اعدام‌ تروریست‌های منافق در سال ۶۷ عادلانه و قانونی بود/ ماجرای فریب‌ منتظری درباره «شکستن فک ۳۰۰ نفر»

رئیس شعبه 41 دیوان عالی کشور گفت: اعدام‌ تروریست‌های منافق در سال ۶۷ عادلانه و قانونی بود.
کد خبر: ۲۴۵۹۱۷
تاریخ انتشار: ۱۱ تير ۱۳۹۶ - ۱۵:۳۴ - 02July 2017
به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، دسترسی به مسئولان قضایی کشور به دلیل جایگاه شغلی و همچنین پیچیدگی‌های دستگاه قضا کمی سخت و دشوار است اما یک نفر در بین شخصیت‌های قوه قضائیه هست که بی تکلف میزبان اهالی رسانه می‌شود.

حجت‌الاسلام والمسلمین علی رازینی از جمله معدود شخصیت‌هایی است که در دشوارترین شرایط، خطیرترین مناصب و مسئولیت‌ها را در طول عمر جمهوری اسلامی پذیرفته است. وی که هنگام پیروزی انقلاب تنها 26 بهار از زندگی‌اش را تجربه کرده بود از تربیت‌شدگان مدرسه حقانی در پیش از انقلاب است. مدرسه‌ای که به‌همت شهیدان بهشتی و قدوسی بنا نهاده شد و ثمره آن طلابی بودند که کادر آینده انقلاب را تامین کردند.

با رازینی که به گفت‌وگو می‌نشینی زمان را حس نمی‌کنی چگونه می‌گذرد چرا که وی یکی از شاه‌کلیدهای گنجینه اسرار دهه شصت است و می‌تواند زوایای مختلفی از ظلم‌های رفته به نظام در طول آن سالها را با روایت ماجرای جلاد و شهید بازگو کند. هرچقدر هم با وی گفت‌وگو کنی احساس می‌کنی باز هم حرف برای گفتن دارد.

رئیس فعلی شعبه 41 دیوان عالی کشور، کوله‌باری از مسئولیت‌های مختلف را در پرونده کاری دارد. او که زخم افتخار جانبازی و حمله تروریستی را بر بدن دارد و برادر دو شهید است،  ریاست کل دیوان عدالت اداری، ریاست دادگاه ویژه روحانیت به حکم حضرت امام (رض) و تنفیذ مقام معظم رهبری، معاونت اجرایی دیوان عالی کشور، ریاست کل دادگستری استان تهران، ریاست سازمان قضایی نیروهای مسلح کشور، ریاست دادگاه ویژه رسیدگی به تخلفات جنگ به حکم حضرت امام و عضویت در مجلس خبرگان(دوره چهارم) را عهده‌دار بوده است.

از راست به چپ: حجت الاسلام محمدنیازی، آیت‌الله مقتدایی، حجت‌الاسلام رازینی و شهید عبدالله میثمی در دوران دفاع مقدس

متن پیش‌رو مصاحبه با حجت الاسلام رازینی است که از منظرتان می‌گذرد:

حضور تربیت شدگان مدرسه حقانی در پست‌های امنیتی و قضایی جمهوری اسلامی

با تشکر از وقتی که در اختیار ما قرار دادید، لطف کنید نحوه ورودتان به دستگاه قضایی را توضیح دهید.

بسم‌الله الرحمن الرحیم. پیش از انقلاب تعدادی از روحانیون موجه در خط امام تصمیم گرفتند که در حوزه‌های علمیه تحول ایجاد کنند که یکی از این حرکت‌ها در دهه 40 و 50 تاسیس مدرسه حقانی بود و در راس این کار شهید بهشتی و قدوسی بودند که این مدرسه را بعدها به نام مدرسه شهیدین نامگذاری کردند.

ما تربیت شده‌ این مدرسه هستیم و خدا به گونه‌ای مقدر کرده بود که این دو بزرگوار بدون اینکه از انقلاب سال 57 خبر داشته باشند کادرسازی برای پس از انقلاب کرده باشند. نیروهایی که علاوه بر تقوا به علوم روز نیز آشنایی داشتند. از این نیروهای تربیت شده می‌توان به آقای پورمحمدی که وزیر دادگستری است، حاج آقای نیری که قاضی‌القضات است، محسنی‌اژه‌ای معاون اول دستگاه قضا، حجت‌الاسلام حسینیان، رامندی، پورقناد نام برد. جمعی از تربیت شدگان این مدرسه بعدها در پست‌های امنیتی و قضایی مشغول به کار شدند که افراد بالا از این قبیل هستند.

در سال 57 که انقلاب پیروز شد، شهید قدوسی به تهران آمدند و دادستان کل انقلاب شدند و مدیریت مدرسه حقانی را به دستور امام رها کردند و مشغول کارهای قضایی شدند و به پرونده‌های قضایی رسیدگی کردند. آن زمان مدرسه شهیدین را به شورایی 3 نفره  سپردند که من نیز عضو آن شورا بودم. در زمستان سال 59 ایشان که به مدرسه آمده بودند گفتند که کاری است که شما باید چند هفته‌ای بیایید به تهران و آن را انجام دهید.

خلخالی با اقتدار بود/ ماموریت در بازخوانی پرونده‌های «مواد مخدر»

مرحوم خلخالی که فرد بااقتداری بود و پرونده‌های خوبی را که مرتبط با سران رژیم گذشته بود را به نتیجه رسانده بود، مسئولیت رسیدگی به پرونده‌های مواد مخدر را نیز برعهده داشت ولی چون ایشان در این ماموریت دست تنها بود اشراف لازم را نداشت و امام فرموده بودند که ایشان این ماموریت را ادامه ندهند و فرموده بودند که پرونده‌هایی که قبلا نیز توسط ایشان رسیدگی شده دوباره رسیدگی شود. آقای قدوسی هم تصورشان از این پرونده‌ها این بود که 100 تا 200 پرونده باشد و 4 قاضی که بنده هم جزو آنها بودم،‌ آقای سلیمی که آخرین سمتشان در شورای نگهبان بود و آقای رهبرپور که آخرین سمتش رئیس دادگاه انقلاب تهران بود و آقای یونسی که مدتی وزیر اطلاعات بود مامور شدیم که این پرونده‌ها را بازخوانی کنیم که بازخوانی این پرونده‌ها که حدود 1000 پرونده بود، حدود 8 الی 10 هفته طول کشید.

ما درگیر رسیدگی به این پرونده‌ها بودیم که ناگهان مسئله منافقین پیش آمد. مجاهدین که تا آن موقع به عنوان یک جریان سیاسی که نظام را قبول داشتند و نظام هم به آنها میدان فعالیت داده بود یک‌باره اعلام کردند که مواضعشان عوض شده و بحث مبارزات مسلحانه علیه نظام را مطرح کردند.

در ماموریت‌هایی که شهید قدوسی به شما واگذار کردند، آیا رسیدگی به پرونده باقی‌ماندگان رژیم سابق مانند هویدا هم مطرح بود؟

در ماموریت‌هایی که شهید قدوسی به هیئت 4 نفره داده بود بحث محاکمه امثال هویدا و نصیری مطرح نبود چرا که وظیفه ما رسیدگی به پرونده‌های در جریان بود نه پرونده‌هایی که حکم آنها صادر و اجرا شده بود. بنده می‌دانم که آن پرونده‌ها به هیچ عنوان با مخالفت امام و شهید قدوسی روبرو نشد و مرحوم خلخالی همواره مورد اعتماد نظام، امام و شهید قدوسی به عنوان یک شخصیت مقتدر بودند.

آقای خلخالی در زمینه رسیدگی به پرونده سران رژیم قبل که حدود 100 الی 200 پرونده بود-آدم‌های شاخصی هم بودند و جای مبهمی در این پرونده‌ها نبود- به خوبی عمل کردند اما پرونده‌های مواد مخدر بسیار گسترده بود و یک قاضی نمی‌توانست که به تمام این پرونده‌ها به دقت رسیدگی کند و ایشان هم به شکل سیار از این شهر به آن شهر سفر می‌کرد و به دلیل عجله‌ای بودن کار ممکن بود مواردی از دست او در برود و ناعدالتی پیش بیاید و انصافا در برخی از این پرونده‌ها که متهمان جرم سنگینی داشتند به حبس‌های یک سال و دو سال محکوم و بالعکس پرونده‌هایی که متهمان آنها جرائم نه چندان سنگینی مرتکب شده بودند به حبس‌های سنگین محکوم شده بودند.
 
قبل از 30 خرداد هیچ برخوردی با مجاهدین نشد

در مسئله منافقین، با اینکه اندکی از آن تاریخ تاکنون گذشته و شاهدان عینی آن زمان هنوز زنده هستند، اما حق مطلب درباره آنها ادا نشده است. در واقع اینکه زمینه برخورد با مجاهدین چه بود و چرا با آنها برخور شد؟ اگر آن برخوردهای قاطع آن زمان صورت نمی‌گرفت چه اثری در جامعه می‌گذاشت؟

در بحث منافقین باید بگویم که آنها اعلام کردند که فعالیت‌شان از تاریخ 30 خرداد به بعد به فعالیت‌های نظامی تبدیل شده است چرا که تا آن زمان منافقین فعالیتشان تحت چارچوب نظام و با عنوان مجاهدین خلق بود. با همین عنوان هم در سخنرانی‌ها و راهپیمایی‌ها حضور داشتند و حتی در صدا و سیما در مناظره‌های تلویزیونی حضور پیدا می‌کردند و تا آن زمان هم نظام با آنها برخوردی نداشت مگر در مواردی که دست‌اندازی به اموال عمومی به عنوان پرونده‌هایی مانند اختلاس و یا به طور مثال اسلحه‌ای دست فردی بوده که حمل آن غیرمجاز بوده و به شکل موردی با آنها برخورد شده بود اما به عنوان فعالیت گروه و به اسم مجاهدین خلق با آنها برخوردی نشده بود.

امام و شاگردانش اهل مماشات نبودند

از 30 خرداد سال 60 و همزمان با اعلام مبارزه‌‌های مسلحانه از سوی مجاهدین خلق، دادگاه انقلاب که متصدی پیگیری این موضوع بود شروع به برخورد با این فتنه کرد. امام خمینی(ره) انسانی بود که وقتی حق را تشخیص می‌داد خیلی قاطع بود و هیچ مماشاتی نمی‌کرد و شاگردان ایشان هم همینطور بودند. مثلا در برخورد با بنی‌صدر که در دوران ریاست جمهوری مطالبی را مطرح کرده بود و قبل از اینکه به آخر خط برسد حرف‌هایی زده بود که طرفداران حقوق بشر غربی می‌زدند که در جلسه‌ای با حضور مرحوم آقای قدوسی این حرف‌ها نقل شد و ایشان فرموند که «ما تابع شرع مقدس و اسلام هستیم و کاری نداریم که دیگران چقدر توجه می‌کنند.»

امام در این زمینه کاری انجام دادند که هیچ کدام از فقهای گذشته در طول تاریخ انجام نداده بودند مانند حضرت علی که در برهه‌ای از زندگیشان درباره نوع قضاوت خودشان نظر می‌دهند. بالاخره حضرت علی در جنگ‌های خوارج و صفین و جنگ‌های دیگر اعمالی انجام داده بودند که در این باره کتاب‌هایی نوشته شده است.

حضرت علی (ع) کارهای مهمی انجام دادند مانند جنگ صفین و نهروان که اظهارنظرهای گوناگونی درباره آنها انجام شده است. مثلا درباره جنگ نهروان باید گفت که خوارج مسلمان تند و دوآتشه بودند و در جامعه اشتهار به مسلمان بودن و اهل نماز، مستحبات و اهل قرائت قرآن و در جامعه چهره مذهبی داشتند اما رو در روی امام علی ایستادند. در این جنگ از اصحاب حضرت علی کمتر از 10 نفر شهید و از خوارج کمتر از 10 نفر باقی ماند که در هیج جنگی سابقه نداشت که سپاه حضرت علی به این حد، تلفات کم بدهد و از طرفی دیگر خوارج نیز به شکل کامل تار و مار شدند و حضرت علی پس از این جنگ فرمودند که «من چشم فتنه را کور کردم.»

جامعه‌ای که در آن صدها « ابن ملجم» باشد

حضرت فرمودند که اگر من این کار را نمی‌کردم هیچ کس قادر به این کار نبود. شما تصور کنید اگر صدها نفر مانند ابن ملجم در جامعه باشند که چهره مذهبی داشته باشند و اهل نماز شب، مستحبات و روزه‌های چند ماهه باشند و بیایند رو در روی امام حسن و امام حسین(ع) قرار بگیرند و اظهار نظر کنند امر به جامعه مشتبه می‌شود و امت نمی‌داند چه کار کند. به همین دلیل امام علی فرمودند من چشم فتنه را کور کردم. اگر امام علی آن روز این کار را انجام نمی‌داد همین گرفتاری که امروز کشورهای اسلامی دارند وجود داشت.

شما ببینید افغانستان انقلاب کرد و انگیزه‌های آنها هم مشابه ما بوده و چطور هم شجاعانه کمونیست‌ها را از کشورشان بیرون کردند، ما خیلی از افغانستانی‌هارا دیدیم که آدم‌های جدی و شجاعی هستند و در سوریه امروز کارهای بزرگی انجام می‌دهند ولی درباره کشور خودشان نتوانستند کار مفیدی انجام بدهند و از همان موقع درگیر هستند. پاکستانی‌ها هم همینطور. پاکستانی ها علما و شخصیت‌های برجسته‌ای مانند مرحوم اقبال و میر حامد حسین در بین آنها بوده و پاکستان اولین کشوری است که جمهوری اسلامی شد و به عنوان اسلام کشور مستقل تشکیل می‌دهد. چون وقتی از استعمار انگلیس آزاد شدند جزو نخستین کشورهایی که تحت ایدئولوژی اسلام حکومت تشکیل داد پاکستان بود ولی حالا می‌بینیم که در چه شرایطی است و هنوز هم درگیر جنگ فرقه‌ای است و حکومت مرکزی کاری نمی‌تواند انجام دهد و وضعیت عراق و سوریه، لبنان، را هم که خودتان دارید می‌بینید.

امام در اجرای حکم خدا ملاحظه‌کاری نمی‌کرد/ حکم شرعی محارب در اسلام اعدام است

فرق ما و آنها در این است که امام خمینی قاطع بودند و ملاحظه کاری در حکم خدا نداشتند چون حکم خدا این است که محارب باید اعدام شود. امام به ادعاهای حقوق بشری غربی‌ها توجه نکردند و گوششان به این حرف‌ها بدهکار نبود و حکم خدا را با قدرت اجرا کردند. در آن زمان دادگاه‌ها آموزش داده شدند که حکم شرع چیست؟ محارب حکمش چیست؟ باغی حکمش چیست.

گروه مسلمانی که علیه حکومت اسلامی قیام کند «باغی» هستند مانند اصحاب جمل، مانند اصحاب خوارج،‌ نهروان و اصحاب صفین و علت اینکه حضرت با آنها جنگید این بود که در عین مسلمانی، علیه حکومت اسلامی حضرت علی(ع) قیام کرده بودند و حضرت حق داشت که با آنها برخورد کند و طبعاً وقتی که جنگ می‌شود، تعدادی کشته می‌شوند. حالا آن جنگ حکم جمع بود و حکم فردی هم این است که اگر فردی محارب باشد یعنی کار مسلحانه انجام دهد علیه آرامش جامعه و جامعه را ناامن کند در اسلام محارب است که حکم شرعی آن اعدام است. البته حکم منحصر نیست و می‌تواند قطع ید و یا تبعید باشد ولی به هر حال یکی از مجازات‌ها اعدام است.

اینها در قرآن تصریح شده و امام به این حکم قرآنی که مورد توافق همه فقها هم هست پایبند بودند و در این پایبندی هیچ تزلزلی نیز از خودشان نشان ندادند.

ملاک ترور افراد برای منافقین قیافه ظاهریشان بود

خط منافقین اول این بود که سران نظام را ترور کنند. بعد دیدند که برایشان هزینه دارد  چون بالاخره اطراف مسئولین محافظ قرار داشت و امکان داشت که دستگیر شوند. این شیوه را تعطیل کردند و شروع به ترور علمایی مانند شهید دستغیب و مدنی پرداختند. بعد این که حفاظت وظیفه محافظت از جان علما را نیز بر عهده گرفت، آمدند و گفتند که بدنه نظام و حزب‌اللهی  را بزنید.

شما فرض کنید چقدر جامعه ناامن می‌شود زمانی که ملاک ترور افراد، قیافه ظاهری آنها باشد. مثلا کسی که ریش داشت بدون اینکه بدانند کیست و حتی اسمش چیست یا خانمی است که حجابش محکم است می‌گفتند اینها حزب‌اللهی هستند و ما باید اینها را ترور کنیم.

بعد از شورش مسلحانه 30 شهریور 60، دستگاه قضایی وارد برخورد با پرونده منافقین شد. شما در آن زمان چه مسئولیتی داشتید و ورودتان به پرونده‌های گروهک‌ها از چه زمانی بود؟

یادم می‌آید مدتی که در تهران بودم (زمانی که شهید لاجوردی دادستان بودند) ما هم جزو حکام شرع آن دوره بودیم. مرحوم آیت‌الله گیلانی رئیس شعبه انقلاب  و آقای لاجوردی هم دادستان بودند. (سال 60) آقای نیری، مبشری و رامندی زیر نظر آیت‌الله گیلانی شعب دادگاه انقلاب بودند و ما هم بعد از این که کار پرونده‌های مواد مخدر را تمام کردیم همراه این دوستان مشغول به کار بودیم و پرونده‌های اوین را رسیدگی می‌کردیم بعد از آن من رفتم بجنورد و در آنجا افراد مطلع از عناصر فرهنگی و فعال شهرستان به من گفتند که "حاج آقا اینجا وضع خیلی خرابه"! و آماری که به من دادند گفتند در بین جوانان بین 80 الی 90 درصد گروهکی هستند بین 10 الی 20 درصد حزب‌اللهی و بی خطر، اصلا در بجنورد گروه‌هایی بود که در جاهایی دیگر نیست.

80 درصد دبیرستانی‌ها و دانشجویان در بجنورد «گروهکی» بودند/ بعد از 3 ماه ورق را برگرداندیم

غیر از منافقین یا پیکار یا توده یک سری گروه‌ها بودند مانند طوفان، شنبه سرخ و... . علت هم این بود که دکتر تقی آرانی که گروه 53 نفر را در زمان رضاشاه تشکیل داده بود، از آن 53 نفر 43 نفرشان اهل بجنورد و از سران توده در ایران بودند. یک سری نیرو تربیت کرده بودند و پس از انقلاب که فضای سیاسی باز شده بود، شروع به فعالیت کردند و حتی قبل از منافقین اقدامات مسلحانه انجام می‌دادند. 80 الی 90 درصد بچه‌های دبیرستانی و دانشجو گروهکی بودند. ما شروع کردیم به محاکمه و رسیدگی به پرونده‌ آنها. وقتی که آنها را  محاکمه کردیم پس از دو سه ماه ورق برگشت چون ما پشتوانه‌مان همان سخنان امام، مرحوم بهشتی و مرحوم قدوسی بود و بدون تزلزل کار می‌کردیم.

وقتی که ما حکم اعدام 5 نفر را صادر کردیم، قوه قضائیه به ما گفت که 5 تا حکم اعدام برای این منطقه زیاد است! ما به آنها گفتیم بحث کالا نیست که زیاد باشد یا کم و بگوییم چقدر می‌ارزد. پرونده‌هایی بوده که ما رسیدگی کردیم آنهایی که جرمشان کم بوده حبس دادیم و آنهایی که جرمشان در حد اعدام بوده حکم اعدام داده‌ایم که حکمی شرعی است. وقتی حکم شرعی  بر اساس اعمالش تعیین می‌شود دیگر نمی‌شود که در این حکم چانه‌زنی کرد. یک مقدار که کار رفت جلو خانواده‌ها جدی گرفتند.

خانواده‌ها آن روزها زورشان به بچه‌ها نمی‌رسید و آنها را رها کرده بودند نه اینکه در زمان انقلاب نسل جوان پیش قدم بودند و بزرگترها محافظه کار بودند به همین خاطر جوانها که حرفشان به کرسی نشسته بود، پیرمردها سکوت کرده بودند و میدان برای فعالیتهای سیاسی متنوع جوانان باز شده بود. در این شرایط والدین با فضایی مواجه شده بودند که می‌دیدند مثلاً یکی از فرزندانشان عضو چریک فدایی شده، یکی مجاهد خلق، یکی طوفان، یکی پیکار و ... و پدر و مادرها حریف نبودند ولی سه چهار نفر که اعدام شدند خانواده‌ها فهمیدند که اوضاع جدی است و نمی‌شود رها کرد بنابراین آمدند و با این وضعیت برخورد کردند.
 
اعدام‌ تروریست‌های منافق در سال ۶۷ عادلانه و قانونی بود/ ماجرای فریب‌ منتظری درباره «شکستن فک ۳۰۰ نفر»
از چپ به راست: شهید لاجوردی، حجت‌الاسلام نیری و حجت‌الاسلام رازینی

ماجرای مادری که گفت دخترم را نمی‌خواهم

من یادم می‌آید خانواده‌ای بودند اهل مشهد که خانواده‌ای مذهبی بودند. اینها دخترشان دستگیر شده بود و ما هم حکم سنگین به او داده بودیم. مدام دنبال این بودند که بگویند که او بیگناه است. در آن زمان هنوز وزارت اطلاعات تشکیل نشده بود و وقتی بچه‌های اطلاعات سپاه می‌آمدند پیش ما و می‌گفتند که خانواده‌های متهمان می‌خواهند فرزندان خود را ملاقات کنند اغلب به دلایل امنیتی اجازه نمی‌دادیم ولی بنده وقتی مادر آن دختر را که معلوم بود روستایی و بی غل و غش بود را دیدم، موافقت کردم که دخترش را ببیند. به مادر او گفتم هنگامی که من با دخترت صحبت می‌کنم شما فقط گوش می‌کنی و هیچ صحبتی نمی‌کنی. این خانم را در صف عقب نشاندیم و دخترش را با چشم‌بند در صف جلو نشاندیم. البته دختر او با حجاب درست نبود و با مانتو و روسری بود و آرایش  غلیظ داشت، آنهم در شرایطی که با مردی که خیال می‌شد زن  و شوهر هستند دستگیر شده بود و در مکان دستگیری آنها مقداری زیادی سلاح و نارنجک کشف و ضبط شده بود.

ما شروع کردیم مانند دادگاه سئوالاتی را از آن دختر پرسیدن؛ پرسیدم اسمت چیست؟ اسمش را عوضی گفت. گفتم اهل کجایی؟ اشتباه گفت، گفتم کجا بودی، کجا دستگیر شدی؟ خیلی عادی گفت که با شوهرم داشتیم از مشهد می‌رفتیم قوچان و در راه ما را گرفتند. این مادر طاقت نیاورد و بلند شد گفت آقا من این دختر را نمی‌خواهم. دختری که از خانه فرار کند و با این همه نگرانی هزار فکر و خیال کنیم که الان کجاست؟ آیا مریض شده یا  بیمارستان بستری شده یا در سردخانه ها و بهشت رضا دنبالش بگردیم بعد حالا متوجه بشویم که بدون اجازه شوهر کرده و سر و وضعش تغییر کرده، من این دختر را نمی‌خواهم، برایم مهم نیست. مادری که با آن نگرانی دنبال آزادی و ملاقات دخترش بود وقتی آن وضع را دید به طور کلی نظرش عوض شد.

ترور 5 دانش‌آموز  راهنمایی در یک مغازه کتابفروشی توسط منافقین

خیلی از جوانهای امروز در فضای آن روزها دیگر نیستند. مثلا در همان بجنورد گروهی از اعضای منافقین آمده بودند و قصد ترور کاسب کتاب‌فروشی را داشتند و گفته بودند این آقای کتاب فروش که مغازه‌اش مرکز جمع شدن جوانان انقلابی است را ترور کنید تا تنبیهی برای انقلابیون باشد.

این آقا که از شانس نزدیک اذان بوده، رفته وضو بگیرد و برود مسجد و در مغازه نبوده و اینها که عجله داشتند و منتظر نشدن تا از نماز برگردد همان جا رگبار بستند که در همین یک حادثه 5 دانش آموز راهنمایی شهید شدند و 2 نفر مجروح و معلول شدند. دانش‌آموز راهنمایی را ترور می‌کنند تا رعب در دل جامعه ایجاد شود ولی خوب بحمدالله در استان خراسان که بنده، آقای سلیمی و آقای فدائیان بودیم و در مدت 3 سال ما درباره منافقین و پرونده آنها کار کردیم و هر چه تشکیلات بوجود می‌آورند ما با همکاری دستگاه قضایی و تیم‌های عملیاتی به سرعت خانه‌های تیمی آنها را شناسایی کردیم و افراد داخل آن خانه‌ها را دستگیر و تخلیه اطلاعاتی کردیم و طی 2 سال 61 و 62 مرکزیت این گروهک‌ها چند بار متلاشی شد.

عین این وضعیت در استانهای دیگر نیز بود. مثلا در استان همدان آقای سلیمی حاکم شرع و آقای رئیسی دادستان بودند و در آنجا تمام منافقین غرب کشور مانند استان‌های همدان، کرمانشاه، را شناسایی و با آنها برخورد کردند و کاری که در دهه اول انقلاب انجام شد کاری بسیار بزرگ بود که مدیون قاطعیت امام خمینی و تعهد او به اجرای احکام شرعی بود.

رسیدگی به پرونده گروهک‌ها با دقت انجام می‌شد/ برخورد با منافقین جزو افتخارات امام و یارانش است

البته شبهاتی که در زمینه این پرونده‌ها و روند رسیدگی به آنها مطرح می‌شود، به پرونده‌ای خاص که همان پرونده اعدام سال 67 است محدود می‌شود که این شبهات نیز اشتباه است. زیرا ما برای رسیدگی به پرونده‌های مرتبط با گروهک‌هایی که دست به عملیات مسلحانه ضد نظام زده بودند مراحل رسیدگی را با دقت طی می‌کردیم و مانند دیگر کشورهایی که در آنها انقلاب شده بود، نبودیم که پس از پیروزیشان به قتل عام‌های گسترده دست بزنیم. دفاعیات آنها را گوش کردیم و پس از بررسی این که مجازات آنها در چه حدی است برای آنها حکم صادر کردیم و تمام افرادی که در رسیدگی به پرونده‌ها مانند دادستان، دادیار، مجریان احکام به کار خود افتخار می‌کنند و این ادعا که می‌گویند این کارها به صورت مخفیانه انجام شده، قطعا اشتباه است.

یعنی بنده و دوستان خودمان که درجمع 20 قاضی در کشور هستیم، کاری انجام دادیم که امنیت همان زمان و سالهای بعد را تضمین کردیم و از آن پس تضمین کردیم که منافقین هیچ‌گاه نمی‌توانند در این کشور قوت بگیرند چرا که زمانی که در حال قوت گرفتن بودند، در نطفه خفه شدند. دقیقا همان کاری که حضرت علی با خوارج انجام دادند و به تعبیر خودشان چشم فتنه را کور کردند و جزو افتخارات امام خمینی و یارانش به حساب می‌آید.

فشارهای آیت الله منتظری موجب عزل شهید لاجوردی شد

یکی از اتفاقات دهه شصت، برکناری شهید لاجوردی از دادستانی و جایگزینی شما بود. علت برکناری آن مرحوم از دادستانی چه بود؟

بعد از بجنورد، منطقه من افزایش پیدا کرد و کل شمال خراسان یعنی قوچان، درگز، شیروان هم  به بجنورد اضافه شد. بعد از آن من اواخر سال 61 منتقل شدم به مشهد و قاضی مشهد شدم و چندی بعد نیز مسئول هماهنگی استان شدم. جمعا تا سال 65 طول کشید و حدود 5 سال شد که ماموریت من در استان خراسان که ابتدا بجنورد و سپس مشهد و کل استان تبدیل شد طول کشید. پس از آن من به تهران آمدم به دلیل اینکه مرحوم منتظری فشار آورده بود به شورای عالی قضایی که شهید لاجرودی را عوض کنند و فرد دیگری را جایگزین کنند. آقایان هم تحت فشار ایشان که آن زمان قائم مقام رهبری بود و هنوز عزل نشده بود خواسته وی را اجابت کردند و شهید لاجوردی را عزل ولی فرد مورد نظر منتظری را جایگزین نکردند. بنده را جای شهید لاجوردی به عنوان دادستان تهران منصوب کردند.

ماجرای طرح شایعه منتظری درباره شکستن فک 300 نفر در زندان!/ منتظری جواب نداشت، بحث را عوض کرد

حاج آقا نیری از مسئولان وقت قضایی در مصاحبه ای گفته بودند آقای منتظری ادعا می‌کند شما در زندان 300 فک شکاندید! ماجرای این فک‌های شکسته ادعایی آقای منتظری چه بود و چرا ایشان به‌راحتی این اخبار دروغ را باور می‌کرد؟

آقای منتظری یک هیئتی داشتند به نام هیئت عفو که مرحوم گیلانی، ابطحی، سید جعفر کریمی و آقای محفوظی بودند. اینها رفته بودند خدمت مرحوم منتظری برای پیگیری پرونده‌های عفو و جلسه هیئت عفو در منزل ایشان برگزار شد. بنده نیز برای تقدیم گزارش‌های معمول در آنجا حضور داشتم. مرحوم حاج احمد آقا این جمله را از منتظری شنیده بود. حاج احمد آقا می‌دانست که این جمله مرحوم منتظری نادرست است منتها شاید صلاح نمی‌دانست که به شخصه رو در روی مرحوم منتظری قرار گیرد. در آن جلسه حاج احمد آقا به آقای منتظری گفتند که «حاج آقا! الان شما اینجا هستید خوب است که آن بحث شکستن فک‌ها را مطرح کنید تا ببینیم موضوع چه بوده است». آقای منتظری گفتند که بعد از زمان آقای لاجوردی می‌گویند وضع زندان‌ها بدتر شده و 300 تا فک شکسته شده و من همین جور با تعجب ماندم که در پاسخ به این ادعای بی اساس چه بگویم.

من به آقای منتظری گفتم کسانی که این حرف‌ها را زدند معنی این حرف را نمی‌دانند، چیست! من به شما توضیح می‌دهم که فک شکستن یعنی چه، کسی که فکش می‌شکند به قدری درد وحشتناکی دارد که یا باید از درد بمیرد یا باید او را درمانش کنی. پس از این اظهارات، گفتم اصلا 300 تا نه، شما اگر توانستید یک نفر را اثبات کنید که فکش شکسته شده بنده همه حرف‌هایی که به شما گزارش کرده‌اند را می‌پذیرم. منشاء این شایعات افراد بی‌صلاحیتی بودند که از طرف مرحوم منتظری برای سرکشی به زندانها انتخاب شده بودند و به دلیل اینکه انسانهای معتقدی نبودند، گزارش‌های خلاف واقعی را به او می‌دادند.

در آن جلسه هم پس از اظهارات من ، حاج احمد آقا اسامی آن افراد را از مرحوم منتظری خواستند و ایشان گفت نباید آبروی اشخاص را ببریم و بحث را عوض کردند! پس از‌ آن برای هیئت عفو مشخص شد که اینگونه مسائل صحت ندارد.

لاجوردی زودتر از همه ساده‌لوحی منتظری را فهمید

پس ریشه اختلاف مرحوم منتظری و شهید لاجوردی هم به همین اطلاعات غلط برمی‌گشت؟

بحث اختلاف آقای منتظری و مرحوم لاجوردی از این قرار بود قبل از آنکه مرحوم منتظری از قائم مقامی برکنار بشود شهید لاجوردی ایشان را قبول نداشت. چون یک جاهایی ایشان دیده بود که آن مرحوم تحت تاثیر منافقین حرف می‌زند و زودتر ساده‌لوحی ایشان را فهمیده بود و خیلی صریح در مقابل خواسته‌های غیرمتعارف منتظری ایستادگی می‌کرد. مثلا وقتی دستور می‌داد که فلان زندانی آزاد شود شهید لاجوردی ترتیب اثر نمی‌داد بنابراین مرحوم منتظری بسیار فشار آورد که ایشان عوض شود بنده که دادستان شدم، احساس کردم باید زمینه منتفی کردن ادعاهای اطرافیان آیت‌الله منتظری را فراهم کنم.

یکی از بهانه‌ها این بود که مثلا گروهی از زندانیان که حکم‌های یکساله داشتند و دوره محکومیت آنها نیز تمام شده بود به دلیل اینکه همچنان با منافقین در ارتباط بودند از زندان آزاد نشده بودند و صحبت شهید لاجوردی هم این بود که اگر اینها را رها کنیم فردا باید دوباره با صرف هزینه اینها را در خانه‌های تیمی دستگیر کنیم. بنده آمدم مشخصا با این 1000 نفر مصاحبه کردم. تعدادی از اینها فعالیت گروهی داشتند مثلا در همان زمان که در زندان هم بودند اعلامیه پخش می‌کردند و زندانیان را تحریک می‌کردند.

ما گفتیم اینهایی که چنین اقداماتی در زندان انجام داده‌اند را دوباره  بازجویی کنیم تا به اقدامات داخل زندان خود اعتراف کنند تا دلیل منطقی برای تجدید محاکمه آنها داشته باشیم. بنابراین پس از بررسی‌های دقیق و گزارش‌های مکتوب با کیفرخواست‌هایی که برای آنها تهیه شد دوباره دادگاه برگزار کردیم و دادگاه دوباره رای داد و کسانی که جرمشان محرز شد به حبس‌های اضافه 3 سال، 5 سال و ... محکوم شدند. تعدادی دیگر نیز با تعهد گرفتن از آنها رها شدند و یک تعدادی بودند که در دست بررسی بودند.

از جمله اقدامات بنده این بود که به متصدیان امور دستور داده بودم برای جلوگیری از بهانه دادن دست آقایان، شما به هیچ عنوان رفتار خشونت‌آمیزی با متهمان نداشته باشید. بگذارید که زندانبانی در روال خودش قرار گیرد در صورت اثبات جرم، ما به شکل قانونی آنها را مجازات می‌کنیم به همین دلیل بنده مطمئن بودم که شایعات مطرح شده مبنی بر شکستن فک و یا مواردی مشابه کاملا کذب و بی اساس است.

نقش مرحوم لاجوردی در پاکسازی خانه‌های تیمی منافقین

مرحوم لاجوردی به امام خمینی ارادت داشت و بسیار پرتحرک بود و در کشف خانه‌های تیمی بسیار نقش مهمی داشت. ایشان علاوه بر این کارها کار اطلاعاتی هم انجام می‌داد چون در آن زمان هنوز وزارت اطلاعات تشکیل نشده بود و ایشان خانه‌های تیمی را شناسایی کردند و پاکسازی کردند.

زمانی که من در تهران رئیس دادگستری بودم، بعضی از دادگاهها را علنی انجام دادم نتیجه این شد که آمار 6 ماه قبل و 6 ماه بعد از این اقدام نشان داد آمار کلی سرقت پایین آمد. بنده تنها 2 پرونده را به شکل علنی برگزار کردم یکی پرونده گروه یاقوت سرخ بود که اقدام به سرقت از طلافروشی‌ها می‌زدند و چند نفری را هم کشته بودند و 7،‌8 نفر بودند که اینها را اعدام کردیم و یک تیم 2 نفره دیگری هم بودند که اعضای یک خانواده را کشته بودند به شکل علنی محاکمه کردیم. بر اساس آمار رسمی خود پلیس بیش از 50 درصد آمار جرائم کم شده بود. بنابراین اگر ما احکامی چون محاربه، سرقت و مفاسد اخلاقی و اقتصادی را نترسیم و علنی اجرا کنیم مسلما در پایین آمدن اینگونه جرائم و بالا رفتن امنیت اجتماعی تاثیر بسزایی خواهد داشت.
 
اعدام‌ تروریست‌های منافق در سال ۶۷ عادلانه و قانونی بود/ ماجرای فریب‌ منتظری درباره «شکستن فک ۳۰۰ نفر»
حجت‌الاسلام رازینی در کنار شهید لاجوردی

به نظر شما ریشه و زمینه‌های کشیدن کار منافقین به فاز نظامی پس از تغییر ایدئولوژی  و فاز سیاسی چه بود؟

ریشه‌های آن در التقاط بود. زیرا تفکرات اعلامی‌شان، تفکراتی آمیخته از حق و باطل بود. جمله‌ای در نهج‌البلاغه است که می‌فرماید: مناقشه در هواپرستی است و در ادامه خطبه می‌فرماید اگر حق خالص در جایی یافته نشود، هیچ کس از این دست بردار نخواهد بود و متقابلا اگر باطل به شکل خالص در جایی یافته شود، هیچ کس تمایلی به آن نشان نخواهد داد. ولی علت گول خوردن انسان این است که تکه‌ای از حق و تکه‌ای از باطل در هم آمیخته می‌شود و اینجاست که شیطان می‌تواند به انسانها مسلط شود. مانند شربت شیرین و خنکی که در آن سم ریخته شده و فردی که شربت را می‌خورد متوجه نمی‌شود که داخل شربت سم ریخته شده است.

منافقین هم آمدند همان مادیت که دنیای غرب دنبال آن است و همچنین کمونیست که شکست خورده بود با روکش اسلام عرضه کردند و اصطلاحا کمونیسم اسلامی بودند و طبیعی است که اسلام با کمونیسم سازگار نیست و این تفکر نمی‌توانست در ایران ریشه پیدا کند. این التقاط باعث شد که اینها از زیر بار ولایت شانه خالی کنند. یعنی در مقابل امام (ره) که فردی قاطع بود و به هیچ وجه حتی زمانی که در تبعید بود، حاضر به پذیرفتن منافقین نبود چرا که فهمیده بود که اینها اسلام را به طور کامل قبول ندارند. اینها در جامعه مانند سایر گروهها بودند و کار سیاسی برای انتخابات و مراسمات مختلف می‌کردند ولی مایه فکری آنها التقاط بود. در واقع همان گروه پیکار بودند با این تفاوت که در پوشش شعارهای اسلامی به فعالیت خودشان ادامه می‌دادند این موضوع تناقض داشت و در عمل در جاهایی گیر می‌افتادند.

دیدند که باید شمشیر را از رو ببندند و احساس کردند که می‌توانند به شکل مسلحانه رو در روی نظام بایستند و پیروز شوند البته چون عوامل نفوذی در نظام داشتند و فکر می‌کردند که اگر افراد تاثیرگذاری از قبیل شهید قدوسی و بهشتی را ترور کنند می‌توانند سریع حکومت را بدست بگیرند، خوب آمدند به میدان و موفق هم نشدند و نه قیام مسلحانه آنها به نتیجه رسید و نه ترورهای بعدی توانست نظام را تضعیف کند بلکه آن ترورها ملت را هم منسجم تر کرد.

منافقین اسیر شده در مرصاد را محاکمه کردم

سال 67 شما رئیس دادگاه ویژه تخلفات جنگی بودید که با ماجرای مرصاد مصادف شد، در آن زمان آیا برخوردی با منافقین داشتید؟

خوب آن زمان در اواخر جنگ یک سری بحث‌هایی در نیروهای مسلح بود که به اصطلاح می‌گفتند صدام با نیروهایی که عقب‌نشینی می‌کنند قاطع برخورد می‌کند و ما ضعیف عمل می‌کنیم این موضوع آسیب‌شناسی شد و خدمت امام گزارش شد و امام نیز حکمی دادند که 2 بند داشت یک بندش این بود که دادگاههای تخلفات جنگ تشکیل شود همان که در قانون‌های قبل از انقلاب به دادگاه نظامی معروف بود یا دادگاه صحرایی ولی به شکلی که با احکام اسلامی مطابقت دارد تشکیل شود که ما در مرکزاستانها، دفاتر قضایی را تشکیل ندهیم و در داخل خود مناطق باشد که خیلی سریعتر رسیدگی شود.

یک بند دیگر هم در رابطه با اینکه کسانی که به جنگ لطمه وارد می‌کنند حکمشان چیست که این موضوع در قانون ابهاماتی داشت و امام نظری داده بودند و این 2 بند باعث شد که دستگاه قضایی در رسیدگی به مسائل جنگ فعال بشود و برخورد سریعتر و جدی‌تر پیدا کند. ما در حال آماده کردن این  بندها بودیم که جنگ تمام شد و دیگر اینکه ما هیچ عقب‌نشینی پس از آن نداشتیم که بخواهیم دادگاهی در موردش برگزار کنیم.

موضوع بعدی که در آن زمان اتفاق افتاد هجوم منافقین به داخل ایران به عنوان حمله نظامی بود که در همه دنیا قانونی است که نظامیان متخاصم در دادگاه‌های نظامی محاکمه می‌شوند یعنی اگر عراقی یا اهل کشور دیگری به ایران حمله کنند اگر قرار باشد محاکمه بشوند در دادگاه‌های نظامی محاکمه می‌شوند. طبق آن قاعده در دادگاههای نظامی براساس همان قانون تخلفات زمان جنگ که امام ابلاغ کرده بودند، عمل کردیم و تعدادی از آنها که بیشتر سرباز بودند و در جبهه‌ها اسیر شده  و پس از آن به منافقین پیوسته بودند، در این دادگاه‌ها محاکمه شدند.

چون مرحوم منتظری اهل مماشات بود با فشار دادگاه ویژه روحانیت را تعطیل کرد

زمانی که پرونده باند برادر داماد آقای منتظری یعنی سید مهدی هاشمی معدوم مطرح شد، آیا در این پرونده هم ورودی داشتید؟

پس از آنکه امام دادگاه انقلاب را تاسیس کردند، بعد از مدتی دریافتند که این دادگاه برای تمام مسائل کشور کافی نیست. برای همین دادگاه دیگری تشکیل شد به نام دادگاه انقلاب ارتش که آقای ری‌شهری مسئول آن بودند و همچنین دادگاه ویژه روحانیت تشکیل شد که بعدها این دادگاه با فشارهای مرحوم منتظری تعطیل شد علت این کار این بود که ایشان اهل مماشات بود امام می‌فرمود که یک روحانی فاسد آسیبش از یک ساواکی بیشتر است و اصلا به این دلیل این دادگاه را ایجاد کردند.

مدارک مهدی هاشمی آنقدر زیاد بود که جای دفاع نداشت

آن زمان که پرونده مهدی هاشمی مطرح شد چون روحانی بود و از طرفی شخصیت با نفوذی از نظام بود، دادگاه انقلاب نتوانسته بود که او را محاکمه کند. وجود پرونده مهدی هاشمی دلیلی بود تا دادگاه ویژه روحانیت دوباره مطرح شودو به پرونده مهدی هاشمی رسیدگی قاطع صورت گیرد و پس از آن مرحوم حاج احمد آقا با من تماس گرفتند و فرمودند که امام هم چنین نظری دارند و شما بیایید و مسئولیت دادگاه روحانیت را بپذیرید و این دادگاه برقرار شد که از جمله پرونده‌هایی که پیگیری و رسیدگی شد پرونده مهدی هاشمی بود. این پرونده پرونده خاصی بود زیرا مهدی هاشمی از طرف مرحوم منتظری حمایت می‌شد ولی به قدری مدارک علیه هاشمی زیاد بود که جای هیچ دفاع و حرف و حدیثی را باقی نمی‌گذاشت.

عامل ترور من فکر می‌کرد مانع ظهور امام زمان(عج) هستم!

حضرتعالی سال 77 مورد سوءقصد قرار گرفتید که خوشبختانه این اقدام تروریستی ناکام ماند. نحوه ترور و گروهی که شما را ترور کردند، چه کسانی بودند؟

گروهی بودند که اسمشان را گروه مهدویت گذاشته بودند و رهبری آن گروه با نوه آیت‌الله میلانی بود. ایشان جمعی را گرد هم آورده بود و ابتدا هدفشان این بود که برخی را برای اینکه زمینه ظهور مهیا شود باید با اینها برخورد شود ولی بعدها نظرشان عوض شده بود و مرحوم هاشمی، آیت‌الله یزدی و بنده را  مشخص کرده بودند و معتقد بودند که ما مانع ظهور حضرت هستیم!(می‌خندد)

شب 18 ماه رمضان بود بنده از دادگستری خارج شدم که بروم منزل، عوامل ترور هم که با موتور در نزدیکی دادگستری منتظر من بودند، بمب آهن‌ربایی را به ماشین بنده چسباندند که منفجر شد ولی قسمت این بود که بنده از دنیا نروم و مجروح شوم.

پس از دستگیری عوامل ترور بنده، نوه آیت‌الله میلانی و عامل ترور من به اعدام محکوم شدند که گروهی از علما معتقد بودند که ترور شخصی از بیت‌ آیت‌الله میلانی در تاریخ وجهه خوبی باقی نمی‌گذارد و پیشنهاد عفو این فرد را دادند که از طرف مقام معظم رهبری موافقت شد و به جای اعدام به آنها حبس‌های سنگین دادند که پس از چند سال آقای میلانی به دلیل بیماری سکته و فوت کرد و عامل ترور بنده نیز که به بهانه مرخصی از زندان آزاد شده بود فرار کرد و نتوانستند او را دستگیر کنند.
 
اعدام‌ تروریست‌های منافق در سال ۶۷ عادلانه و قانونی بود/ ماجرای فریب‌ منتظری درباره «شکستن فک ۳۰۰ نفر»
عیادت رهبر معظم انقلاب از حجت الاسلام رازینی پس از ترور

رسیدگی به اعدام‌ منافقین در سال 67 عادلانه و مطابق قانون بود

در پایان نظرتان درباره اعدام های سال 67 منافقین و شبهاتی که اخیرا حامیان آنها در این زمینه مطرح می‌کنند، چیست؟

مسئولان دخیل در این قضیه آقایان نیری، رئیسی، ری‌شهری، اشراقی، پورمحمدی بودند که از آنها باید سوال شود. زیرا ما در متن قضیه نبودیم. ولی اجمالا باید بگویم که اگر امام بنا بود بی حساب و کتاب حکم اعدام بدهد آنطور که ضد انقلاب می‌گویند دیگر نیازی نبود که هیئت 3 نفره تشکیل دهد. همان در زندان اعلام می‌شد که اینها را اعدام کنند.

از جمله حاکم شرع که حاکم شرع هم فرد خاصی که از طرف مراجع بالا انتخاب شود نبود بلکه همان حاکم شرعی بود که از قبل برای شهرها انتخاب شده بود. کسی که رئیس دادگاه انقلاب فرضا سمنان یا مشهد بود و دادستان انقلاب همان شهر که به شکل عادی مسئولیت دارد به اضافه نماینده اطلاعات آن شهر هیئت 3 نفره را  تشکیل می‌دادند که گاهی جلسات محاکمه حدود یک ساعت طول می‌کشید و عده‌ای را محکوم به اعدام کرده و عده‌ای را خیر.

با این که دادگاه‌های انقلاب در آن زمان یک نفره بود این دادگاه‌ها به شکل جمعی مدیریت شده است و رسیدگی‌ها به شکل اجماعی انجام می‌شده با اینکه می‌توانستند با اکثریت آرا تصمیم‌گیری کنند (یعنی 2 رای از 3 رای) ولی احکام با 3 رای اجرایی می‌شد یعنی آنقدر با هم بحث می‌کردند که در نهایت 3 نفر به اتحاد رای برسند. به هر حال رسیدگی ها در سال 67 عادلانه  و کاملا طبق قانون بوده است.
 
منبع: تسنیم
نظر شما
پربیننده ها