گروه حماسه و جهاد دفاع پرس: در پی سلسله گفتوگوهای عملیات بیت المقدس، پای خاطرات «علی چناری» از جانبازان نخاعی این عملیات نشستیم. در بخش نخست گفتوگو به نحوه اعزام و جانبازی وی پرداخته شد. در بخش پایانی میخوانید:
جهت مطالعه بخش نخست گفتوگو اینجا کلیک کنید.
پس از مجروحیت به درمانگاه صحرایی و از آنجا به بیمارستان امام خمینی اهواز منتقل شدم. تا آن زمان تنها میدانستم که ترکش به کمرم اصابت کرده است، از شدت مجروحیت با خبر نبودم. حین پاره کردن لباسهایم میگفتم: «لباسهایم را پاره نکنید، میخواهم به جبهه برگردم.» یک آمپول آرامبخش به من تزریق کردند. زمانی که چشمانم را باز کردم در بالگرد بودم. از شدت عطش سِرُم را از دستم جدا کرده و بر دهانم گذاشتم. یک پرستار به سمتم آمد و سرم را از دستم گرفت. این امر سه مرتبه تکرار شد تا به بیمارستان امام خمینی اهواز رسیدیم. بیمارستان مملو از جمعیت بود. در آنجا مجروحینی را دیدم که از شدت درد، ذکر میگفتند و ائمه را صدا میزدند.
در بیمارستان پیرزنی به بالین مجروحین میرفت و در صورت نیاز کمکرسانی میکرد. به سمت من آمد. یک قالب یخ را که در گازی پیچانده بود، بر لبام گذاشت. از شدت عطش وی را به سراغ کاری فرستادم و قالب یخ را در دهانم قرار دادم.
پس از آزمایش و عکاسی برای عمل جراحی به بیمارستان امیرالمومنین در تهران منتقل شدم. مسئولین بیمارستان هر قدر اصرار کردند تا آدرس خانوادهام را بدهم، نپذیرفتم. گفتم بعد از عمل جراحی آدرس خانه را به شما میدهم. حدود 6 روز به همین منوال در بیمارستان ماندم، سرانجام شماره همسایه را به مسئول بیمارستان تحویل دادم.
صدای آهنگران و جو حاکم باعث اعزامم نشد
روز بعد، با گریه پدرم از خواب بیدار شدم. مادرم بسیار خودش را کنترل کرد اما پدرم نتوانست و شروع به گریه کرد. خطاب به پدرم گفتم: «برای چه گریه میکنی پدر؟ یک مجروحیت کوچک است.»
آن زمان لفظ «جانباز نخاعی» نبود، در همان حین به من گفتند که شما فلج شدی. تا آن زمان نمیدانستم که شرایط این نوع مجروحیت چیست و چه آیندهای در انتظار من است.
حتی زمانی که متوجه شدم تا آخر عمر باید روی ویلچر بنشینم حال بدی نداشتم و از اینکه به جبهه رفتم پشیمون نبودم، زیرا من از روی احساسات یا با صدای آهنگران هیجان زده نشدم تا به جبهه بروم بلکه با فکر و ایمان قلبی عازم شدم. در عملیات بیت المقدس شاهد شهادت همرزمانم با دوشکا، کالیبر 75 بودم اما ترس به دل راه ندادم و مسیرم را ادامه دادم.
در حال حاضر پس از گذشت 34 سال از دوران مجروحیتم، همچنان با افتخار میگویم که من در راه دفاع از کشور جانباز شدم. از آنجایی که هدفم را از اعزام به جبهه میدانستم، در تمام مدت مجروحیتم گلایهای از دردهایم نکردم و با بردباری مشکلات را حل کردم.
در نامهای که به پیش از آغاز عملیات به پدرم نوشته بودم به فروش دوچرخهام اشاره کردم که آن را فروخته و به صندوق کمک به جبهه واریز کند. پدرم به وصیتم عمل کرده بود. همچنین بعد از جانبازی من پدر و برادرم هم عازم جبهه شدند.
سال 68 به جهت دردهای ناشی از مجروحیت توان فعالیت در اجتماع را نداشتم. برایم اتفاق میافتاد که در حال خوردن چای یا غذا، درد شدیدی را متحمل میشدم و باعث میشد تا وسایل از دستم رها شود یا پرتاب کنم. در آن سال عمل کردم و دردهایم کاهش یافت.
همان سال به اصرار مادرم تصمیم به ازدواج گرفتم و سرانجام دو سال بعد با یک پرستار ازدواج کردیم. حاصل این ازدواج دو فرزند پسر است.
وجود دوگانگی میان قوانین و عملکرد بنیاد شهید
در حال حاضر در رشته روابط عمومی درس میخوانم و در یک سازمان مشغول به کار هستم. متاسفانه دوگانگی میان سخنان و قوانین بنیاد شهید وجود دارد. از طرفی اعلام میکنند که جانبازان وارد جامعه شوند و از سوی دیگر جانبازی که شاغل باشد از پوشش بنیاد خارج میشود و حقوقی دریافت نمیکند. این قانون اصلاح شد اما عملی نمیشود.
از سوی دیگر در قانون خدمات ایثارگری آمده است که فرزندان ایثارگران در استخدامها سهمیه دارند اما در عمل این اتفاق رخ نمیدهد. پسرم دو سال گذشته نامزد کرده و به جهت بیکاری، ازدواج نکرده است. این در حالی است که برخی به کنایه میگویند که «مملکت برای شما جانبازان است» و یا از ما میخواهند تا شغلی برای فرزندانشان پیدا کنیم، مردم ظواهر را میبینند و از مشکلات جانبازان بیخبر هستند.
ورزش برای جانبازان الزامی است/ سرمایهگذاریها تنها برای ورزشکاران است نه جانبازان
طبق فرموده رهبرمعظم انقلاب، ورزش برای جانبازان الزامی است، اما این امر مهیا نمیشود. پیش از مجروحیت تکواندوکار بودم و حالا 24 سال است که در رشته بسکتبال و شنا فعالیت دارم. در این رشته مقام اول و دوم کشوری را کسب کردم. متاسفانه چند سالی است که بنیاد شهید اعلام میکند که سهمیه فرهنگی ـ ورزشی ایثارگران را در سفرهای جانبازان در نظر میگیرد، اما من و خیلی دیگر از جانبازان، خدماتی در این زمینه دریافت نکردهایم.
مسئولین میلیاردها تومان برای ورزشکاران سرمایهگذاری میکنند اما برای ورزش جانبازان بودجه ندارند. در حال حاضر مسابقات کشوری با هفت تیم برگزار میشود. دیگر مسابقات را نیز با هزینههای شخصی برگزار میکنیم.
استفاده تبلیغاتی از جانبازان
تقدیر و یا سرکشی به جانبازان توسط مسئولین به ایام خاصی همچون روز جانباز و هفته دفاع مقدس محدود شده است. پیش آمده است که رفتار برخی از دوستان در هنگام خاموش شدن دوربین تغییر کرده است که هیچ یک از جانبازان این نوع رفتار را نمیپسندند.
در روز پرستار با اهدای یک شاخه گل به همسران جانبازان میتوان از خودگذشتی و ایثار این بانوان را ارج نهاد که این امر صورت نمیگیرد.
ضعف در مناسب سازی شهر
در برخی مکانها مناسبسازی شهری برای جانبازان و معلولین به خوبی انجام شده است ولی در برخی مناطق با مشکلاتی مواجه هستم. از سوی دیگر گاهی خودروهای عادی در مکانهای مخصوص جانبازان، پارک میکنند که این خود برای یک جانباز ایجاد مشکل میکند.
انتظار یک جانباز از جامعه
تمام جانبازان و رزمندگان دوران جنگ در وصیتهای خود به حفظ حجاب و پشتیبانی از ولایت فقیه را تاکید کردند، امیدوارم جوانان نسل امروز به وصیت شهدا عمل کنند. مردم قدر جانبازان را میدادند. هر زمان در خیابان مشکلی برایمان پیش میآید، جوانان به کمک ما میآیند.
روزی خودروی من در خیابان پنچر شد و یک جوان با لباسهای سفید به کمکم آمد و یا خانمی زنجیر را بلند کرد تا من بتوانم از مانع عبور کنم. این موارد نشان میدهد که جوانان نسل سوم و چهارم انقلاب برای جانبازان ارج قائل هستند.
انتهای پیام/ 131