به گزارش خبرنگار بینالملل
دفاع پرس، انتخابات اخیر در ایران به شدت مورد توجه محافل سیاسی غرب بویژه آمریکا است. دولت ترامپ با هدف تأثیرگذاری بر روند انتخابات در ایران، اعلام کرده است که تا مشخص شدن نتایج انتخابات ایران، از اعمال دور جدید تحریمها علیه کشورمان خودداری خواهد کرد. این اقدام دولت جمهوریخواه آمریکا، که همراستا با سیاستهای دموکراتها پیرامون ایجاد تغییر سیاسی در ایران از طریق کاهش بخشی از تحریمها صورت میگیرد، به خوبی نشاندهنده نگرانی دولت آمریکا از روی کار آمدن دولتی انقلابی در داخل ایران است.
سؤالی که باید به آن پاسخ داد، این است که درحالیکه آمریکا بر موضوعاتی همچون حقوق بشر پیرامون ایران پافشاری دارد، چه میزان بحث مردمسالاری در این کشور مطرح است و اساسا چه زمانی دولت این کشور برخاسته از مردم آن، فارغ ار نژاد و مذهب، بوده است؟
انتخاب رئیسجمهور در تاریخ آمریکا، کشوری که از اساس بر پایه آموزههای تحریف شده تورات و مذهب پروتستان بنا شد و «جرج واشنگتن» نخستین رئیسجمهور آن یک استاد اعظم فراماسونری بوده است، دارای ساز و کاری عجیب است.
نخست آنکه رئیسجمهور تنها از یکی از دو حزب جمهوریخواه یا دموکرات انتخاب میشود. دوم اینکه رئیسجمهور مورد نظر بیش از آنکه نیاز به جلب توجه افکار عمومی آمریکا داشته باشد، باید برای جلب توجه محافلی نظیر مجلس سنا یا لابیهای معروف، که مهمترین آنان شورای روابط اسرائیل و آمریکا موسوم به «آیپک» است، تلاش کند.
موضوع سوم رأیهای ویژه ایالتی یا «الکترال کالج» است که ملاک اصلی در تعیین رئیسجمهور بعدی آمریکا هستند. در انتخابات ریاست جمهوری میان نامزدها، که در نهایت تنها دو رقیب از دو حزب حاکم با یکدیگر به رقابت میپردازند، تنها کسی میتواند برنده رقابت باشد که آرای مخصوص ایالتی بیشتری کسب کرده باشد. در صورتی که یک نامزد آرای بیشتری از مردم کسب کرده باشد، اما رأی الکترال حریف وی بیشتر باشد، حریف در آن ایالت برنده رقابت خواهد بود.
با این حال، هیچ قدرتی به اندازه صهیونیستها نتوانسته است در تاریخ انتخابات آمریکا بلکه در عملکرد رؤسای جمهور آمریکا اثرگذار باشد. از اواخر جنگ جهانی اول، که آمریکا طی مداخله صهیونیسم بینالملل وارد جنگ با آلمان و موفق به شکست این کشور شد، آمریکا به یک ابرقدرت جهانی تبدیل شد. این روند پس از پیروزی آمریکا در جنگ جهانی دوم بر آلمان هیتلری و امپراتوری ژاپن، که با اتحاد با دولت کمونیستی- یهودی حاکم در شوروی بدست آمد، به شدت اوج گرفت و آمریکا تبدیل به ابرقدرت جهان، در رقابت با شوروی، شد.
از همان زمان آمریکا تلاش خود را روی حمایت از اهداف سیاستمداران و تاجران صهیونیست گذاشت که به دنبال تشکیل دولت یهود در فلسطین بودند. موافقت آمریکا با تأسیس دولت اسرائیل در ساختمان سازمان مللی که زمین ساخت آن در نیویورک متعلق به خاندان یهودی- صهیونیستی راکفلر بود، چیز عجیبی در روند حمایت آمریکا از صهیونیسم به حساب نمیآمد.
چند سال بعد و طی انتخاب جان افکندی به ریاستجمهوری آمریکا، وی به برنامه اتمی اسرائیل، که با پشتیبانی تحقیقاتی دولت انگلیس و کمکهای مادی- فناوری از سوی دولت فرانسه در اواسط دهه 50 میلادی آغاز شده بود، مشکوک شد. کندی پی برد که دولت اسرائیل به طور مخفیانه در جنوب تلآویو و جنوب سرزمینهای اشغالی در حال تلاش برای گسترش اقدامات خرابکارانه هستهای و ساخت تسلیحات اتمی است. از آنجا که وی تصمیم گرفته بود به هر قیمت ممکن با هر نوع اقدام اتمی اسرائیل که خارج از نظارت آمریکا باشد، برخورد کند، عوامل یهودی- صهیونیستی در سازمان سیا با همراهی تعدادی از عناصر یهودی وابسته به شبکه مافیا در آمریکا، طرح ترور کندی را به اجرا درآوردند و با صحنهسازیهای دروغین، این اقدام را به گردن یک فرد بیگناه به نام «لی هاروی آزوالد» انداختند. نکته جالبتر اینکه قبل از ورود آزوالد به دادگاه، وی توسط یک یهودی افراطی به نام «یعقوب روبنشتاین»، معروف به «جک روبی» ترور شد. جک روبی مدتی بعد به صورت مشکوکی در زندان درگذشت و عدهای مدعی شدند که وی خودکشی کرده است.
از سوی دیگر، عمده کاندیداهای ریاستجمهوری در طول تاریخ آمریکا برای بدست آوردن حمایت یهود و صهیونیسم، به شهر بیتالمقدس سفر و هنگام بازدید یهودیان از دیوار ندبه، با پوشیدن کلاه مخصوص یهودی به این دیوار ادای احترام و کنار آن دعا میکنند. این مسئله حتی در مورد باراک اوبامای سیاه پوست و آفریقایی الاصل نیز صدق میکند. اوباما در سخنرانی انتخاباتی خود در آیپک گفته بود: «میان من و رقیبم جان مککین از حزب جمهوریخواه، هیچ تفاوت یا اختلافی بر سر حمایت گسترده از دولت اسرائیل نیست!»
ممکن است خواننده با خود گمان کند هیچ توجیهی برای حمایت هزینهآور یک دولت بسیار بزرگ از یک دولت کوچک وجود ندارد، اما با کمی دقت در نقش مهم یهودیان صهیونیست در سیاست، اقتصاد، مدیریت و رسانههای مهم در آمریکا و اروپا، میتوان فهمید که در واقع ایالات متحده آمریکا، همانگونه که گروهی از مردم آمریکا میگویند، نه یک «دموکراسی» یا حکومت مردم بلکه یک «صهیوناکراسی» و حکومت صهیونیسم بر این کشور است و ایالات متحده، نقش یک بازیچه در پازل جهانی صهیونیسم را بازی میکند، حتی اگر گمان کند که میتواند با زیر سؤال بردن انتخابات در ایران، برای خود تصویری از یک غمخوار بینالمللی در ذهن ملل جهان ایجاد کند.