شهر مهمان لاله هاست-9

دوباره چشمان بینای دنیا حضور شما را دید/ مادر شهیدی که یعقوب وار دنبال یوسف خود بود

امروز خیابان های تهران میزبان فرزندان روح الله بود. آنان که با خون خود بر دل صفحه تاریخ حک کردند که اهل کوفه بودن ننگ است و ندای هل من ناصر حسین زمان خود را لبیک گفتند تا به یزیدیان نشان دهند که دیگر کربلا تکرار نخواهد شد.
کد خبر: ۲۶۷۱
تاریخ انتشار: ۱۱ شهريور ۱۳۹۲ - ۱۶:۵۹ - 02September 2013

دوباره چشمان بینای دنیا حضور شما را دید/ مادر شهیدی که یعقوب وار دنبال یوسف خود بود

خبرگزاری دفاع مقدس: زمانیکه امام شهیدان فرمودند: "بکشید مارا ملت ما زنده تر خواهند شد"، شاید کسی معنای حرف امام را به خوبی درک نمی کرد و حالا بعد از گذشت 35 سال از انقلاب اسلامی و بیش از 20 سال از پایان جنگ تحمیلی کسانی به میان مردم بازگشتند که دوباره این بیداری را به رخ عالمیان بکشانند و نشان دهند ملت ما زنده تر شده است.

امروز خیابان های تهران میزبان فرزندان روح الله بود. آنان که با خون خود بر دل صفحه تاریخ حک کردند که اهل کوفه بودن ننگ است و ندای هل من ناصر حسین زمان خود را لبیک گفتند تا به یزیدیان نشان دهند که دیگر کربلا تکرار نخواهد شد.

هان ای امامزادگان عشق، بر ما بیاموزید راه وصول به معشوق را، سر و جان فدای دوست کردن را.

ای که مزارتان زیارتگاه اهل یقین است، بر شما چه گذشته است که امامتان همه مراحل سیر و سلوک و عرفان را کنار می زند و خطاب به مدعیان مسیر من الخلق الی الحق می فرماید: "شمایی که 50 سال بر درگاه حضرت باری تعالی عبادت نمودید و اهل طاعت بودید، خدا قبول کند اما یک بار این وصیتنامه شهدا را بخوانید و اندکی در آن تأمل کنید".

امروز در مراسم تشییع پیکرشهدا گریه ها و ضجه های مادر از داغ فراق فرزند را با چشمان خود دیدم. امروز فهمیدم غم لیلا را در نبودِ علی اکبر. امروز دیدم بی خبری و چشم انتظاری را.

قاب عکس جوانی را که مادرش، 20 سال است بر روی قلب خود نگه داشته و نشان یوسفش را از هم رزمانش می گیرد و یعقوب وار به دنبال کاروان های حامل پیکرهای مطهر شهدا می رود و نام شهیدش را صدا می زند و نشانی او را از خادمین شهدا می گیرد که شاید خبری را آورده باشند.

امروز فریادهایی را شنیدم که سراسر بغض و کینه از دشمنان اسلام بود. زمانی که همه باهم با مشت هایی گره کرده فریاد می زدند: "نحن عباسک یازینب".

امروز دیدم مردانی که خود را جاماندگان از زائران کربلا می نامیدند؛ اما به هرشکل ممکن که بود، خود را به تشییع پیکر شهدا رساندند تا بار دیگر بیعت هایی را تجدید کنند که با دوستان شهیدشان بسته بودند.

جوانی را دیدم که به سرعت اسپند دود می کرد و برای مردم دعای سلامتی می خواند که نکند خدایی ناکرده چشمانی ناپاک، نگاهشان بر این مردم افتد.

 دیدم که بر روی پیکر شهیدی چه زیبا نوشته بودند: "دعایمان کنید مشغول بازی دنیا نشویم".

یاد لحظه ای افتادم که از ماد رشهید احمدی روشن پرسیدند: حالا که مصطفی به شهادت رسیده، چه کار می کنید؟ مادر مصطفی درحالی که دست بر سر علیرضا (نوه خود) می کشید پاسخ داد: فرزند دیگرم، علیرضا را، برای شهادت آماده می کنم.

و خلاصه اینکه دوباره چشمان بینای دنیا دید حضور مردم را.

جایتان خالی...

نظر شما
پربیننده ها