در همین راستا، «سیدعلیرضا شفیعی» شاعر جوان و آئینی کشورمان قطعه شعری را سروده است که در ادامه آمده است:
از وجودش فضا معطر بود شهر حال و هوای گلشن داشت
غنچه روی لبان خود لبخند؛ چلچله شوق پر کشیدن داشت
خندهاش مژده بهاران بود هر دعایش نوید باران بود
تا همیشه سبدسبد گل یاس باغ از برکتش به دامن داشت
جلوه لطف و جود ایزد بود دست او در کرم زبانزد بود
بر لبش در جواب سائلها «لا جزاء و لا شکوراً » داشت
از فراسوی باور مردم آمد و در حجاز غوغا شد
هرکه میدید جایگاهش را یک تلقیّ تازه از زن داشت
نور او از میان روزنهها رفت تا روی بام مأذنهها
آری آری همان که زهرا بود شهر را بیچراغ روشن داشت
همه خلق مات جلوه او؛ آمد از غیب نغمه «فُطِموا»*
خواستم تا ببینمش اما در جوابم به لب فقط «لن» داشت
*امام صادق علیهالسلام: «انّما سمیّت فاطمهُ فاطمهَ لانّ الخلق فُطموا عن معرفتها»