زخمها و مرهمها (17)؛
انهدام بالگرد دشمن با گلوله مستقیم تانک
خدمه تانک بود. یکبار بعد از اینکه عراقیها آخرین ماشین غذای ما را زدند، توی جمع گفت: «من بالاخره این هلیکوپتر را میزنم.» اما هیچکس به حرفش توجه نکرد. آخر چگونه یک تانک میتوانست به هلیکوپتر شلیک کند؟!
به گزارش خبرنگار
دفاع پرس از یزد، کتاب «روزگار همدلی» (زخمها و مرهمها) توسط «محمدهادی شمسالدینی» و «عبدالخالق جعفری» گردآوری و تدوین شده است.
این کتاب در برگیرنده خاطرات کوتاهی است از روزهای جنگ؛ اما نه فقط از آنهایی که جنگیدند و زخم دیدند، راویان بسیاری از این خاطرات در آن روزها مرهمگذار آن زخمها بودند.
دو خاطره زیر برگرفته از این مجموعه و از خاطرات «مختار ثابتی» از استان یزد است.
خاطره اولخدمه تانک بود. یکبار بعد از اینکه عراقیها آخرین ماشین غذای ما را زدند، توی جمع گفت: «من بالاخره این هلیکوپتر را میزنم.» اما هیچکس به حرفش توجه نکرد. آخر چگونه یک تانک میتوانست به هلیکوپتر شلیک کند؟! چرا که لوله تانک پایین است و نمیتواند به سمت بالا شلیک کند.
آن موقع توی تنگه رقابیه مستقر بودیم. چند وقتی میشد که یک هلیکوپتر عراقی توی پیچدره، کمین میکرد و درست سر ساعتی که قرار بود ماشین غذا از راه برسد، سروکلهاش پیدا میشد و ماشین غذا را هدف میگرفت. همین باعث شده بود که یکی از خدمههای تانک به فکر زدن هلیکوپتر بیفتد. از بچههای واحد مهندسی خواست که با لودر برایش یک خاکریز بزنند. آنقدر بچههای مهندسی خاک روی هم ریختند و او با تانکش عقب و جلو رفت تا توانست لوله تانکش را به سمت نقطهای که همیشه سر و کله هلیکوپتر عراقی از پشت کوه پیدا میشد نشانه بگیرد.
آن روز وقتی ماشین غذا از راه رسید، راننده تانک هم آماده شلیک شد. همین که پرههای هلیکوپتر از پشت کوه پیدا شد، او گلوله تانک را به طرفش شلیک کرد. هلیکوپتر عراقی بر اثر برخورد گلوله مستقیم تانک سقوط کرد.
از آن روز به بعد آن خدمه تانک بین بچهها به عنوان «شکارچی تانک» شناخته میشد. بعدها هم شنیدم که به خاطر آن کارش از درجه استواری به ستوانی ارتقاء پیدا کرده است.
خاطره دومتازه چند نفربر M13 را آورده بودند توی منطقه. روی آن نفربرها خمپاره 120 حمل میکردیم. گاهی هم موشک تاو سوارش میکردیم؛ اما مدتی که گذشت دیدیم که میتوانیم از آنها به عنوان آمبولانس استفاده کنیم. مقاومت آمبولانسهای توی خط در برابر ترکش گلوله و خمپاره خیلی پایین بود. آنقدر سوراخ سوراخ شده بودند که دیگر میترسیدیم مجروح سوارش کنیم. هر لحظه ممکن بود مجروحِ توی آمبولانس بر اثر برخورد ترکش به شهادت برسد.
نفربرهای M13 مستطیل شکل و جادار بود. جان میداد برای تبدیل شدن به آمبولانس. پایههای خمپاره 120 را از توی نفربر باز کردیم و داخلش اندازه سه چهار تا جا برای مجروحین درست کردیم. روی بدنه نفربر هم با رنگ سفید آرم هلال احمر را نقاشی کردیم تا عراقیها آمبولانس ما را تشخیص دهند و بهش شلیک نکنند؛ اما عراقیها هیچوقت به این مسائل پایبند نبودند.
بعد از این ماجرا، بچههای تیپ و لشکرهای دیگر میآمدند برای تماشای ابتکار ما. وقتی هم که ابتکار ما را دیدند، خوششان آمد و به فکر ساختن آمبولانسهایی از این دست افتادند.
انتهای پیام/