به گزارش خبرنگار دفاع پرس از سمنان، خاطرات رزمندگان و ایثارگران جنگ ایران و عراق، برگ دیگری از تاریخ ایران را روایت میکند؛ برگی که سختیها، شکیباییها و رشادتهای رزمندگان ایرانی را به تصویر میکشد که خواندن آنها خالی از لطف نیست.
دایر کردن مجتمع آموزشی رزمندگان در جبههها
غلامرضا فخرو یکی از رزمندگان سمنانی میگوید: نکته مثبتی که در جبههها تداوم پیدا کرد و به سطح تحصیلی رزمندگان کمک کرد تشکیل مجتمعهای آموزشی رزمندگان بود که در انرژی اتمی، مقر اصلی لشکر 17 علی ابن ابی طالب امکاناتش فراهم شد و به مقرها و خطوط مقدم هم راه پیدا کرد.
یادم هست از انرژی اتمی به سمت مقر یا موقعیت شهید زینالدین حرکت کردیم در حالی که با خودمان تخته سیاه و گچ و وسایل مورد نیاز را برداشته بودیم. سه الی چهار چادر را در آن مقر به این موضوع اختصاص داده بودند و معلمان هم از استان بیشتر به صورت داوطلب اعزام میشدند.
بسیاری از رزمندگان در این کلاسها شرکت میکردند و بسیار موثر بود. به خاطر دارم در موقعیت شهید زینالدین 10 الی 20 نفر در کلاسها شرکت میکردند و معلمان و اساتید زبدهای هم تدریس میکردند. این کار یکی از کارهای خوب و اساسی نظام بود که برای ارتقاء سطح علمی و بینش رزمندگان هزینه میکرد و این کلاسها بسیار مفید و موثر بود.
بوسیدن عکس امام توسط سرباز عراقی
مصطفی امامی نیز گفت: زمانی که ما را به اسارت گرفتند پس از بازجویی مختصر ما را سوار «پیامپی» کردند که به عقب ببرند. افسر عراقی داخل پیامپی نشست و دو سه نفر سرباز بیرون پیش ما بودند. در جیب من دعایی بود که در یک طرف آن عکس امام بود، یکی از سربازهای عراقی از من سوال کرد که شیعه هستی یا سنی؟ من متوجه سوال او شدم و در پاسخ گفتم که شیعه هستم.
او پارچهای از جیبش در آورد، پاره کرد و در جیب من گذاشت و سپس جیب مرا تفتیش کرد و عکس امام را در آورد و بوسید و در جیبش گذاشت. این حرکت سرباز عراقی برایم جالب بود و به این خاطر لحظهای به من احساس آرامش دست داد و پیش خود گفتم این طور که ما فکر میکنیم هم نیست و به علت این اتفاق کنار سرباز عراقی احساس امنیت کردم. بعد با قمقمهاش به من آب داد. من هم چون خون زیادی از دست داده بودم به شدت احساس تشنگی میکردم. وقتی داشتم آب میخوردم آن افسر عراقی سرش را بیرون آورد و زد زیر قمقمه و به آن سرباز فحاشی کرد و گفت چرا این کار را کردی. قمقمه را پرت کرد و نگذاشت به من آب بدهند.
امدادهای غیبی
فریدون همتی یکی دیگر از رزمندگان سمنانی در خاطرات خود از هشت سال دفاع مقدس میگوید: زمانی که ما در منطقه مجروح افتاده بودیم عراقیها با تانکها و تمام امکاناتشان اقدام به پاتک کردند و صدام هیچ بهانه ای برای عقبنشینی به دست نیروهایش نداده بود. تانکها جلو حرکت میکردند و اگر گلوله تمام میکردند نفربرهای حاوی مهمات که پشت سر آنها حرکت میکردند به آنها گلوله میرساندند و بلافاصله پشت سر آنها تریلرهای 18 چرخ با تمام تجهیزات مهندسی از قبیل پل، تخته و ... پشت سر آنها هم آمبولانسها حرکت میکردند.
لذا عراقیها هیچ بهانهای برای عقبنشینی نداشتند. عراق با تمام قوا و امکانات پاتک خود را آغاز کرد که نام آن را هم تاجالمحارب گذاشته بود. یعنی افسر تمام جنگها، و از طرفی خمپاره و توپهای طرف ایرانی تماما روی تانکها اصابت میکرد و افراد میپریدند پایین و فرار میکردند و تانکها منفجر میشد، بعدها از بچهها سوال کردم شما چطور تانکها را می زدید؟ گفتند: ما چیزی نداشتیم بزنیم فقط توی آبراهها روی بلمها خمپاره 81 مستقر کرده بودیم و بدون هدف مشخص و به صورت کور آتش میریختیم که از امدادهای غیبی بوده است.
عبور از اروند، رودخانه وحشی
حاج علیرضا خسروی نیز در خاطرات خود گفته است: عملیات والفجر 8 اوج قدرت نظامی ما در برابر نیروهای دشمن بود. هر زمان که عملیات انجام و خط تثبیت میشد و نیروها آرامش پیدا میکردند و مشکل خط پدافندی حل و فصل میشد و نیروها به مرخصی میرفتند، رزمندگان و مسئولین امر، نقشه عملیات بعدی را طرحریزی میکردند.
در عملیات بدر و خیبر که در هور انجام شد پیشرفت خوبی داشتیم. ولی در جنوب یکی از ویژگیهای عملیات والفجر این بود که میبایست از عرض یک کیلومتری اروند که یک رودخانه وحشی است، عبور میکردیم.
رودخانهای که زمان جذر با سرعت 70 کیلومتر به سمت خلیج فارس جریان پیدا میکرد و در زمان مد جریان آب برعکس میشد و در جهت مخالف حرکت میکرد. با استحکاماتی که دشمن ایجاد کرده بود، عبور هر نوع وسیله نقلیهای را دچار مشکل کرده بود. ولی بچه ها از فاو عبور کردند و بندرگاه فاو را تصرف کردند و نقطه عطفی در جنگهای دنیا به وجود آوردند که امروزه به عنوان یک عملیات موفق در تمام دانشگاهها تدریس و روی آن بحث و گفتوگو میشود. همانند عملیاتهای جنگهای جهانی که روی آنها بحث میشود. بعد از آن بسیاری از کشورها برای بازدید میآمدند تا از نزدیک آن را رصد و بررسی کنند.
موجگرفتگی برقی
تقی مرادی نیز میگوید: توی سنگر نشسته بودیم. سنگر سقف یا چیز دیگری نداشت. سقف سنگر را پلاستیک کشیده بودند که همین هم به ما دلگرمی میداد. خدا شهید کیومرث نوروزی را رحمت کند. از جلوی سنگر ما عبور میکرد از ایشان پرسیدم: چه خبر؟ با حالت خنده گفت:هیچی! و سلامی کرد و رفت.
پشت سر آقای نوروزی، محمد برقی آمد. آقای نوروزی گفت: که از این جا سریعتر رد شو که در دید و تیر رس عراقیها هستی. دیدم برقی همانجا که خاکریز نبود و ... بود که عراقیها می دیدند، قدم میزد و میخندد.
آقای نوروزی به سرعت رفت و یقهاش را گرفت و کشید آورد جلوی سنگر. گفتم: چی شده؟ چرا این کار را میکنی؟ گفت: که برقی موجی شده و متوجه نیست.
انتهای پیام/