به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر دفاع پرس، انقلاب اسلامی ایران از روزهای آغازین با همراهی تودههای مردم و اهالی فرهنگ و هنر گره خورده بود. روزهای پیروزی با همراهی اقشار مختلف در خیابانها گره زده شد تا بزرگترین انقلاب مردمی تاریخ رقم بخورد. روزهای زیادی از پیروزی انقلاب نگذشته بود که حمله ناجوانمردانهای از سوی رژیم بعثی صدام به مرزهای جمهوری اسلامی ایران آغاز شد.
صف رزمندگان ارتش و نیروهای مردمی و سپاه و بسیج هر روز محکمتر از گذشته میشد و همه اقشار را به همراهی فرامیخواند. نقش هنرمندان به ویژه شاعران در جبهههای حق علیه باطل اما رنگ و بوی دیگری داشت. شاعران بزرگ فراوانی همچون «حمید سبزواری»، «مهدی اخوان ثالث»، «محمدحسین شهریار»، سلمان هراتی»، «محمدرضا آغاسی» بارها در وصف رزمندگان شعر سرودند و بسیاری از آنها نیز در جبههها حضور پیدا میکردند و با برپا کردن محافل شعرخوانی به رزمندگان روحیه میدادند.
مهدی اخوان ثالث از زمره شاعرانی بود که با اشعاری که زمینه اجتماعی در دل جامعه پیدا کرده بود با عامه مردم پیوند داشت. استفاده اخوان ثالث از لحن حماسی آمیخته با صلابت و سنگینی شعر خراسانی که دربردارنده ترکیبات نو و تازه بود، روح و جان تازهای به شعرفارسی بخشیده بود. او که در شعرفارسی کلاسیک توانایی خاصی داشت در ادامه فعالیتهایش به شعر نو گرایید و اشعار زیادی را در هر دو سبک برجا گذاشت که سروده زیر یکی از اشعار اخوان درباره دفاع مقدس است.
اخوان در متنی بر این شعر نوشته است: «یک توضیح کوچک: من فقط مسئول شعری هستم که زیر آن امضا گذاشتهام. تقدیم به رزمندگان دلیر ایران، همهشان، ارتش مردمی، سپاه پاسداران، عشایر، بسیج و غیره، به مناسبت پیروزیهای درخشان اخیرشان که من از 2 سرهنگ آموزشگر دستاندرکار جبههها تحقیق کردم (2 شیرمرد، یکی خراسانی و دیگری کُرد) و دریافتم که خوشبختانه ما به زودی بقیه سرزمینهای اشغالی وطن عزیزمان را از دشمن متجاوز پس خواهیم گرفت و خبرهای پیروزیهای اخیر، بیتردید همه راست و درست است.»
گرچه میبافند بهرِ شيرها زنجيرها
بگسلند آخر همه زنجيرها را شيرها
اين دليرانِ نكو با بد چه جنگی میكنند
همچو جنگِ شيرها با تير و با شمشيرها
تيرهاشان باد يارب، كاری و دشمنفكن
سينههاشان ايمن از آسيبِ تيغ و تيرها
چهرههاشان پيش از شهادت ديدهام، هم بعد از آن
بود خشمآلود و آنگه راحت آن تصويرها
اين شهيدان نامشان تا جاودان پاينده است
زيرها بس گر زِبَر گردد، زِبَرها زيرها
نامشان چون تاجِ فخری بر سرِ اين كشور است
خامه زرّين نويسد اين به خطّ ميرها
خيره سازد چشم گردون را فروغ فخرشان
میگذارد بر زمينِ زنده هم تأثيرها
ای دليرانِ وطن، با «زنده باد ايران» به پيش!
شورِ ايمانْتان فزونتر باد و زور از شيرها
گرچه من مَزْدُشتِيمَ، امّا به زندان نيز هم
میگرفتم وجد و حال از شورِ اين تكبيرها
عنترك صدّام را با دار و دسته بُزدلش
بر فرازِ دار رقصانيم، با زنجيرها
روستا و شهر و باغ و خانه ويران میكنند
روبهان، وانگه گريزند از نبرد شيرها
سنگدل شيرند و تضعيفِ جوانان كارشان
ريشهشان از خاك بركن، يا رب از آن زيرها
خاكِ خود را پس بگيريد، اي دليرانِ وطن
از جهانخوارانِ غرب و شرق و اين اكبيرها
اين دغل دو نانِ دشمن را برانيد از وطن
با قويتر رزمها و برترينها تدبيرها
ملكِ خوزستان و ديگر جایها گر شد خراب
باز آبادان شود، با بهترين تعميرها
اي جوانان، فتحِ فرجامين بود آنِ شما
میخورم سوگند بر پيغمبران و پيرها
اين شهيدان، زخميان را بيند آيا آسمان؟
كر شود گوشِ زمين از صيحهی آژيرها
غم مخور «امّيد» بيشك بِگُسلد آخر زهم
گرچه ميبافند بهرِ شيرها زنجيرها
ویژگیهای اخوان فقط در سرایش شعر نبود و او در مبارزه با وضعیت نامطلوب دوران طاغوت نیز نقش داشت به گونهای که اشعاری مانند «زمستان» را علیه ظلم و ستم دوران شاهنشاهی سرود. وی همچنین به دلیل حضور در محافل شعر ارتباط نزدیک و دوستانهای با رهبر انقلاب در دوران جوانی داشتند که ماجراهای شیرینی در این رابطه نیز نقل شده است که به بخشی از آن میپردازیم.
ماجرای نامه اخوان ثالث به رهبر انقلاب
آیت الله خامنهای دوستی خود با اخوان را این گونه توصیف میکند: «اخوان با من دوست بود. هم زمان رياست جمهورى با من يک نوع ارتباط رقيق داشت و هم بعد از رياست جمهورى - اين آخرى كه از يک سفرِ ظاهراً يکساله به اروپا، برگشته بود - نامهاى به من نوشت و شعرى گفت و بعد هم از دنيا رفت.» در ارتباط با بعد شعری اخوان نیز، رهبر معظم انقلاب او را یکی از بهترین شاعران نیمایی زمان خودش معرفی میکند: «... در عرصهى شعر نو، مرحوم اخوان كه قطعاً بهترين شاعر نيمايىِ زمان خودش بود و به نظر من از همهى اقرانش قويتر، مسلطتر و لفظ و معناى شسته رفته و بهترى داشت، در يک گوشهاى زندگى میكرد؛ كسى از او خبرى نداشت، كسى او را نمیشناخت، جز يک عده خواص؛ در حال عزلت و انزوا.»
آغاز آشنایی این 2 بزرگوار به پیش از انقلاب و حضور در محافل شعری مشهد مربوط میشود. محافل ادبی خراسان یکی از مهمترین انجمنهای ادبی کشور محسوب میشوند، جایی که بسیاری از شاعران و اندیشمندان، که هریک از اکابر علم و فرهنگ هستند، گرد هم میآیند و به شعر خوانی و تبادل اطلاعات میپردازند.
خاطره کدکنی از برخورد رهبری با اخوان ثالث
استاد شفیعی کدکنی خاطره لطیفی از برخورد آیت الله خامنهای و استاد اخوان در آن دوران بازگو میکند که شنیدن آن خالی از لطف نیست: «سالهای حوالي 1350آيتالله خامنهاي در يکي از سفرهايشان به تهران، بر من وارد شدند و ساعاتي را با هم به شعرخواني صحبت گذرانديم، و در ضمن صحبتها، ايشان از حال ساير دوستان شاعر خراساني که مقيم تهران بودند جويا شدند، از جمله شادروان مهدی اخوان ثالث، و بعد گفتند همين الآن برويم منزلش و احوالی از او بپرسيم. به در خانه اخوان که رسيديم، آيتالله خامنهای کمی آنطرفتر ايستادند و من رفتم زنگ را زدم. اخوان خودش آمد و در را باز کرد. اخوان داخل و من بيرون، زير چارچوب در با هم دست داديم و سلامعليکی کرديم و بعد اخوان مرا به داخل دعوت کرد که آرام به او گفتم: با سيدعلی آقای خامنهای آمدهام. اخوان به سرعت بيرون رفت تا به ايشان خوشآمد بگويد و همينطور که به سمت ايشان میرفت، برای اينکه مطايبهای هم کرده باشد، با لهجه مشهدی به من گفت: «بَرِه چي خبر نکردی با آسيدعلی می يَی که مُو اقلا وقتِ ميام دم در، آستينامِه بزنم بالا که مثلا دِرُم مُِورُم وضو بگيرم!»
بعد از انقلاب نیز این رابطه به قوت خود باقی ماند تا جایی که اخوان به هنگام گرفتاریها و مشکلات، دوست و همشهری دیرین خود را ملجائی برای رسیدگی به آن مشکلات میداند. به عنوان مثال اخوان قطعه شعری (توصیه نامه) {۱} را برای آیت الله خامنهای به منظور معرفی حسین منزوی، یکی از غزلسرایان مطرح کشور، برای اشتغال با این مقدمه میسراید: «پس از سقوط رژیم پهلوی بود که حسین منزوی غزلسرای نام آشنای دیارمان از همسرش بخاطر بیکاری جدا شد و دخترش «غزل» را نیز به خاطر بیکاری به مادرش سپرد. مدتی در زنجان و بعد در تهران به دنبال کار میگشت و چون میدانست که من با آقای سیدعلی خامنهای امام جمعه تهران (هنوز ایشان رئیس جمهور نشده بودند) آشنایی دارم به نزدم آمد تا توصیهای برای کار برایشان بنویسم تا مشکل بیکاریاش حل شود. من قطعه زیر را برای همشهری خود آقای خامنهای نوشتم و منزوی هم با خط زیبا آنرا نوشت و به خدمتشان برد.»
اخوان: آقای خامنهای روی مرا زمین نمیاندازد
مشکل دیگری که اخوان در مورد آن به واسطه آشنایی با رهبر انقلاب و شناخت ایشان به فضل و شرف، اقدام به میانجیگری میکند، مسئله بازگشت دکتر خوئی به کشور است. در این ماجرا اخوان با به کار بردن تعابیری شگرف، آیت الله خامنهای را میستاید و او را فردی فاضل، درست و سلیم که حتی مورد تحسین دشمنان نیز میباشد، معرفی میکند. خواندن این خاطره از لسان اخوان بسیار دلنشین میباشد: «بعضی از اینها هم البته از عزیزان خودمان هستند مثل دکتر اسماعیل خوئی و نعمت آزرم و همینطور چند شاعر خوب دیگر هم دیدم. و من خیلی دلم میخواهد اجازهای بیابم از دولت جمهوری اسلامی، از آقای خامنهای که اهل ذوق و فضل هستند، مرد فاضل و با شرفی هستند، من دلم میخواهد اگر بشود و راه باشد از عطوفت اسلامی ایشان بهرهای بردارم.
بعضی از شعرای آن طرف، آدمهای خوبی هستند. آدمهای با شرفی هستند، من تضمین میکنم شرافت و پاکدامنی و صداقت و صمیمیت آن چند نفری که میشناسم. حالا یک وقتی آمدهاند یک چیزی گفتهاند. فرض کن کرکری هم خواندهاند، اما نمیگویم پشیمان مطلق ناجور، بلکه یحتمل حالا در جو غربت و چه و چهها، بعید نیست که بسیاری از راه را با ندامت گونهای در ذهن برگشتهاند، بسیاری جزمها را توخالی یافتهاند و از این قبیل حرفها و حیف هم هستند، از جمله مثلا من به اسماعیل خوئی گفتم (و اخوان به لهجه خراسانی میگوید) مِتِنی (میتونی) دکارت درس بدی، گفت مِتِنُم (میتونم)، گفتم متنی کانت درس بدی، گفت ها، گفتم متنی یرکه گار درس بدی، گفت ها، گفتم متنی ژان پل سارتر درس بدی، گفت ها، و بعد هم دعوتنامهای نشان داد که از آمریکا برایش آمده بود که شش ماه برود آنجا به انگلیسی با عنوان استاد مهمان و …، درس بدهد، چقدر هم پول بگیرد. پولی که یکی دو سال خرجش را تکافو میکرد.
گفتم پس چرا به بچههای تهران، به بچههای ایران درس نمیدی؟ به بچههای آمریکا درس میدی که چی؟ البته درس بده به هر زبانی که میتوانی و هر جا، جایش بود، ولی چرا در ایران و به فارسی نه؟ ایران هم حق دارد، بله؟ اگر بخواهی من میروم رو میاندازم پیش آقای خامنهای، من برای خودم رو نینداختهام برای تو و امثال تو میروم رو میاندازم. عطوفت اسلامی هم سابقه دارد، سعه صدر به همچنین، احتمالا در اینها هست، و البته که هست، من جناب خامنهای را از دیرباز میشناسم، آدم درست و سلیمی است. من درباره او یک کلمه ناجور هم حتی از مخالفش نشنیدهام. الان هم الحمدلله در اوج است. رهبر مسلمین جهان است. من میروم پیش ایشان که رو بیندازم. به شرطی که شماها برگردید و در مملکت خودتان خدمت کنید. گفت تو بر من حق ولایت داری البته. به شرطی که بیایم و بتوانم برگردم مثل بسیاری دیگر. گفتم به چشم، این را هم میگویم. و فکر میکنم پیش آقای خامنهای آن قدر، قدر و اعتبار داشتهام که یحتمل رویم را زمین نیندازد.»
با وجود براهین متعدد بر دوستی اخوان نسبت به رهبر انقلاب معاندان همچنان به سیاه نماییهای خود میپردازند. آنچه که دست آویزی (به خیال خام خودشان) برای معاندان شده است، شعر «ما، من، ما» اخوان و نسبت دادن کذبیاتی محض در مورد رهبر معظم انقلاب و ادعای واهی پاسخ اخوان به رهبری در این شعر است. حال آن که اخوان، به گفتهی خود و در مقدمهای بر این شعر، آن را به مناسبتی دیگر و در وصف زیبایی طبیعت و ناچیزی ما در برابر این طبیعت سروده است.
انتهای پیام/121