داغ ضربت سحرگاه نوزدهم در شعر آئینی/ پیشانی عدل و عدالت را شکستند

یکی از مناسبت‌های غمناکی که شاعران آئینی ایران زمین درباره آن سروده‌ها دارند؛ سالروز ضربت خوردن حضرت امیرالمومنین(ع) است.
کد خبر: ۲۴۳۴۶۶
تاریخ انتشار: ۲۴ خرداد ۱۳۹۶ - ۱۱:۰۴ - 14June 2017
داغ ضربت سحرگاه نوزدهم در شعر آئینی/ پیشانی عدل و عدالت را شکستندبه گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، نوزدهمین روز از ماه مبارک رمضان ضربه‌ای هولناک بر پیکره اسلام وارد شد؛ ضربه ای که هاتف آسمان‌ها و زمین را به بیان جمله «تَهَدَّمَت وَاللهِ اَرکانُ الهُدی» وا داشت:

سر سفره نشسته بود عجیب
چشم هایش هوای باران داشت
     
در حوالی مغرب کوفه
دست هایش دعای باران داشت
     
نمکی روی زخم خود پاشید
تا شود باز، روزه ی جگرش
     
باز می کرد روزه را می زد
روضه های مدینه هم به سرش
     
تا سحر چشم روی هم نگذاشت
پا شد و رخت خویش را بربست
     
با نگاهی به آسمان فرمود
که شب روسیاهی کوفه ست
     
هوس دیدن دوباره ی یار
کرد او را از این مصمم تر
     
نام زهرا که بُرد؛ نیّت کرد
شال خود را چو بست محکم تر
     
ابروانش به هم گره خورده
گذر چشم او به ماه افتاد
     
با طمأنینه ای شگفت انگیز
دل به دریا زد و به راه افتاد
     
او که بر دوش می کشید هر شب
کیسه ی نان و کیسه ی خرما
     
او که بر شانه هاش می رفتند
کودکان یتیم هِی بالا
     
پینه ی دست های او بیش از
پینه های شریف پیشانیش
     
او که هر روز و شب فقط می خورد
به دل ریش ریش و زخمش نیش
     
گام هایش وزین و سنگین بود
کوچه ها زیر پاش می لرزید
     
غربتی داشت گریه های شبش
که طنین صداش می لرزید
     
چشم در راه، مسجد کوفه
تا بیاید امام امشب هم
     
چند خانه آن طرف تر آه
چشم در راه مانده زینب هم
     
نفسش را که در گلویش ریخت
سوخت انگار از تبش محراب
     
حضرت آفتاب پا می کرد
کوفه را با اذان خود از خواب
          
آه از بعد این عذاب غریب
که شکسته شود به سجده سرش
     
با لب تیغِ زاده ی ملجم
بی مهابا خنک شود جگرش
     
آه از خون که ریخت بر رویش
آه از آخرین خسوف علی
     
چقدر ضرب تیغ سنگین بود
سکته انداخته در حروف علی
     
رکن عالم شکست و هاتف گفت
اهل عالم "تَهَدَّمَت وَالله"
     
در جنان فاطمه به سر می زد
با نوای علی ولی الله
      
(رضا دین پرور)

و امروز، سالروز این ضربت است؛ مصیبتی که در شعر برخی شاعران آئینی و از جمله استاد حبیب الله چایچیان به آن اشاره شده است:

رمضان بود و شب نوزدهم
ام کلثوم کنار پدرش

سفره گسترده به افطار علی
شیر و نان و نمک آورد بَرَش

میهمان، مظهر عدل و تقوا
میزبان، دختر نیکو سِیَرَش

علی آن مرد مناجات و نماز
چونکه افتاد به آنها نظرش

چشمه های غم او جوشان شد
ریخت زان منظره اشک از بصرش

گفت در سُفره ی من کِی دیدی
دو خورش، یا که از آن بیشترش

نمک و شیر، یکی را برگیر
بِنِه از بهر پدر، آن دگرش

شیر حق، عاقبت از شیر گذشت
که بشد نان و نمک، ماحصلش

حیدر از شوق شهادت، بیدار
در نظر وعده پیغامبرش

که شب نوزدهم، از رمضان
رسد از باغ شهادت، ثمرش

و اما یکی دیگر از این اشعار، متعلق به وحید قاسمی است؛ شعری که از زبان حضرت ام کلثوم (س)، دختر امام امیرالمومنین (ع) سروده شده و  حال و هوای این شب و روز را روایت می کند:

غم، از غمِ صدای شما گریه می کند
سر روی شانه های شما گریه می کند
      
شب که پناه می بری از بی کسی به چاه
مهتاب پا به پای شما گریه می کند
       
کوفه مدینه نیست! ولی کوچه، کوچه است
هر وصله ی عبای شما گریه می کند
       
یک کیسه ی قدیمی نان و رطب مدام
دنبال ردّ پای شما گریه می کند
       
مهمانی آمدی؛ کمی از شیر هم بخور
 ظرف نمک برای شما گریه می کند
       
دستم به دامنت، نرو بدبخت می‌شوم
پشت سرت گدای شما گریه می‌کند

شعر دیگر درباره این مصیبت جانگداز، شعر سوزناکی از حسن لطفی است:

آنکه امشب در تب وصل خداست
سفره دار مردمان بی نواست
    
آنکه گوید راز دل را با زمین
نیست مردی جز امیرالمومنین
       
پُر شده گوشِ تمامی فلک
از صدای لطمه ‌ی خیلِ مَلَک
       
مرد می‌آید به سوی سجده گاه
ماه می‌گوید که بربندید راه
       
در میان کوچه، بالِ جبرئیل
بسته راه رفتنِ پیرِ دلیر
       
کِای خدای بیت! راه بیت گیر
دست ما بر دامن پاک ات، امیر
       
عالمی را غرقه در ماتم نکن
سایه ات را از سرِ ما کم نکن
       
یا به تنهایی مرو مولای من
 یا کسی بفرست دنبال حسن
       
دستِ هستی شد گره بر دامنش
بادها بستند راهِ رفتنش
      
نوح آمد با تمام انبیا
مرتضی در ازدحام انبیا
       
هر یک از خیل رُسُل تا می ‌رسید
 آستینش یا عبایش می‌ کشید
       
کِای خدای بیت! راه بیت گیر
دست ما بر دامنِ پاک ات امیر
       
ماه، پیش پاش صد چاک اوفتاد
عشق، پاره پاره بر خاک اوفتاد
       
می روی از عشق هم دل می بری
باید از نعش من اول بگذری
       
کاش از مشرق نیاید آفتاب
تا نبیند کس، غروب بوتراب
       
تا عبایِ خویش را بالا گرفت
دامنش از دامنِ دریا گرفت
       
در میان کوچه، کوچه باز شد
نوحه خوانیِ فلک آغاز شد
       
خوش خرامان، خوش قدم، خاموش رفت
هر کسی در پیش پاش، از هوش رفت
       
آنکه راه خویش را وا می‌کند
زیر لب آرام نجوا می‌کند
       
کِای دلِ غمدیده ام، آرام گیر
ساعتی دیگر زبان در کام گیر
       
تا که چشم خویش را بر هم زنی
تا لقاءَالله، همراه منی
       
صبر جایز نیست، وقت رفتن است
خسته ام دیگر، زمان خفتن است
       
زندگی، بی یار، طولانی شده
آسمان سینه، طوفانی شده
       
دود بود و دود بود و دود بود
گُل میانِ آتش نمرود بود

ضربت خوردن حضرت مولا (ع) اما در شعر محمدمهدی سیار، همانند ریخته شدن خطوط آخر نهج البلاغه به خاک دیده شده است:

امام، رو به پریدن، عمامه روی زمین
قیامتی شد بعد از اقامه روی زمین

خطوط آخر نهج ‌البلاغه ریخت به خاک
چکید هر طرفی صد چکامه روی زمین

خودت بگو به که دل خوش کنند بعد از تو
گرسنگان حجاز و یمامه روی زمین؟

زمان به خواب ببیند که باز امیرانی
رقم زنند به رسم تو نامه روی زمین

مرا بس است همین یک دو قرص نان ز جهان
مرا بس است همین یک دو جامه روی زمین

تو رفته ‌ای و زمین مانده است و ما ماندیم
و میزهای پر از بخش نامه، روی زمین

اکنون آخرین قطعه شعری که در این نوشتار مرور می شود؛ شعری از عبدالحسین اشعری خواهد بود؛ شعری که شاعرش، عبارت ذکر شده از سوی امام علی(ع) در هنگام ضربت خوردن، یعنی عبارت «فُزتُ و ربِّ الکعبه»(به خدای کعبه، رستگار شدم) را نیز مورد توجه قرار می دهد:

پیشانی عدل و عدالت را شکستند
آن دسته ای که با علی پیمان ببستند

معصوم را دیدی که مظلومانه کُشتند
در سجده گاهی ناجوانمردانه کُشتند

یا رب، چه صبحی در پی شبهای او بود
فُزتُ و ربِّ الکعبه بر لبهای او بود

تا کِی شود بی‌حرمتی در این لیالی
وقت نماز و کشتن مولی الموالی

اسطوره علم و ولایت را شکستند
دیدید ارکان هدایت را شکستند

دیگر اذان گویی نماند از بهر کوفه
بگرفت رنگ خون تمام شهرکوفه

دیگر که نان و آب بر ایتام آرَد؟
دیگر که بر دامن، سرِ آنان گذارد؟

دیگر ز سرها، هوش و از تن، عقلها رفت
آئین شب زنده داری کنار نخلها رفت

آخر همان خار به دیده رفته اش کُشت
آن استخوان در گلو بگرفته اش کُشت

بانگ منادی را چو بشنید امّ کلثوم
دیگر یتیمی گشتنش گردید معلوم

آنکس که أقضَی النّاس بود و أشجَعُ النّاس
تاول زده بر دست زهرایش ز دستاس

مهر و ولایش، «اشعری» در حشر کافی ست
مظلوم تر از فاطمه غیر از علی کیست؟

منبع: مهر

نظر شما
پربیننده ها