد و منفور اعلام كردن حكومت ستمشاهي فرمودند:«من به پشتيباني اين ملت دولت تعيين مي‌كنم و به دهان اين دولت مي‌زنم.‌» به محض گفتن اين صحبت‌ها صداي تكبير و الله‌اكبر ميليون‌ها نفر به آسمان بلند شد. ‌تهران ۴ ميليون نفر بود و اما آن روز ۸ ميليون جمعيت داشت. ۴ ميليون از ديگر شهرها آمده بودند كه از استقبال تهراني‌ها از حضرت امام(ره) عقب نمانند. ۸ ميليون جمعيت در داخل اين تهران بزرگ موج مي‌زد. قلب‌ها تپنده و دل‌ها كوبنده بود. مگر مي‌شد جلوي سيل حركت مردم را گرفت. امام(ره) فرمايشاتشان را كردند و از آنجا ايشان را با ماشين به بيمارستان هفت‌تير شهر ري كه هلي‌كوپتر آنجا بود، بردند و بعد هم عازم مدرسه رفاه شدند و در آنجا ما ديگر كميته استقرار شديم امام(ره) را جا داديم و مراقب ايشان بوديم. 

وقتي شما به عنوان اولين نفر دست حضرت امام(ره) را بوسيديد، چه احساسي داشتيد؟
من الان هم كه آن احساس را به ياد مي‌آورم فكر مي‌كنم ثروتمندترين شخص جامعه بودم. احساس مي‌كنم كه به معنويت واقعي رسيده بودم و در درونم يك حالت و كشش خاصي به وجود مي‌آيد كه هرگز نمي‌توانم با زبان الكن آن را بيان كنم. آن چهره نوراني امام(ره) باعث شد مدت‌ها سرگردان باشم. چه بندگاني پيدا مي‌شوند. راه آزادي به دست چه كساني سپرده مي‌شود. احساس كردم دلم لرزيد. 

از بيعت تاريخي همافران با امام(ره) بگوييد، چه زماني نيروي هوايي با امام(ره) بيعت كرد؟
سر و كله قاسم فراوان پيدا شد. گفتيم: قاسم چه شده؟ گفت: امام(ره) به اندازه كافي محافظ دارد. به همه افسران پدافند چه دانشجو و چه افسر پدافندي اعلام كرد صبح روز ۱۹ بهمن در پشت مركز آموزش‌هاي هوايي جمع شويد و دير نكنيد. پرسيدم قاسم چه خبر است؟ گفت: مي‌گويم. همه اجراي دستور كرديم و لباس‌هاي نيروي هوايي را در داخل ساك‌هاي مختلف گذاشتيم و با لباس شخصي به آنجا رفتيم. آنچه باعث شد ما زود به انقلاب رسيديم يك تحصن روحانيت در مسجد دانشگاه تهران بود كه از آنجا ملت را هدايت مي‌كردند و به ملت مأموريت مي‌دادند. دوم هم بيعت با حضرت امام(ره) توسط پدافند و نيروي هوايي در ۱۹ بهمن ماه ۱۳۵۷ بود. ساك‌ها را برداشتيم و ما را به خيابان ايران بردند، جماعت هم دور ما بود، ما هم مثل آدم‌هاي معمولي به ميدان شهدا رسيديم و به مدرسه دخترانه رفتيم. صبحانه خورديم و بعد گفتند: حاج احمد آقا با حضرت امام(ره) هماهنگ كرده و منتظر شماست. گفتند مي‌خواهيم برويم با امام(ره) بيعت كنيم. لباس‌هاي نظامي را بپوشيد. در داخل همان دبيرستان دخترانه لباس‌هاي نظامي را پوشيديم و كوچه به كوچه به سمت مدرسه رفاه رفتيم. وقتي رسيديم حضرت امام(ره) تشريف آوردند. همافر نوشاد كه صداي بلندي داشت خبردار داد. امام آزاد فرمودند و سخنان سرنوشت‌سازي را بيان كردند. پدافندي‌هاي لايق و باغيرت كارت‌هاي شناسايي‌شان را از جيب‌شان درآوردند كه بعدها نگويند ما عكس را از پشت گرفتيم كه شناسايي نشويم. خطرناك‌ترين ريسك روزگار بود، يعني اگر ساواك و اطلاعات مي‌توانستند بگيرند همه را اعدام مي‌كردند. پدافندي‌ها همه كارت‌هاي شناسايي را درآوردند براي اينكه فردا نگويند اين عكس ساختگي است. عكس گرفته شد. همه فرياد زديم:«ما همه سرباز توايم خميني / گوش به فرمان توايم خميني» تا آخرين لحظه و حتي جنگ هم كه شروع شد پدافندي‌ها و خلبانان ما به بيعت خودشان وفادار بودند، هستند و خواهند بود. كما‌كان در ركاب حضرت امام(ره) و خلف بزرگوارشان كه حضرت امام خامنه‌اي است، انجام وظيفه مي‌كنند و هرگز كوتاهي نكردند. اين از افتخارات ماست كه رهبر عظيم‌الشأن جمهوري اسلامي ايران حضرت آيت‌الله خامنه‌اي فرمودند شما عزيزان پدافندي بسيجيان نيروي هوايي هستيد. 

نسيبه زمانيان

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار